طلوع ماه چهارده از افق مدینه

از مدت‌ها قبل خبر حرکت آن حضرت به سوی مدینه به اهل مدینه رسیده بود، شهر مدینه کاملاً چشم انتظار و غرق در سرور و شادی بود، اطفال معصوم با افتخار و شور و شوق فوق العاده‌ای با یکدیگر می‌گفتند: پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم می‌آیند! مردم هرروز با بی‌تابی از شهر خارج شده در محلی جمع می‌شدند و تا نیمروز انتظار کسشیده با حسرت برمی‌گشتند. یک روز منتظر ماندند و سپس برگشتند، فردی از یهودیان از بالای قلعه، موکب آن حضرت را مشاهده کرد و با قرائن تشخیص داد که این مسافر تازه وارد، محمد صلی الله علیه و سلم می‌باشد، فریاد برآورد: «ای اعراب! کسی که در انتظار بودید آمد» بانگ بلند تکبیر از تمام شهر مدینه برخاست، انصار خود را مسلح نموده به استقبال ایشان شتافتند؛ در سه مایلی مدینه، محله‌ای بود که به آن «عالیه» و «قباء» می‌گفتند، در آنجا قبایل زیادی از انصار زندگی می‌کردند، از همه آنان مهمتر قبیلۀ «عمرو بن عوف» و رئیس آن «کلثوم بن الهدم» بود. وقتی آن حضرت  صلی الله علیه و سلم به آنجا وارد شد، تمام افراد قبیله از فرط مسرت و شادی ندای «الله اکبر» سر دادند و این افتخار نصیب «کلثوم» شد که سرور دو جهان میزبانی او را پذیرفت و میهمان وی شد. انصار از هرسو، گروه گروه به ملاقات ایشان می‌آمدند و عرض سلام می‌کردند([۱]).

اکثر بزرگان صحابه که پیش از آن حضرت به مدینه هجرت کرده بودند، به خانۀ او فرود آمده بودند. چنانکه ابوعبیده، مقداد، خباب، سهیل، صفوان، عیاض، عبدالله بن مخرمه، وهب بن سعد، معمر بن ابی‌سرح و عمیر بن عوف y هنوز میهمان او بودند([۲]). حضرت علی  رضی الله عنه سه روز بعد، از سفر آن حضرت از مکه حرکت کرد، او نیز به آنجا آمد.

تمام مورخین و سیره‌نویسان، نوشته‌اند که آن حضرت فقط چهار روز در آنجا ماندند، ولی در صحیح بخاری چهارده روز مذکور است. و همین مقرون به صحت است. در آنجا پیامبر اکرم  صلی الله علیه و سلم برای اهل قبا مسجدی بنیاد گذاشت. قطعه زمینی که در آن خرما خشک می‌کردند مربوط به حضرت کلثوم بود. در همان زمین شالوده مسجد با دست مبارک آن حضرت ریخته شد، و در شأن همین مسجد قرآن می‌گوید:

﴿لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ یَوۡمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِۚ فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ ١٠٨﴾ [التوبه: ۱۰۸].

«البته مسجدی که از روز اول بر تقوا بنیان نهاده شده شایسته‌تر است که تو در آن قیام کنی. در آن مسجد مردانی هستند که پاکیزگی را دوست دارند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد».

آن حضرت نیز در ساختن مسجد همراه با کارگران کار می‌کرد. هنگام برداشتن سنگ‌های سنگین، کمر مبارک خم می‌شد. ارادتمندان و یاران می‌آمدند و می‌گفتند: پدر و مادر ما قربانت باد! شما خود را زحمت ندهید ما آن‌ها را حمل می‌کنیم؛ آن حضرت درخواست آن‌ها را قبول می‌کرد، ولی دوباره سنگی دیگر حمل می‌نمود([۳]). حضرت عبدالله بن رواحه شاعر بود، او نیز با گارگران کار می‌کرد، و چون خسته می‌شد، این اشعار را می‌سرود:

 

أفلح من یعالج المساجد   ویقرأ القرآن قائما وقاعداً
ولا یبیت الــلیل عــنه راقـــداً

«کسانی که مسجد می‌سازند و در حال قرآن می‌خوانند و شب‌ها بیدار می‌مانند، رستگارند».

رسول اکرم  صلی الله علیه و سلم نیز در قافیه اشعار با وی همخوانی می‌کرد([۴]).

ورود اسلام به «قبا» سرآغاز شکوفایی دوران جدیدی از اسلام است، از این جهت مورخین با اهتمام خاصی تاریخ آن را یادداشت کرده‌اند، اکثر مورخین متفق‌اند که آن حضرت در هشتم ربیع الاول سال سیزدهم بعثت مطابق با ۲۰ سپتامبر سال ۶۲۲ میلادی وارد قبا شدند؛ محمد بن موسی خوارزمی نوشته است که روز پنجشنبه چهارم تیرماه مطابق با دهم ماه ایلول سال ۹۲۳ اسکندری بود([۵]).

مورخ یعقوبی از دانشمندان هیئت و ریاضی چنین نقل کرده است:

خورشید در برج سرطان: ۲۳ درجه و ۶ دقیقه

زحل در برج اسد: ۲ درجه

مشتری در برج حوت: ۶ درجه

زهره در برج اسد: ۱۳ درجه

عطارد در برج اسد: ۱۵ درجه.

پس از چهارده روز (در روز جمعه)([۶]) آن حضرت به سوی شهر مدینه حرکت کردند، در مسیر راه در محله بنی‌سالم وقت نماز فرا رسید، در همانجا نماز جمعه را خواندند، قبل از نماز، خطبه‌ای ایراد فرمودند.

این اولین نماز جمعه و اولین خطبۀ آن حضرت در تاریخ اسلام بود، هنگامی که مردم مدینه، از تشریف‌فرمایی آن حضرت آگاه شدند، از هرسو با شور و شادی فوق العاده‌ای هجوم آوردند. بنی‌نجار خویشاوندان آن حضرت، مسلح شده به استقبال آمدند([۷])، فدائیان اسلام از قبا تا مدینه در دو طرف راه، صف کشیده بودند. قبایل مختلف انصار در مسیر راه قرار داشتند، هر قبیله‌ای به آن حضرت عرض می‌کرد: «ای رسول خدا! این خانه، این مال، همگی در اختیار شماست». آن حضرت تشکر کرده دعای خیر می‌کردند، وقتی موکب آن حضرت به «تثنی الوداع» نزدیک مدینه رسید، مدینه حال و هوایی دیگر به خود گرفت. زنان، مردان، جوانان، کودکان، همگی به استقبال آن حضرت بیرون آمده بودند، زنان بر پشت بام‌ها رفته این اشعار را می‌سرودند:

طلع البدر علینا   من ثنیات الوداع
وجب الشکر علینا   ما دعى لله داع([۸])

دخترکان خردسال طبل می‌زدند و این سرود را می‌خواندند:

نحن جوار من بنی النجار   یا حبذا محمداً من جار

آن حضرت خطاب به آن دخترکان فرمودند: «آیا شما مرا دوست دارید؟ آنان گفتند: آری! ایشان نیز فرمودند: من هم شما را دوست دارم».

خانۀ حضرت ابوایوب انصاری جایی که امروزه جزو مسجد نبوی است، متصل به مسجد بود. وقتی موکب نبوی به آنجا رسید، کشمکش شدیدی میان مردم وجود داشت و هرکس می‌خواست آن حضرت به خانۀ او رحل اقامت افکند. سرانجام، قرعه‌کشی شد و این شرف و افتخار بزرگ، نصیب ابوایوب انصاری گردید([۹]).

خانۀ ابوایوب دو طبقه بود، طبقه بالایی را برای آن حضرت آماده کرد، ولی آن حضرت برای سهولت ملاقات‌کنندگان، طبقه پایین را انتخاب نمود. ابوایوب در شبانه روز دو بار به محضر آن حضرت غذا می‌فرستاد و آنچه بعد از تناول آن حضرت باقی می‌ماند، او و همسرش می‌خوردند. جایی که نشان انگشتان آن حضرت باقی می‌ماند، او و همسرش می‌خوردند، جایی که نشان انگشتان آن حضرت در غذادا وجود داشت، ابوایوب به طور تبرک انگشتان خود را در همانجا قرار می‌داد. یک روز به طور اتفاقی کوزۀ آب در طبقه فوقانی شکت و این خطر احساس شد که مبادا آب به طبقه پایین نفوذ کند و باعث اذیت آن حضرت صلی الله علیه و سلم شود، در خانه فقط یک لحاف برای پوشیدن وجود داشت، ابوایوب آن را روی آب‌ها انداخت تا آب‌ها را جذب کند([۱۰]).

رسول اکرم  صلی الله علیه و سلم به مدت هفت ماه در آنجا اقامت داشتند و پس از اینکه مسجد نبوی و حجره‌های اطراف آن آماده شد، به آنجا نقل مکان کردند. تفصیل این مطلب بعداً ذکر خواهد شد. زمانی که آن حضرت به مدینه آمدند، به زید و ابورافع «غلام خود» دو شتر و مبلغ پانصد درهم داده و آن‌ها را به مکه فرستادند تا خانوادۀ آن حضرت را به مدینه بیاورند. حضرت ابوبکر نیز به فرزند خود «عبدالله» نامه‌ای نوشت تا مادر و خواهران خود را به مدینه بیاورد، از دختران پیامبر  صلی الله علیه و سلم رقیه با حضرت عثمان در حبشه زندگی می‌کرد، زینب به وی اجازۀ مهاجرت به مدینه را نداد، زید نتوانست فقط فاطمه، ام کلثوم و ام‌المؤمنین «سوده» را با خود به مدینه بیاورد. حضرت عایشه ل همراه با برادر خود، عبدالله به مدینه آمد([۱۱]).

 

 

[۱]– صحیح بخاری، /۵۶، طبقات ابن سعد، سیره نبوی /۱۵۸٫

[۲]– ابن سعد، تذکره کلثوم بن هدم.

[۳]– وفاء الوفاء، به نقل از طبرانی کبیر ۱/ ۱۸۰٫

[۴]– وفاء الوفاء، به نقل از ابن شیبه ۱/ ۱۸۱٫

[۵]– عینی شرح بخاری ۲/ ۳۵۴٫ در عینی طبع قسطنطنیه به طور اشتباهی ۷۳۳ نوشته شده که صحیح آن ۹۳۳ است. طبق محاسبات جدید به جای دهم ماه ایلول، بیستم آن قرار می‌گیرد. خوارزمی روز پنجشنبه را یقین کرده ولی براساس محاسبات جدید روز دوشنبه است.

[۶]– اگر طبق محاسبه خوارزمی روز ورود، پنجشنبه محاسبه نشود، بعد از چهارده روز، جمعه خواهد بود.

[۷]– این واقعه در مواضع متعدد صحیح بخاری مذکور است.

[۸]– وفاء الوفاء ۱/ ۱۸۷٫ نسبت به اشعار نخست، زرقانی تحقیق جامعی نموده است و به این اعتراض ابن قیم که «ثنیه الوداع» در جانب شام واقع است نه در جانب مکه، پاسخ گفته است. در مواهب مرقوم است: این اشعار را حلوانی برحسب شرایط شیخین روایت کرده است. در بخاری نیز این اشعار منقول‌اند ولی در غزوه تبوک، میان این دو روایت تناقضی نیست. ممکن است در هردو موقع این اشعار سروده شده باشند.

[۹]– نام ابو ایوب خالد است. در الإصابه فی أحوال الصحابه با همین نام از وی ذکر شده و این واقعه در آنجا بیان گردیده است. در اکثر کتب سیره و تاریخ نوشته شده است که چون هرکس خواهان این بود که آن حضرت به خانه او بروند، آن حضرت فرمودند: شتر مرا به حال خودش وا گذارید، هرکجا زانو زند، همانجا خواهم رفت، چون او از جانب خدا مأمور است. چنانکه شتر بیرون خانۀ ابوایوب زانو زد. از این جهت آن حضرت همانجا اقامت گزید. ولی در صحیح مسلم باب الهجرۀ مذکور است: هنگامی که میان مردم در مورد میزبانی از آن حضرت کشمکش واقع شد، ایشان فرمودند: من نزد بنی نجار اقامت می‌گزینم، زیرا آن‌ها دایی‌های عبدالمطلب اند. از این ثابت می‌شود که آن حضرت عمداً به آنجا رفته‌اند. حضرت ابوایوب از همان خاندان بود. امام بخاری در تاریخ صغیر تصریح کرده است که اقامت در خانۀ ابوایوب بر اثر همان خویشاوندی بود.

[۱۰]– اصابه، تذکرۀ ابوایوب، زرقانی به نقل از قاضی ابویوسف (حاکم، وفاء الوفاء).

[۱۱]– ابن سعد، جزء نساء /۴۳٫

مقاله پیشنهادی

روش حج رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ رضی الله عنهما قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه …