شیطان روزی به خداوند گفت: تو مرا به دوزخ خواهی انداخت ولی من تو را شش هزار سال عبادت کردهام، پس لااقل عوض عبادتهای من را به من بده؟ خداوند فرمود: هر دعایی که از من بخواهی مستجاب میکنم. ۱- شیطان گفت: عُمر مرا تا روز قیامت زیاد کن! خداوند قبول کرد. ۲- شیطان گفت: به هر انسانی که فرزندی میدهی به من نیز فرزندی عطا کن تا در دوش فرزندان انسان بگذارم و تا لحظهی مرگ آنها را وسوسه نمایم! خداوند قبول کرد([۱]). ۳- شیطان گفت: جادّه و راه رفت و آمد من را در انسانها رگهای آنها قرار بده تا مثل خون آنها در بدنشان به گردش درآیم! خداوند قبول کرد. ۴- شیطان گفت: کاری کن من انسانها را ببینم ولی آنها مرا نبینند! خداوند قبول کرد. ۵- شیطان گفت: جایگاه دستور و فرمان دادن مرا در قلب و فکر انسانها قرار بده تا هر لحظه به آنها دستور بدهم! خداوند قبول کرد. ۶- شیطان گفت: کاری کن خودم را به هر شکلی که خواستم در بیاورم، انسان، حیوان، جانور و خزنده! خداوند قبول کرد. ۷- خدایا کاری کن زمانیکه عزرائیل برای گرفتن جان بندگانت میآید من نیز در کنار او حضور یابم و کسانی را که به رنج سکرات گرفتار شدهاند با وعدهی سیری از تشنگی و گرسنگی به طرف خود متمایل سازم! این را نیز خداوند قبول کرد. مانند لحظهی فوت حضرت احمد بن حنبل، زمانیکه حضرت احمد بن حنبل در سکرات قرار گرفته بود، به او کلمهی شهادتین را تلقین میکردند، ولی او به جای تکرار کلمات میگفت: هنوز نه! هنوز نه! و تمام حاضرین از این گفتهی احمد بن حنبل نگران شده بودند که چرا انسانی بزرگی مثل او به جای شهادتین این کلمات را به زبان میآورد؟ بعد از فوتش به خواب پسرش آمد و پسرش از او پرسید: ای پدر بزرگوارم چرا هنگام تلقین برسرت میگفتی: هنوز نه! هنوز نه! فرمود: ای پسرم در آن لحظه شیطان همراه عزراییل کنارم حاضر شده بود و مرتّب میگفت: ای احمد پسر حنبل بالاخره از دستم خلاص شدی! ولی من میگفتم هنوز نه!
[۱]– ﴿وَمَن یَعۡشُ عَن ذِکۡرِ ٱلرَّحۡمَٰنِ نُقَیِّضۡ لَهُۥ شَیۡطَٰنٗا فَهُوَ لَهُۥ قَرِینٞ٣۶﴾ [الزخرف: ۳۶] یعنی: «هر کس از یاد خدا غافل و روگردان شود، اهریمنی را مأمور او میسازیم و چنین اهریمنی همواره همدم وی میگردد (و گمراه و سرگشتهاش میسازد)».