بسم الرحمن الرحیم
صفیه دختر عبدالمطلب
صفیه رضی الله عنها عمه رسول الله صلی الله علیه وسلم مادر زبیر ابن عوام می باشد که زبیریکی ازده نفری است که رسول الله صلی الله علیه وسلم به بهشت بشارت داده اندصفیه خواهر حمزه ابن عبدالمطلب وهاله دختر وهب مادرصفیه می باشند.
پدرصفیه عبدالمطلب یکی از بزرگان قوم قریش ودر نزد قریشان مقام ومنزلت والایی داشتند. صفیه در خانه پدرزندگی به خوبی وخوشی می گذراند او زنی خوش زبان، خنده رو، دانا به علم وشجاع همچنان اسب سوار بود. صفیه با مردی با نفوذ ازدواج کرد در مکه مکرمه به نام ” حارث بن حرب ” لیکن زندگی حارث دوام نیاورد. بعد از مدتی حارث وفات یافت صفیه برای بار دوم ازدواج کرد با ” عوام بن خویلد ” خداوند سه پسر ارزانی آنها کرد که زبیر بن العوام بزرگتر از همه بود. هنگامی که خداوند محمد صلی الله علیه وسلم به پیغمبری برگزید ومردم را به دین مبین اسلام دعوت می نمودصفیه دعوت محمد صلی الله علیه وسلم پذیرفت و بی وقفه ایمان آوردند صفیه بعد از ایمان آوردن پسرش زبیرابن العوام با پسرش به مدینه مهاجرت کردند.
در روز جنگ احد صفیه با زنان صحابیه به میدان جنگ رفته برای مداوای مجاهدین وسربازان اسلام . در این جنگ بود که مسلمانان به طمع جمع آوری غنائم جنگی به امررسول الله صلی الله علیه وسلم مخالفت واز جای خود جا به جا شده و از سنگر خود در بالای کوه ” احد ” پائین آمدند و رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها وکسی به جزچند نفر از اصحاب در اطراف نداشتند. در این هنگام صفیه با شجاعت تمام نیزه برداشت جلو مشرکین رفت وبه طرف آنها نیزه پرتاب می کرد او می گفت : ای مشرکین ای دشمنان دین خدا بروید گورتان را گم کنید. رسول الله صلی الله علیه وسلم برای صفیه بسیار ناراحت شدند چون برادرش حمزه شهید وجثّه اورا تکه پاره کرده بودند رسول الله صلی الله علیه وسلم به زبیر پسر صفیه فرمودند: مادرت را برگردان تا جسد پاره پاره برادرش حمزه نبیند. زبیر شتابان دوید وگفت : ای مادر رسول الله امر فرموده برگردی امّا صفیه دست بردار نبود با شجاعت وصبر وبردباری جواب داد برای چه برگردم آنها را می کشم. اگر برادرم را تکه تکه کرده اند در راه خدای عزّوجل ودین اسلام شهید است ما راضی هستیم به آنچه که خواست خداوند باشد وهر آنچه خداوند دستور دهد ما با صبروبا تحمّل وبا شکیبا هستیم. ان شاء الله خداوند به همه ما صبر دهد و شهادت برادرم خداوند قبول کند. زبیر برگشت وگفته های مادرش به رسول الله صلی الله علیه وسلم بازگو کرد وحضرت فرمودند: راحتش بگذارید. صفیه با شتاب به سوی شهدا شتافت وقتی جسد برادرش حمزه دید گفت: ” انا لله وانا الیه راجعون ” او بسیار ناراحت وغمگین جسد برادرش را دفن کرد امّا در جنگ خندق مردان خارج شدند از مدینه برای جهاد وزنان وبچه ها در مدینه ماندند به دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم حسّان بن ثابت رضی الله عنه برای نگهداری از آنها و وارسی به آنها از آزار مشرکین با چند نفر از آنهایی که نمی توانستند به جهاد بروند در مدینه ماندند یک روز صفیه رضی الله عنها مردی از یهودیان را دید که به طرف خانه های آنها می آمد صفیه از غدرحیله ومکریهودی ترسید. یهودیان همیشه مکارو حیله گروپیمان شکن بودند. مثل یهودیان بنی قریطه که پیمان شکسته بودند. صفیه ترسید این یهودی خیر ببرد به یهودیان دیگرکه زنان وبچه های مسلمانان در چه جایی هستند به همین خاطرصفیه چوب بزرگی ازچوب خیر به دست گرفت وناگهان ضربه ای به یهودی زد واو را به درک اسفل فرستاد. صفیه در جنگ خیبر با زنان مسلمان ومؤمنان مسلمین به کمک سربازان ومجاهدین اسلام می شتافتند با یکی از زنان مسلمان خیمه ای برپاداشته به مداوای مجروحان جنگی می پرداخت وبه آنها آب وچیزهای لازم می رساندند. هنگامی که سپاه اسلام پیروز وجنگ به پیروزی مسلمانان تمام می شد غنائم جنگی که به دست سربازان اسلام آمده بود رسول الله صلی الله علیه وسلم قسمتی برای زنان کنار می گذاشتند وبه هریک نصیب آنها را می دادند هنگامی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به حق تعالی پیوست. صفیه بسیار بسیار ناراحت شد. رحلت رسول الله صلی الله علیه وسلم برایش ناگوار وهمیشه غمگین وغصه دار بود صفیه رضی الله عنها در میان مردم مقم ومنزلت والایی داشت او زنی حکیم ،حلیم وبردبار وصبور بود مردم برایش احترام زیادی قائل بودند اوتا بعداز خلافت حضرت عمر رضی الله عنه زنده ودرمیان مردم زندگی می کرد صفیه درعمر ۷۰ سالگی جهان را بدرود گفتند روحشان شاد ونامش جاویدان باد.
تهیه و ترجمه: أم نبیل