صحابه رضی الله عنهم نیز حالت قلبشان را در اولین باری که قرآن شنیدند،توصیف کردهاند.
در صحیحین از محمد بن جبیر بن مطعم از پدرش روایت شده که گفت: شنیدم که پیامبر صلی الله علیه وسلم در نماز مغرب سورۀ طور میخواند، هنگامی که به این آیه رسید: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَیۡرِ شَیۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣۵ أَمۡ خَلَقُواْ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَۚ بَل لَّا یُوقِنُونَ ٣۶ أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَبِّکَ أَمۡ هُمُ ٱلۡمُصَۜیۡطِرُونَ ٣٧﴾ [الطور: ٣۵-٣٧] «مگر از هیچ آفریده شدهاند، یا خود آفریننده [خویش]اند؟! یا آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! [نه،] بلکه به مرحله یقین نرسیدهاند. مگر خزاین [رحمت] صاحباختیارت در اختیار آنان است و یا [بر همه چیز] سیطره دارند [که چنین بى پروا عصیانگرند]؟» نزدیک بود قلبم به پرواز در آید.
و همانند آن، از گذشتگان هنگامی که اولین بار با قلبشان قرآن را شنیدند، روایت شده است:
یونس بلخی میگوید: ابراهیم بن ادهم از اشراف و بزرگان بود، پدرش اموال و خدمتکاران و وسایل سواری و درباریان بسیار داشت؛ در حالی که ابراهیم بر اسب خویش در حال تاختن و شکار بود صدایی از بالای سرش شنید که میگفت: ای ابراهیم این بیهودگی چیست؟ ﴿أَفَحَسِبۡتُمۡ أَنَّمَا خَلَقۡنَٰکُمۡ عَبَثٗا وَأَنَّکُمۡ إِلَیۡنَا لَا تُرۡجَعُونَ﴾ [المؤمنون: ١١۵] «آیا پنداشتید که شما را بیهوده آفریدیم و به پیشگاه ما بازگردانده نخواهید شد»، از الله پروا کن، باید برای روز تنگدستی توشه بر چینی؛ پس، از اسبش پیاده شده و مشغول اعمال آخرت شد[۱].
فضل بن موسی میگوید: فضیل بن عیاض راهزن بود، و سبب توبۀ او چنین است که وی عاشق کنیزی شده بود در حالی که از دیوارها بالا میرفت صدای مردی را شنید که این آیه را تلاوت مینمود: ﴿أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ﴾ [الحدید: ١۶] «آیا هنگام آن فرانرسیده که دلهاى مؤمنان به یاد خدا و کلام حقّى که نازل شده است، فروتن شود». فضیل گفت: پروردگارا ! زمانش فرا رسیده است، پس بازگشته و آن شب به خرابهای پناه برد. به ناگاه متوجه شد که در آن گروهی هستند که برخی میگفتند: حرکت میکنیم و گروهی دیگر میگفتند صبر کنیم تا صبح شود چرا که فضیل راه را بر ما میبندد، پس فضیل توبه کرده و آنها را امان داد و در کنار حرم سکنی گزید تا اینکه وفات یافت[۲].
[۱]– داستانی مشهور است که در مسند ابراهیم ادهم ص ۱۸ و سیر أعلام النبلاء ۷/۳۸۸ و غیره وارد شده است.
[۲]– داستانی مشهور است و با این سیاق در تاریخ الإسلام ۱۲/۳۳۴ نقل شده است.