برادر مسلمان، فکر آخرت و مرگ مناظر هولناک آنرا به تو یادآوری میکنم، مرگ و احوال آخرت همان حوادث تلخ و سختی هستند که حضرت ابوبکر میفرمود: یا لیتنی کنت عصفورا؛ کاش گنحشکی میبودم. حضرت ابوبکر صدیق خیلی رقیق القلب و انسان مهربانی بود؛ اما چنان خوف و خشیت خداوند در وجودشان جوانه زده بود که گاهی میفرمود: کاش درختی میبودم و قطع میشدم.
ترس حضرت ابوبکر از خدا این گونه بود؛ پس از آنکه زمام امور مسلمین را به دست گرفت تا شش ماه لیوانی آب از بیت المال استفاده نکرد. روز به روز حدود مملکت حکومت اسلامی گسترهتر میشد و دامنه فتوحات فرا گیرتر، آثار نعمت امنیت به همه جا نمایان و آشکار میگردید.
آنقدر عرق در امور مسلمین شده بود که از امورات خانه بیخبر شده بود.
روزی فرصت کرده بود چند چادر بردوش خود گذاشته بود و به سوی بازار میرفت، در وسط راه حضرت عمر فاروق ایشان را دید و گفت: ای ابوبکر کجا میروید و اینها چه هستند که بر دوش شما قرار دارند؟ فرمود: بازار میروم و اینها اموال ناچیز وبیارزشی هستند، جهت امرار معاش اهلخانه در بازار اینها را به معرض فروش میرسانم.
حضرت عمر گفت: شما خلیفه مسلمین هستید، زمام امور مسلمین به شما سپرده شده، بیا برویم نزد حضرت ابو عبیده امین امت و مسؤل بیت المال مسلمانان، حقوقی جهت امرار معاش فرزندان به شما داده شود. چنانکه هر دو پیش حضرت ابو عبیده رفتند، حضرت ابوعبیده بدون در نظر گرفتن جایگاه و مقام حقوقی ایشان حقوقی مساوی مهاجرین دیگر برای ایشان مقرر کرد.