- یکی از مباحث بسیار مهم و قابل توجه در علم حدیث این است که اگر روایتی برخلاف عقل یا مسلمات فقهی و شرعی و یا دیگر قرائن صحیحه باشد، آیا به صرف اینکه راویان آن ثقهاند و سلسله سند روایت متصل است باید مورد پذیرش قرار بگیرد یا نه؟ گرچه علامه ابن جوزی نوشته است: هر حدیثی که مخالف عقل باشد، نیازی به جرح و تعدیل راویان آن نیست، (چنانکه قبلاً ذکر شد) ولی این ضابطه اشکال بحث را حل نمیکند، کلمۀ عقل یک کلمه نامشخص و تعریف نشده است. حامیان پذیرش روایت مینویسند: چنانچه به این کلمه وسعت داده شود، هر شخص هر روایتی را که بخواهد بر مبنای فهم و درک عقل خود انکار میکند و میگوید: به نظرم این روایت برخلاف عقل است.
حقیقت این است که حل قطعی این بحث مشکل است، عموماً تصور بر این است: راویان هر روایتی که ثقه و مستند باشند و سلسلۀ سند در هیچ جایی منقطع نشود، آن روایت با وجود خلاف عقل بودن قابل انکار نیست؛ به مثالهای ذیل توجه شود:
الف – بعضی از محدثین حدیث «تلک الغرانیق العلى» را که در آن مذکور است: شیطان از زبان رسول اکرم صلی الله علیه و سلم الفاظی خارج ساخت که در آنها از بتها تعریف و توصیف شده بود، ضعیف و غیر قابل اعتبار دانستهاند و بر ابطال آن این دلیل عقلی را بیان کردهاند:
«لو وقع لارتد کثیر ممن أسلم ولم ینقل ذلک».
یعنی اگر این واقعه صحت داشت، بسیاری از مسلمانان از اسلام برمیگشتند، حال آنکه چنین امری ثابت نیست.
حافظ ابن حجر در فتح الباری این قول را نقل کرده، مینویسد:
«وجمیع ذلک لا یتمشى على القواعد فإن الطرق إذا کثرت وتباینت مخارجها دل ذلک على أن لها أصلاً»([۱]).
«تمام این اعتراضات بر مبنای اصول وارد نمیشوند، زیرا هرگاه روشهای روایت، متعدد و مأخذ آنها مختلف باشند دلیل بر این است که آن روایت دارای اصل و مأخذ است».
ب- در صحیح بخاری مذکور است: حضرت ابراهیم علیه السلام سه بار دروغ گفت.
امام رازی این حدیث را به این دلیل انکار کرد که از آن دروغگویی حضرت ابراهیم علیه السلام استنباط میشود، لذا راه آسانتر این است که یکی از راویان آن را دروغگو بدانیم.
علامه «قسطلانی» این قول امام رازی را نقل کرده مینویسد:
«فلیس بشیءٍ إذا الحدیث صحیحٌ ثابتٌ ولیس فیه نسبه محض الکذب إلى الخلیل وکیف السبیل إلى تخطئه الرّاوی مع قوله: «إنی سقیم» و «بل فعله کبیرهم هذا» وعن ساره أختی إذ ظاهر هذه الثلاثه بلاریبٍ غیر مراد»([۲]).
(قول امام رازی هیچ اعتباری ندارد، زیرا که حدیث ثابت است و کذب محض در آن به سوی ابراهیم نسبت داده نشده و (این اظهار) تخطئه راوی چگونه ممکن است، در حالی که این قول حضرت ابراهیم موجود است: ﴿إِنِّی سَقِیمٞ﴾ ﴿بَلۡ فَعَلَهُۥ کَبِیرُهُمۡ هَٰذَا﴾ و «ساره أختی» زیرا که از این جملههای سهگانه، مفهوم ظاهر آنها قطعاً مراد نیست).
مثالهای بسیاری از این قبیل وجود دارد که به منظور اختصار فقط دو مثال را ذکر کردیم، در مقابل این گروه از محدثین گروه دیگری نیز وجود دارند که براساس دلائل عقلی و قرائن حالی در پذیرفتن بعضی از احادیث اندیشه و تأمل میکنند و این روش در عهد خود اصحاب کرام آغاز شده بود و تا آخرین زمان محدثین تداوم داشت، چون این نظر برخلاف افکار عمومی است، لذا برای آن مثالهای متعددی ذکر میکنیم:
- حضرت ابوهریره برای حضرت عبدالله بن عباس این حدیث را بیان کرد که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمودند: «به هرچیز که آتش برسد از خوردن آن وضو باطل میشود»، حضرت ابن عباسب اظهار داشت: «بنابراین، لازم میآید که از آب گرم استفاده کردیم باید وضو بگیریم» حضرت ابوهریره گفت: «برادرزاده! هرگاه حدیثی از رسول اکرم صلی الله علیه و سلم شنیدی، افسانه بیان کن»([۳]).
- در مقدمه صحیح مسلم مذکور است: یک بار قضاوتهای حضرت علی رضی الله عنه (پرونده فیصله شده) بر حضرت ابن عباس عرضه شد. ابن عباس آنها را نقل میکرد و بعضی را ترک میکرد و میگفت:«والله ما قضى بهذا على إلا أن یکون قد ضلّ» (سوگند به خدا! حضرت علی چنین قضاوت نکرده مگر اینکه گمراه شده باشد و چون گمراه نشده، پس اینگونه هم قضاوت نکرده است). بعد از این روایت در صحیح مسلم این روایت نیز مذکور است: مردم نزد حضرت عبدالله بن عباس کتابی آوردند که در آن قضاوتهای حضرت علی نوشته شده بود، حضرت عبدالله بن عباس به قدر یک گز از کتاب را باقی گذاشت و بقیه کتاب را پاک و محو کرد([۴]). پس معلوم میشود که حضرت ابن عباس فقط از مطالعه مضمون آن کتاب قضاوتها قیاس و استنباط کرد که آنها صحیح نیستند و نیازی ندانست که دربارۀ راویان و سند آن تحقیق و بررسی کند.
- در صحیح بخاری «باب صلوه النوافل جماعه» مذکور است: محمود بن ربیع رضی الله عنه در جلسهای این حدیث را بیان کرد که آن حضرت فرمودند: هرکس خالص برای خدا «لا إله إلا الله»بگوید، خداوند آتش جهنم را بر وی حرام کرده است، در آن مجلس حضرت ابوایوب انصاری که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم هفت ماه در خانۀ وی سکونت داشتند نیز حضور داشت. این حدیث را شنیده اظهار داشت:
«وَاللَّهِ مَا أَظُنُّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: مَا قُلْتَ قَطُّ».
«سوگند به خدا! من هرگز گمان نمیکنم که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم آنچه تو میگویی گفته باشد».
محمود بن ربیع صحابی بود و حضرت ابو ایوب در ثقه بودن او تردید نداشت، ولی چون این حدیث نزد وی برخلاف آیات قرآن بود، حضرت ابو ایوب بر آن یقین نکرد و اظهار داشت: آنحضرت صلی الله علیه و سلم چنین نفرمودهاند. گرچه در صحیح بخاری مذکور است که محمود بن ربیع به مدینه آمد و این حدیث را از طریق راوی خود «عتبان» مورد تأیید قرار داد، ولی این امر تأثیری بر اصل قضیه ندارد. برای حضرت ابو ایوب بنا به عللی که بر روایت محمود بن ربیع شبهه پیدا شده بود، به همان علل بر روایت عتبان نیز برایش شبهه پیدا میشد. حضرت ابو ایوب محمود را دروغگو نمیدانست و این احتمال را هم نمیداد که شاید در فهم مفهوم روایت اشتباهی از وی سر زده باشد، این احتمال به عینه در راوی اول نیز قابل صدق است. همچنانکه حضرت عایشه به بعضی از صحابه گفته بود: شما از افراد راستگو روایت میکنید ولی بینایی و شنوایی انسان مرتکب اشتباه میشود([۵]).
- حضرت عمار بن یاسر در مقابل حضرت عمر رضی الله عنه روایت تیمم را بیان کرد. حضرت عمر باور نکرد و همچنانکه در صحیح مسلم «باب التیمم» مذکور است، چنین گفت: «اتق الله یا عمار!» (یعنی عمار! از خدا بترس). چنانکه بر همین اساس حضرت ابوموسی نزد حضرت عبدالله بن مسعود از آن روایت استدلال کرد، حضرت عبدالله گفت: آری، ولی حضرت عمر از روایت حضرت عمار مطمئن نشدند([۶]).
- وقتی نزد حضرت عایشه این حدیث روایت شد: «از نوحۀ مردم به مرده عذاب میرسد». وی بر این اساس که این روایت برخلاف آیۀ قرآن مجید است، آن را منکر شد: ﴿وَلَا تَزِرُ وَازِرَهٞ وِزۡرَ أُخۡرَىٰۚ﴾ [الأنعام: ۱۶۴].
«هیچ بار بردارندهای بار دیگری را برنمیدارد».
- همچنین هنگامی که در محضر حضرت عایشه ل این حدیث بیان شد: «رسول اکرم صلی الله علیه و سلمدربارۀ کشتهشدگان بدر فرمودند: آنچه من میگویم آنها میشنوند، حضرت عایشه گفت: ابن عمر مرتکب اشتباه شده است»([۷]). راوی این روایت اگرچه عبدالله بن عمر صحابی مشهور است، ولی حضرت عایشه به این جهت روایتش را انکار کرد که از نظر وی روایت مذکور برخلاف قرآن مجید بود. اکثر محدثین در اینجا ثابت کردهاند که روایت صحیح است و اجتهاد حضرت عایشه که براساس آن روایت را انکار کرده بود صحیح نیست؛ ما کاری به این بحث نداریم، بلکه در اینجا این امر را میخواهیم ثابت کنیم که در بزرگان صحابه افرادی بودند که روایت را با وجود ثقهبودن راوی آن از این جهت قبول نمیکردند که برخلاف دلایل عقلی یا نقلی است.
- یکی از مسایل مورد اختلاف این است که هرگاه زن طلاق داده شود، مخارج و مسکن زمان عدت بر شوهر واجب است یا خیر؟ فاطمه بنت قیس یکی از صحابیات بود، شوهرش او را طلاق داد، او میگوید: نزد رسول اکرم صلی الله علیه و سلم رفتم آن حضرت برایم حق نفقه و مسکن قایل نشدند، او این حدیث را نزد حضرت عمر رضی الله عنه بیان کرد، حضرت عمر فرمود: ما کتاب خدا و سنت رسول اکرم صلی الله علیه و سلم را بنابر گفتۀ یک زن که نمیدانیم مسئله به یادش هست یا فراموش کرده رها نمیکنیم. اما شعبی در مجلسی این روایت فاطمه بنت قیس را بیان کرد، اسود بن یزید سنگریزههایی به او زد و گفت: تو چنین حدیثی بیان میکنی، سپس نظر حضرت عمر را در مورد حدیث مذکور نقل کرد([۸]).
پس از دوران صحابه در میان محدثین نیز گروهی وجود داشت که بر مبنای وجوه عقلی و یا نقلی از پذیرش بعضی از روایات خودداری میکردند؛ اگرچه راویان آن ثقه و قابل اعتماد بودند. (به موارد زیر توجه شود):
- حدیث ضعیفی است که میگوید هرکس عاشق شد و باعفت و پاکدامن بود و با همان حال وفات کرد شهید است؛ حافظ ابن القیم در «زاد المعاد» این حدیث را با دلایل عقلی ثابت کرده که باطل است و مینویسد:
«فلو کان اسناد هذا الحدیث کالشمس کان غلطاً و وهما»([۹]).
«گرچه سند این حدیث مانند آفتاب واضح باشد بازهم غلط و وهم است».
- در صحیح مسلم کتاب الجهاد باب الفیء، روایت شده است که حضرت عباس و حضرت علی به محضر حضرت عمر رضی الله عنه آمدند، حضرت عباس به حضرت عمر گفت:
«اقْضِ بَیْنِی وَبَیْنَ هَذَا الْکَاذِبِ الْآثِمِ الْغَادِرِ الْخَائِنِ»([۱۰]).
«میان من و میان این مجرم دروغگو، مکار و خائن قضاوت کن».
چونکه در شأن حضرت علی این الفاظ از زبان هیچ مسلمانی خارج نمیشود، لذا بعضی از محدثین از نسخۀ کتاب خود این الفاظ را خارج کردند. علامه مازری نسبت به این حدیث مینویسد:
«إذا انسدت طرق تأویلها نسبنا الکذب إلى روایتها»([۱۱]).
«هرگاه طریق تأویل این حدیث مسدود شد ما راویان آن را دروغگو میدانیم».
[۱]– فتح الباری ۸/ ۳۳۳ طبع مصر.
[۲]– قسطلانی ۵/ ۳۸۹٫
[۳]– ابن ماجه و ترمذی حدیث الوضوء ممّا مسّت النار.
[۴]– در نووی شرح مسلم مذکور است: از این معلوم میشود که آن کتاب به صورت طومار نوشته شده بود، چنانکه در زمان قدیم مکتوبها را به هم چسبانده و میپیچانیدند و میگذاشتند.
[۵]– صحیح مسلم: کتاب الجنائز.
[۶]– صحیح بخاری، باهب التیمم.
[۷]– این روایت در صحیح مسلم کتاب الجنائز با طرق متعدد روایت شده است.
[۸]– صحیح مسلم کتاب الجنائز.
[۹]– زاد المعاد ۲/ ۹۶ طبع کانپور.
[۱۰]– نووی شرح مسلم.
[۱۱]– نووی شرح مسلم کتاب الجهاد باب الفیء.