از عیب های مذهب شیعه،یکی هم غلو آنها درباره امامان و گزافه گویی های بیشمار شان درباره ائمه است. آنها میگویند امامان ما غیب می دانند و در همه جای کره زمین حضور دارند،و اگر پیش الله واسطه شوند، الله روی حرف آنها حرفی نمیزند، شیعه ها میگویند تمام زمین مال امام است و میگویند امامان حرفها و نجواهای ما را میشنوند!!
و میگویند امامان به اختیار خود میمرند و از نور آفریده شده اند.
میگویند امامان بر همه علوم احاطه دارند و این علم را کسب نکرده اند بلکه الله مفت و مجانی به آنها عطا فرموده است
البته شیعه برای اینکه این قدرت ها را برای امامانش ثابت کند باید راه پر پیچ و خمی را بپیماید، چون این امامان بسیار قدرت مند، مطابق حیثیت خود،از خودشان نام و نشانی و کارنامه برجسته ای، در تاریخ باقی نگذاشته اند.
و قرآن کریم هم به آنها اعتنایی نکرده مثلا حتی نام علی رضی الله عنه اصلا در قرآن نیست، چه برسد بنام تقی و نقی و حسن عسکری رحمهم الله!!
الله، عصای موسی عیه السلام را چندبار ذکرکرده در حالیکه فقط یک کرشمه امامان این بود که عصای موسی در نزدشان بود اما باز یکبار هم الله نفرمود عصای امام باقر……البته حق هم این بود که ذکر نکند چون این عصا به دست امام باقر که آمد بی خاصیت شد،تو گویی همان عصا نیست که دمار از روزگار فرعون بیرون آورده بود .
امام باقر علیه السّلام درباره عصاى حضرت موسى علیه السّلام که سرانجام فرعون و لشکریانش را در رود نیل غرق کرد و از بین برد چنین مى فرمایند:
عصاى موسى روز اول به دست حضرت آدم بود، سپس به شعیب داده شد، بعد از شعیب به حضرت موسى بن عمران علیه السّلام اعطا شد و اکنون نزد ماست و اخیرا که آن را دیدم، درست مانند روزى که از درخت جدا شده باشد رنگش سبز و خرم بود. اگر فرمان سخن گفتن به او بدهیم حرف مى زند. و این عصا براى قائم ما ذخیره شده است تا مثل موسى بن عمران در راه نشان دادن عظمت حق و نابودى دشمنان خدا از آن استفاده کند. از خصوصیات این عصا این است که دشمنان را مى لرزاند و هرچه را جلوى آن بیندازند یا ببیند مى بلعد و آنچه فرمانرواى عالم هستى (به اذن خدا) بگوید اطاعت مى کند و چون لب بگشاید فاصله بین آن از زمین تا سقف را که چهل ذراع است، مى بلعد (هرچه بیندازند همه را مى بلعد). اصول کافى، ج ۱، ص ۲۳۱٫
شیعیان که میگویند این عصا اول نزد حسین بود، اما ىر نبردبا یزید از آن بهره نگرفت و اجازه داد تا شمر سرش را ببرد، باید خدا را شکر گوییم که موسی علیه السلام در استفاده از این عصا تردیدی به خود راه نداد گرنه شر فرعون از سر مردم کم نمیشد
و این نکته نیز گفتنی است که فقط قرآن نیست که به امامان شیعه بی اعتناست،
تاریخ هم به آنها توجه ندارد،چون این اشخاص ( اکثریت امامان شیعه ) کارنامه ای نداشتند تا دست مایه تاریخ نویسان شود
و این معقول نیست که مردانی با این همه قدرت و علم و عصای جادویی، مثل انسانهای معمولی زندگی کرده باشند!
پس یا ادعای شیعه ها درست نیست و آنها قدرت افسانه ای نداشتند و یا از آن در راه خدمت به خود و بشریت استفاده نکردند که این عذر بدتر از گناه است.
مثلا شما به رابطه بین امام موسی کاظم و هارون الرشید نگاه کنید: شیعه میگوید هارون رشید،موسی کاظم را زندانی کرد تا مبادا شورش کند!
من میگویم اگر امام موسی کاظم غیب میدانست محال بود که هارون میتوانست او را دستگیر کند بلکه هارون الرشید میبایست از قدرت موسی کاظم بیمناک باشد
زیرا هر زمان که خلیفه عباسی اراده میکرد تا موسی را دستگیر کند ایشان میتوانست بکمک علم غیب باخبر شود و جایی پنهان شود که دست خلیفه به او نرسد، بلکه به مدد همین غیب دانی میتوانست هزاران فرصت مناسب برای کشتن خلیفه بیابد و مسلمانان و خودش را از شر او راحت کند، اما او اصلا استفاده ای از این غیب دانی و علم بی پایانش نکرد و دست و پا بسته تسلیم خلیفه شد!!
پس بود و نبود این علم و این قدرت و این عصا یکی بود، بلکه بقول سعدی صاحب سلاح را که به اسیری برند بیشتر شرمنده میشود و با خود میگوید : اسلحه داشتم باز اسیر شدم
حالا شیعه بعد از مرگ موسی کاظم مدعی است که قدرتهای او کاربرد پیداکرده وبا آنکه در سامرا مدفون است ولی سخن پیروان خود در تهران را میشنود و آنها را شفا میدهد و مدد میکند.
وقتی که زنده بود، خودش را یاری نکرد بعد از مرگ، زندانی در زندان اوین را چگونه یاری میکند؟ این باور کردنی نیست!
اما شیعه نامید نمیشود و سعی میکند تا این عقیده منحط را قابل قبول کند پس در کتابهای اهل سنت میگردد تا شاید حدیثی بیابد که در آن حدیث غلوی درباره ذات رسول الله صلی الله علیه وسلم شده باشد
شیعه به دنبال شریک جرمی میگردد
و طبعآ در احادیث صحیح چیزی نمیابد پس به احادیث جعلی در کتب ما چنگ میزند، احادیثی که گمراهان و منافقان در گذشته جعل کرده اند و وارد کتاب ها شد. گفتیم از عقاید شیعه یکی هم این است که میگویند امام به اختیار خود میمیرد. قبول داشتن این موضوع، انکار چندین آیه قرآن است زیرا قرآن میگوید هیچکس نمیداند در کجا میمیرد
وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (۳۴) سوره لقمان ((و هیجکس نمیداند که در کجا میمیرد ))
اما شیعه میگوید که امامان هر چه را میدانند و اصرار دارد که سنی هم همین حرف را قبول دارد و حدیث زیر را شاهد میاورد
ادعای شیعه:
در کتابهای اهل سنت نوشته شده که حضرت محمد با اختیار خود مردند نص حدیث اهل سنت این است :
«جبرئیل» به اتفاق «عزرائیل» و فرشتهاى به نام «اسماعیل» همراه با هفتاد هزار فرشته دیگر به حضور مبارک شرفیاب گردیده بود.
«جبرئیل» به عرض رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله تقدیم داشت: اینک «عزرائیل»، اجازه ورود بر شما را دارد، با اینکه پیش از شما از احدى اذن ورود نخواسته و پس از شما هم، از کسى اجازه نخواهد خواست! رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله به «جبرئیل» گفت: به وى اجازه ورود بده. «عزرائیل» بحضور مبارک شرفیاب شد و در برابر رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله توقف کرد. و گفت: یا رسول الله! یا احمد! خداى تعالى مرا بسوى تو اعزام کرده است و دستور داده، هر چه بفرمائى، اطاعت کنم؛ اگر دستور دهى، جان تو را قبض کنم، قبض مىکنم. و اگر دستور دهى، تو را به حال خود واگذارم، از تو اطاعت کرده و قبض روحت نخواهم کرد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: هر وظیفهاى که نسبت به من دارى، انجام بده.
«عزرائیل» گفت: وظیفه من بسته به فرمان شماست. «جبرئیل» گفت: یا احمد! خداى تعالى اشتیاق دیدار تو را دارد. رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: اى عزرائیل! مأموریت خود را بجاى بیاور.
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بدین گونه دار فانى را وداع گفت .
المعجم الکبیر، طبرانی (۳۶۰هـ)، ج ۳، ص ۱۲۹ و مجمع الزوائد، هیثمی (۸۰۷ هـ)،ج۹، ص ۳۵
پاسخ اهل سنت:
امام هیثمی درباره این حدیث میگوید در سلسله راویانش عبدالله بن میمون القداح است که همواره حدیثهای بی پایه میگوید.
درباره همین جناب القداح، بقیه علمای حدیث شناس ما نیز نظر خوبی ندارند و معتقدند که نباید به احادیث او استدلال کنیم خصوصا اگر حدیثی باشد که مثل آن را کسی روایت نکرده باشد
پس این حدیث دروغ است و شیعه حدیث را از کتاب هیثمی میاورد ما نظر او را نمینویسد.
پس شیعه نمیتواند برای غلو شرک آمیز خود اهل سنت را شاهد بیاورد،
اما حالا بفرض محال اگر این حدیث صحیح باشد که نیست، باز به امامان شما ربطی ندارد؟
ای شیعه ها!
این چه روشی است که شما در پیش گرفته اید؟!!!
ما که این حدیث را قبول نداریم، شما که قبول دارید پس این جمله را در حدیث ببینید که عزراییل میگوید:
(که قبل از تو ای رسول الله از کسی اجازه نگرفتم و بعد از تو نیز از کس دیگری اجازه نخواهم گرفت)
یعنی عزراییل از علی و حسین اجازه نگرفت
وانگهی اگر امامان به اجازه خود مرده اند پس حرف شما این معنی را دارد که وقتی ابن ملجم بر سر حضرت علی کوبید خود ایشان اجازه داده بود ؟ یا وقتی شمر داشت سر حسین را میبرید خود حسین گفت سرم را ببر، و هیچ دست و پایی نزد ؟ اگر اینطور است پس گریه شما برای چیست ؟
منبع: اسلام تکس