صفات درختان و گیاهان بهشت

الله متعال می‌فرماید: ﴿وَدَانِیَهً عَلَیۡهِمۡ ظِلَٰلُهَا وَذُلِّلَتۡ قُطُوفُهَا تَذۡلِیلٗا١۴﴾ [الإنسان:۱۴].

«و سایه‌هایش بر آنان فروافتاده و میوه‌هایش [برای چیدن] در دسترس است».

و الله متعال می‌فرماید: ﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی ظِلَٰلٖ وَعُیُونٖ۴١ وَفَوَٰکِهَ مِمَّا یَشۡتَهُونَ۴٢﴾ [المرسلات: ۴۱-۴۲].

«به راستی که [در آن روز،] پرهیزگاران در سایه‌ها و [کنار] چشمه‌ها قرار دارند، و میوه‌هایی که میل داشته باشند».

عَنْ مَالِکِ بْنِ صَعْصَعَهَ : أَنَّ نَبِیَّ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم حَدَّثَهُمْ عَنْ لَیْلَهِ أُسْرِیَ بِهِ: «بَیْنَمَا أَنَا فِی الْحَطِیمِ، وَرُبَّمَا قَالَ فِی الْحِجْرِ مُضْطَجِعًا، إِذْ أَتَانِی آتٍ فَقَدَّ، قَالَ: وَسَمِعْتُهُ یَقُولُ: فَشَقَّ مَا بَیْنَ هَذِهِ إِلَى هَذِهِ، قَالَ الرَّاوِی: مِنْ ثُغْرَهِ نَحْرِهِ إِلَى شِعْرَتِهِ، فَاسْتَخْرَجَ قَلْبِی، ثُمَّ أُتِیتُ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مَمْلُوءَهٍ إِیمَانًا، فَغُسِلَ قَلْبِی، ثُمَّ حُشِیَ، ثُمَّ أُعِیدَ، ثُمَّ أُتِیتُ بِدَابَّهٍ دُونَ الْبَغْلِ وَفَوْقَ الْحِمَارِ أَبْیَضَ، قَالَ الرَّاوِی: هُوَ – یَضَعُ خَطْوَهُ عِنْدَ أَقْصَى طَرْفِهِ، فَحُمِلْتُ عَلَیْهِ فَانْطَلَقَ بِی جِبْرِیلُ حَتَّى أَتَى السَّمَاءَ الدُّنْیَا، فَاسْتَفْتَحَ فَقِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قِیلَ: مَرْحَبًا بِهِ فَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ، فَفَتَحَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ فَإِذَا فِیهَا آدَمُ، فَقَالَ: هَذَا أَبُوکَ آدَمُ فَسَلِّمْ عَلَیْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَرَدَّ السَّلامَ، ثُمَّ قَالَ: مَرْحَبًا بِالإِبنِ الصَّالِحِ وَالنَّبِیِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ صَعِدَ بِی حَتَّى أَتَى السَّمَاءَ الثَّانِیَهَ فَاسْتَفْتَحَ، قِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قِیلَ: مَرْحَبًا بِهِ فَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ، فَفَتَحَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ إِذَا یَحْیَى وَعِیسَى وَهُمَا ابْنَا الْخَالَهِ، قَالَ: هَذَا یَحْیَى وَعِیسَى، فَسَلِّمْ عَلَیْهِمَا، فَسَلَّمْتُ فَرَدَّا، ثُمَّ قَالاَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِیِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ صَعِدَ بِی إِلَى السَّمَاءِ الثَّالِثَهِ، فَاسْتَفْتَحَ، قِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قِیلَ: مَرْحَبًا بِهِ، فَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ، فَفُتِحَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ، إِذَا یُوسُفُ، قَالَ: هَذَا یُوسُفُ، فَسَلِّمْ عَلَیْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَرَدَّ، ثُمَّ قَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِیِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ صَعِدَ بِی، حَتَّى أَتَى السَّمَاءَ الرَّابِعَهَ، فَاسْتَفْتَحَ، قِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: أَوَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قِیلَ: مَرْحَبًا بِهِ فَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ، فَفُتِحَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ إِلَى إِدْرِیسَ، قَالَ: هَذَا إِدْرِیسُ، فَسَلِّمْ عَلَیْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَرَدَّ، ثُمَّ قَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِیِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ صَعِدَ بِی، حَتَّى أَتَى السَّمَاءَ الْخَامِسَهَ، فَاسْتَفْتَحَ، قِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قِیلَ: مَرْحَبًا بِهِ فَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ، فَإِذَا هَارُونُ، قَالَ: هَذَا هَارُونُ، فَسَلِّمْ عَلَیْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَرَدَّ، ثُمَّ قَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِیِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ صَعِدَ بِی، حَتَّى أَتَى السَّمَاءَ السَّادِسَهَ، فَاسْتَفْتَحَ، قِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: مَرْحَبًا بِهِ فَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ، فَإِذَا مُوسَى، قَالَ: هَذَا مُوسَى، فَسَلِّمْ عَلَیْهِ، فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَرَدَّ، ثُمَّ قَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِیِّ الصَّالِحِ فَلَمَّا تَجَاوَزْتُ، بَکَى، قِیلَ لَهُ: مَا یُبْکِیکَ؟ قَالَ: أَبْکِی لأَنَّ غُلامًا بُعِثَ بَعْدِی، یَدْخُلُ الْجَنَّهَ مِنْ أُمَّتِهِ أَکْثَرُ مِمَّنْ یَدْخُلُهَا مِنْ أُمَّتِی، ثُمَّ صَعِدَ بِی إِلَى السَّمَاءِ السَّابِعَهِ، فَاسْتَفْتَحَ جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَکَ؟ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ بُعِثَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: مَرْحَبًا بِهِ، فَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ، فَلَمَّا خَلَصْتُ، فَإِذَا إِبْرَاهِیمُ، قَالَ: هَذَا أَبُوکَ، فَسَلِّمْ عَلَیْهِ، قَالَ: فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَرَدَّ السَّلامَ، قَالَ: مَرْحَبًا بِالإِبْنِ الصَّالِحِ، وَالنَّبِیِّ الصَّالِحِ، ثُمَّ رُفِعَتْ إِلَیَّ سِدْرَهُ الْمُنْتَهَى، فَإِذَا نَبْقُهَا مِثْلُ قِلالِ هَجَرَ، وَإِذَا وَرَقُهَا مِثْلُ آذَانِ الْفِیَلَهِ، قَالَ: هَذِهِ سِدْرَهُ الْمُنْتَهَى، وَإِذَا أَرْبَعَهُ أَنْهَارٍ: نَهْرَانِ بَاطِنَانِ، وَنَهْرَانِ ظَاهِرَانِ، فَقُلْتُ: مَا هَذَانِ یَا جِبْرِیلُ؟ قَالَ: أَمَّا الْبَاطِنَانِ فَنَهْرَانِ فِی الْجَنَّهِ، وَأَمَّا الظَّاهِرَانِ فَالنِّیلُ وَالْفُرَاتُ، ثُمَّ رُفِعَ لِیَ الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ، ثُمَّ أُتِیتُ بِإِنَاءٍ مِنْ خَمْرٍ، وَإِنَاءٍ مِنْ لَبَنٍ، وَإِنَاءٍ مِنْ عَسَلٍ، فَأَخَذْتُ اللَّبَنَ، فَقَالَ: هِیَ الْفِطْرَهُ الَّتِی أَنْتَ عَلَیْهَا وَأُمَّتُکَ، ثُمَّ فُرِضَتْ عَلَیَّ الصَّلَوَاتُ خَمْسِینَ صَلاهً کُلَّ یَوْمٍ، فَرَجَعْتُ، فَمَرَرْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: بِمَا أُمِرْتَ؟ قَالَ: أُمِرْتُ بِخَمْسِینَ صَلاهً کُلَّ یَوْمٍ، قَالَ: إِنَّ أُمَّتَکَ لا تَسْتَطِیعُ خَمْسِینَ صَلاهً کُلَّ یَوْمٍ، وَإِنِّی وَاللَّهِ قَدْ جَرَّبْتُ النَّاسَ قَبْلَکَ، وَعَالَجْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَشَدَّ الْمُعَالَجَهِ، فَارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ لأُمَّتِکَ، فَرَجَعْتُ فَوَضَعَ عَنِّی عَشْرًا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: مِثْلَهُ فَرَجَعْتُ فَوَضَعَ عَنِّی عَشْرًا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقََالَ مِثْلَهُ، فَرَجَعْتُ فَوَضَعَ عَنِّی عَشْرًا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ مِثْلَهُ، فَرَجَعْتُ، فَأُمِرْتُ بِعَشْرِ صَلَوَاتٍ کُلَّ یَوْمٍ، فَرَجَعْتُ، فَقَالَ مِثْلَهُ، فَرَجَعْتُ، فَأُمِرْتُ بِخَمْسِ صَلَوَاتٍ کُلَّ یَوْمٍ، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: بِمَ أُمِرْتَ؟ قُلْتُ أُمِرْتُ بِخَمْسِ صَلَوَاتٍ کُلَّ یَوْمٍ، قَالَ: إِنَّ أُمَّتَکَ لا تَسْتَطِیعُ خَمْسَ صَلَوَاتٍ کُلَّ یَوْمٍ، وَإِنِّی قَدْ جَرَّبْتُ النَّاسَ قَبْلَکَ، وَعَالَجْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَشَدَّ الْمُعَالَجَهِ، فَارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ فَاسْأَلْهُ التَّخْفِیفَ لأُمَّتِکَ، قَالَ: سَأَلْتُ رَبِّی حَتَّى اسْتَحْیَیْتُ، وَلَکِنِّی أَرْضَى وَأُسَلِّمُ، قَالَ: فَلَمَّا جَاوَزْتُ، نَادَى مُنَادٍ: أَمْضَیْتُ فَرِیضَتِی، وَخَفَّفْتُ عَنْ عِبَادِی».[۱]

مالک بن صعصعه می‌گوید: رسول الله صلی الله علیه وسلم از شب اسراء برای ما سخن گفت و فرمود: «هنگامی که در حطیم یا حجر اسماعیل به پهلو خوابیده بودم، ناگهان شخصی آمد و سینه‌ام را تا زیر ناف شکافت. قلبم را بیرون آورد. سپس تشتی را که مملو از ‌ایمان بود، آوردند و قلبم را در آن شستشو دادند و آن را پر از‌ ایمان کردند و سرجایش گذاشتند. آنگاه چارپای سفیدی آوردند که از قاطر، کوچکتر و از الاغ، بزرگتر بود. و هر گامش را به اندازۀ دیدش بر می‌داشت. مرا بر آن سوار کردند. جبریل مرا برد تا به آسمان دنیا رسید و گفت: در را باز کنید. گفتند: تو کیستی؟ گفت: جبریل. گفتند: کسی همراه توست؟ گفت: محمد، همراه من است. گفتند: آیا دعوت شده است؟ گفت: بله. گفتند: به او خیر مقدم عرض می‌کنیم. چه وقت خوبی آمده است. آنگاه در را باز کردند. هنگامی که وارد آسمان اول شدم، آدم ÷ را دیدم. جبریل گفت: این، پدرت، آدم است به او سلام بده. من هم به او سلام دادم و او جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای فرزند صالح و پیامبر نیکوکار. سپس جبریل مرا بالا برد تا به آسمان دوم رسید و گفت: در را باز کنید. گفتند: تو کیستی؟ گفت: جبریل. گفتند: کسی همراه توست؟ گفت: محمد، همراه من است. پرسیدند: آیا دعوت شده است؟ گفت: بله. گفتند: به او خیر مقدم عرض می‌کنیم چه وقت خوبی آمده است. هنگامی که وارد آسمان دوم شدم، دو پسر خاله یعنی یحیی و عیسی را دیدم. جبریل گفت: این‌ها، یحیی و عیسی هستند به آن‌ها سلام بده. به آنان نیز سلام دادم. آن‌ها جواب دادند و گفتند: خوش آمدی ای برادر صالح و پیامبر نیکوکار. سپس جبریل مرا به آسمان سوم برد و خواست تا در را باز کنند. پرسیدند: تو کیستی؟ گفت: جبریل. گفتند: کسی همراه توست؟ گفت: محمد همراه من است. پرسیدند: آیا او دعوت شده است؟ گفت: بله. گفتند: به او خوش آمد می‌گوییم چه وقت خوبی آمده است. آنگاه در را باز کردند. هنگامی که وارد شدم، یوسف را دیدم. جبریل گفت: این یوسف است به او سلام بده. به او هم سلام دادم او نیز جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای برادر صالح و پیامبر نیکوکار. سپس جبریل مرا به آسمان چهارم برد و خواست تا در را باز کنند. گفتند: تو کیستی؟ گفت: جبریل. گفتند: کسی همراه توست؟ گفت: محمد، همراه من است. پرسیدند: آیا دعوت شده است؟ گفت: بله. گفتند: به او خوش آمد می‌گوییم چه وقت خوبی آمده است. آنگاه در را باز کردند. هنگامی که وارد شدم و به ادریس رسیدم، جبریل گفت: این ادریس است به او سلام بده. به او نیز سلام دادم. او هم جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای برادر صالح و پیامبر نیکوکار. سپس جبریل مرا به آسمان پنجم برد و خواست تا در را باز کنند. گفتند: تو کیستی؟ گفت: جبریل. پرسیدند: کسی همراه توست؟ گفت: محمد همراه من است. پرسیدند: آیا او دعوت شده است؟ گفت: بله. گفتند: به او خوش آمد می‌گوییم چه وقت خوبی آمده است. هنگامی که وارد شدم، هارون را دیدم. جبریل گفت: این هارون است. به او سلام بده. پس به او هم سلام دادم. او نیز جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای برادر صالح و پیامبر نیکوکار. سپس جبریل مرا به آسمان ششم برد و خواست تا در را باز کنند. گفتند: تو کیستی؟ گفت: جبریل. پرسیدند: کسی همراه توست؟ گفت: محمد همراه من است. گفتند: آیا او دعوت شده است؟ گفت: بله. گفتند: به او خوش آمد می‌گوییم چه وقت خوبی آمده است. هنگامی که وارد شدم، موسی را دیدم. جبریل گفت: این موسی است. به او سلام بده. پس به او هم سلام دادم. او نیز جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای برادر صالح و پیامبر نیکوکار. اما هنگامی که از او گذشتم، شروع به گریستن کرد. پرسیدند: چرا گریه می‌کنی؟ گفت: به خاطر اینکه بعد از من، نوجوانی مبعوث شده است که امتیانش بیشتر از امت من به بهشت می‌روند.

سپس جبریل مرا به آسمان هفتم برد و خواست تا در را باز کنند. پرسیدند: تو کیستی؟ گفت: جبریل. گفتند: آیا کسی همراه توست؟ گفت: محمد، همراه من است. پرسیدند: آیا او دعوت شده است؟ گفت: بله. نگهبان آسمان گفت: به او خوش آمد می‌گوییم. چه وقت خوبی آمده است. هنگامی که وارد شدم، ابراهیم را دیدم. جبریل گفت: این پدر توست. به او سلام بده. به او نیز سلام دادم. او هم جواب سلام مرا داد و گفت: خوش آمدی ای فرزند صالح و پیامبر نیکوکار. سپس بالا برده شدم تا به «سدره المنتهی» رسیدم. ناگهان دیدم که میوه‌هایش به اندازۀ کوزه‌های قوم «هجر» و برگ‌های آن به اندازۀ گوش فیل است. جبریل گفت: این «سدره المنتهی» است. و در آنجا، نگاهم به چهار نهر افتاد که دو تا پنهان و دو تای دیگر، آشکار بودند. پرسیدم: ای جبریل! این‌ها چیست؟ گفت: دو نهر پنهان، نهرهای بهشت‌اند. و دو نهر آشکار، نیل و فرات می‌باشند. سپس بیت المعمور را به من نشان دادند. آنگاه برایم یک ظرف شراب، یک ظرف شیر و یک ظرف عسل آوردند. من شیر را برداشتم. جبریل گفت: این فطرتی است که تو و امتت بر آن هستید. آنگاه روزانه، پنجاه نماز برایم فرض قرار دادند. پس برگشتم. همین‌که به موسی رسیدم، گفت: چه دستوری به تو دادند؟ گفتم: دستور دادند تا روزانه، پنجاه نماز بخوانم. موسی گفت: امت تو نمی‌تواند روزانه، پنجاه نماز بخواند. سوگند به الله که من مردم را قبل از تو آزمایش کردم و از بنی‌اسراییل، مشکلات زیادی را متحمل شدم. پس نزد پروردگارت برگرد و از او بخواه تا برای امتت تخفیف دهد. برگشتم. پس الله ده نماز، برایم کم کرد. دوباره نزد موسی آمدم. موسی همان سخنان گذشته‌اش را تکرار کرد. دوباره برگشتم و الله ده نماز دیگر را کم کرد. بار دیگر نزد موسی آمدم. او همان سخنان قبلی‌اش را تکرار کرد. پس برگشتم و الله، ده نماز دیگر نیز کم کرد. به سوی موسی آمدم. دوباره همان سخنان را تکرار کرد. پس برگشتم و الله دستور داد تا روزانه، ده نماز بخوانم. پس نزد موسی آمدم و او همان سخنانش را تکرار کرد. دوباره نزد الله برگشتم و این بار به من دستور داده شد تا روزانه، پنج نماز بخوانم.

برای آخرین بار، نزد موسی آمدم. پرسید: چه دستوری به تو دادند؟ گفتم: به من دستور دادند که روزانه، پنج نماز بخوانم. موسی گفت: امت تو نمی‌تواند روزانه، پنج نماز بخواند. و من قبل از تو، مردم را آزمایش کرده‌ام و از بنی‌اسراییل، سختی‌های زیادی متحمل شده‌ام. نزد پروردگارت برگرد و از او بخواه تا برای امتت تخفیف بدهد. گفتم: آنقدر از پروردگارم خواستم که شرمنده شدم. هم اکنون، خشنود و تسلیم هستم.

هنگامی که از آنجا گذشتم، منادی ندا داد: فریضه‌ام را قطعی نمودم و به بندگانم تخفیف دادم».

قابل یادآوری است که حدیث اسراء به روایت انس س در آغاز «کتاب الصلاه» بیان گردید و هریک از این دو حدیث، حاوی مطالبی است که دیگری فاقد آن می‌باشد».

عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه وسلم قَالَ: «إِنَّ فِی الجَنَّهِ لَشَجَرَهً، یَسِیرُ الرَّاکِبُ الجَوَادَ المُضَمَّرَ السَّرِیعَ مِائَهَ عَامٍ مَا یَقْطَعُهَا».[۲]

وَعَنْ أَبِی هُریْرَهَ قَالَ: «یَسِیرُ الرَّاکِبُ فی ظِلِّهَا ماِئَهَ عَامٍ مَا یَقْطَعُهَا».[۳]

از ابوسعید خدری روایت است که پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «همانا در بهشت درختی است که در آن شخص سوار بر اسب تیزروِ تربیت شده صد سال می‌رود و آن را تمام نمی‌کند».

و از ابوهریره روایت گردیده است: «سوارکار در سایه آن صد سال می‌رود و آن را تمام نمی‌کند».

[۱]– متفق علیه؛ بخاری حدیث شماره ۳۲۰۷ و مسلم حدیث شماره ۱۶۲ با لفظ بخاری

[۲]– متفق علیه؛ بخاری حدیث شماره ۶۵۵۳ و مسلم حدیث شماره ۲۸۲۸ با لفظ بخاری

[۳] – متفق علیه؛ بخاری حدیث شماره ۴۸۸۱ و مسلم حدیث شماره ۲۸۲۶ با لفظ بخاری

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …