عبدالله بن عمر رضی الله عنهما می فرماید: مردی در غزوه تبوک در میان جمعی گفت: من از این قاریان قرآن هیچ احدی را طمع کار تر، دروغگوتر، و ترسوتر در جنگ نیافتم؛ عوف بن مالک رضی الله عنه در پاسخ او گفت: دروغ می گویی و تو منافق هستی و من رسول الله صلى الله علیه وسلم را از گفته های تو مطلع خواهم ساخت.عبدالله بن عمر رضی الله عنهما می گوید: عوف بن مالک نزد رسول الله صل الله علیه وسلم رفت تا ایشان را از گفته های آن مرد باخبر بسازد که مطلع شد وحی از او سبقت گرفته است (خداوند پیش از او ماجرا را پیامبرش علیه الصلاه والسلام ابلاغ کرده بود)؛ عبدالله بن عمر رضی الله عنهما می فرماید: من آن مرد را مشاهده کردم که خود را به شتر رسول الله صلى الله علیه وسلم که در حال رفتن بود آویزان کرده و در حالیکه پاهایش به سنگ ها برخورد می کرد می گفت: ای رسول خدا؛ ما شوخی می کردیم تا بدینوسیله راه طولانی را با حرف زدن سپری کنیم؛ عبدالله بن عمر رضی الله عنهما می فرماید: گویی هم اکنون به او می نگرم که به کجاوه شتر رسول الله صلی الله علیه وسلم آویزان شده است و سنگ ها به پاهایش برخورد می کرد و می گفت: هدف ما از آن سخنان شوخی و بازی بود و رسول الله صلى الله علیه وسلم هم آیات نازل شده به او را برای او تلاوت می کرد و می فرمود: (ْ أَبِاللَّهِ وَآیَاتِهِ وَرَسُولِهِ کُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ) یعنى: (آیا با الله و آیات او و پیامبرش بازی و شوخی می کنید؟)التوبه/۶۵. و رسول الله صلى الله علیه وسلم و صحابه ایشان که از قاریان قرآن بودند هیچ گونه توجه و اعتنایی به او نمی کردند؛
سپس خداوند متعال در ادامه آیات بیان می کند که شوخی مذکور منجر به کافر شدن آنها گشت؛ خداوند می فرماید: (لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ کَفَرْتُمْ بَعْدَ إِیمَانِکُمْ) یعنی: ( عذر و توجیه نیاورد قطعا بعد از ایمان آوردن تان کافر گشتید)التوبه/۶۶.
شیخ محمد بن صالح العثیمین رحمه الله.