تاتاریان بر بغداد یورش بردهاند، وضعیت بر این تمدن و فرهنگ قدیمی اسلامی در حال حاضر غیرعادی میباشد، توان و قدرت مسلمین از هم گسیخته شده، ترس و وحشت، قدرت و توان آنان را مغلوب ساخته. آری، وقوع این همه تحولات بیسبب نبود، همین مسلمانان به خوبی مشاهده کرده بودند که خورشید درخشان و پرحرارت عظمت و عزتشان چگونه به خاموشی گرائید، عصمت و شرافت زنانشان چگونه بازیچه هوسرانان و عیاشان قرار گرفت، فرزندانشان به چه وضع فجیعی جلو رویشان همچون حیوانات ذبح میگردیدند، کتابخانهها که مظهر فرهنگ و تمدن اصیل اسلامی بود چگونه نابود گردید. ضعف و ناتوانی مسلمین به حدی رسیده بود که یک سرباز عادی تاتاری مسلمانان را بر روی زمین میخوابانید و از آنجا به اردوگاه خویش برمیگشت و اسلحهاش را برمیداشت و دوباره به آنجا بازمیگشت، اما مسلمانان را یارای آن نبود که در این مدت به پناهگاهی پناه ببرند، و آن سرباز با کمال وقاحت آنان را بدون کوچکترین عکسالعملی میکشت. دامنۀ این سفاکیها به مصر هم رسیده بود و مسلمانان آن دیار دچار نوعی سراسیمگی و ناامیدی شده بودند. اما در همین وضعیت بسیار بحرانی، آنچنان شخصیت نستوهی قیام نمود که از سر نو، روح مسیحائی را در کالبدهای مردۀ مسلمین دمید. تاریخ از این انسان رشید بهعنوان شیخ عزالدین بن السلام رحمه الله یاد میکند. سلطان مصر از شیخ رحمه الله خواستار راهحلی مناسب در ارتباط با این اوضاع متشنج منطقه گردید. شیخ رحمه الله در پاسخ خواستۀ سلطان چنین گفت: بر خدا اعتماد کن و تا آخرین توان و قدرت خویش در مقابل آنان مقاومت کن. هر آنچه از خزانۀ شاهی باقی مانده و کلیۀ جواهرات زنان، وزرا و درباریان را یکجا جمع کن و آنها را بین ارتش تقسیم نما. (ان شاء الله) با این تاکتیک، پیروزی از آن تو خواهد بود. علامه سبکی رحمه الله میفرماید: شیخ رحمه الله از آنچنان محبوبیتی بین مردم برخوردار بود که فوراً حکمش را تعمیل نمودند. و با این سیاست بسیار دوراندیشانه و حکیمانه، اهل مصر از تجاوزات دشمنان در امان ماندند. یک مرتبه شیخ عزالدین رحمه الله در ارتباط با یک مسئله شرعی با سلطان اختلافنظر پیدا نمود، چنانچه شیخ رحمه الله ناچار به ترک شهر شد. زیرا سلطان نسبت به شیخ رحمه الله بیحرمتی نموده بود. علامه سبکی رحمه الله میفرماید: به محض اینکه شیخ رحمه الله از مصر خارج گردید، جمع کثیری از مردم جهت متقاعد نمودن شیخ و برای بازگرداندن شیخ به شهر، به نزد شیخ رحمه الله به خارج از شهر رفتند. وضعیت به مرحلهای رسیده بود که سلطان نیز مجبور به خارج شدن از شهر گردید و ناچار شد که به محضر حضرت شیخ رحمه الله گردد. بعد از اینکه شیخ رحمه الله دوباره به قاهره برگشت، یکی از درباریان جهت خشنودی سلطان در پی ترور شیخ رحمه الله گردید. بعد از اینکه آن شخص به درب منزل شیخ رحمه الله رسید و در را زد، بعداً به محض خارج شدن شیخ، فوراً آنچنان لرزهای، آن شخص را گرفت که شمشیر فوراً از دستش به زمین افتاد، به دنبال این واقعه، آن شخص به گریه افتاد و خودش را بر قدمهای شیخ به زمین انداخت و اظهار پشیمانی و معذرتخواهی نمود[۱].
شخصیت، عظمت، مقاومتها، رشادتهای شیخ رحمه الله در اوراق زرین تاریخ موجود و ثبت میباشد و هر کسی که در پی آگاهی یافتن از تاریخ میباشد به محض اینکه به تذکرۀ این مرد مجاهد میرسد بیدرنگ توقف نموده و به فکر و اندیشه فرو میرود، و اینچنین نتیجهگیری خواهد نمود: اگر این صفات برازندۀ حضرت شیخ، خصوصاً ایثار و همدردی ایشان بین مسلمین گسترش یابد، چگونه ممکن خواهد بود که عظمت از دست رفتۀ مسلمین بار دیگر جایگاه خویش را باز یابد.
علامه باجی رحمه الله میفرماید: در مراسم عید در حالیکه همۀ اقشار مردم جهت عرض تبریک به دربار تشریف آورده بودند، و لشکریان در پیشگاه سلطان و ملت سر به زیر ایستاده بودند، ناگهان شیخ عزالدین رحمه الله در حالیکه کنارۀ عبای سلطان را گرفته بود، وی را اینچنین مورد خطاب قرار داده بود: تو رهبر این مملکت هستی، اما با همین وضع در گوشه و کنار مملکت، دکانهای شرابفروشی فعال میباشند، مردم بهطور جدی نماز را برپا نمیدارند، دامنۀ منکرات در حال گسترش است، به خوبی متوجه باش که در فردای قیامت باید پاسخگوی همه این جریانات باشی. و گسترش دادن محدودۀ امنیتی از اولویتهای کاری تو میباشد. علامه سبکی رحمه الله میفرماید: هنگام برخورد شیخ رحمه الله با سلطان مجمع را نوعی خاموشی و وحشت فراگرفته بود مبنی بر اینکه انجام این برخورد به کجا خواهد انجامید. اما هنگامیکه سلطان سرش را بالا گرفت همه متوجه شدند که رخسار سلطان از اشکهایش خیس شده بود. و در حالیکه از شدت هیجان، آوازش بند آمده بود گفت: ای شیخ، برنامۀ دکانهای شرابفروشی از عهد سلطنت پدرم میباشد، به محض اینکه شیخ رحمه الله این پاسخ سلطان را شنید با خشم فراوان یقۀ سلطان را گرفته و با آواز بلند گفت: این میخواهد پاسخ همان افرادی را بدهد که اینچنین گفته بودند:
﴿بَلۡ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا کَذَٰلِکَ یَفۡعَلُونَ﴾ [الشعراء: ۷۴].
«ما پدرانمان خویش را اینچنین یافتیم که اینچنین میکردند».
با شنیدن این پاسخ شیخ، سلطان فوراً حکم تعطیلی همۀ شرابخانهها را در سطح کشور اعلان نمود. علامه باجی رحمه الله روایت میکند: بعد از این واقعه روزی از حضرت شیخ رحمه الله پرسیدم: هنگامیکه سلطان را مورد نکوهش و سرزنش قرار میدادی احساس ترس و وحشت نمیکردی؟ در پاسخ اینچنین فرمودند: هنگامیکه با وی مشغول گفتگو بودم فقط احساس عظمت و خوف الهی بر من مجسم بود. و در این موقع حیثیت سلطان در پیشم بیش از یک موش و یا گربهای نبود. از سوی دیگر، خبر این واقعه که شیخ سلطان را مورد توبیخ قرار داده در سرتاسر شهر پیچید. [طبقات شافعیه از علامه سبکی ج ۵ ص ۸۱/۸۲].
شیخ عزالدین جمعی از اروپائیان را در دمشق دید که مشغول قرارداد تسلیحاتی بودند، بعد از یک سری تحقیقات معلوم گردید همه این جریانات علیه مسلمین بود، چنانچه این رخدادها برای شیخ غیرقابل تحمل بود، به همین خاطر ضمن صدور فتوائی اعلان نمود: معامله تسلیحاتی با اروپائیان جائز نمیباشد. بعد از صدور این فتوا، بعد از هر نماز بالای منبر میرفت و با سوز و گداز تمام برای پیروزی مسلمین و شکست دشمنان دعا مینمود. علامه سبکی رحمه الله میفرماید: هنگامیکه شیخ مشغول دعا میشدند همه مجمع به گریه میافتاد. [طبقات شافعیه، علامه سبکی ج ۵ ص ۱۰۰]
شیخ عزالدین در زندانی در بیتالمقدس در سختترین شرائطی بهسر میبرد، تا جائیکه سلطان بیلیاقت با کمال وقاحت و بیشرمی به اروپائیان میگوید: به خاطر شما شیخ را زندانی نمودهام. از سوی دیگر اروپائیان به حیرت افتادهاند و سلطان فرومایه را مورد خطاب قرار داده به او میگویند: به خدا قسم اگر اینچنین شخصیتهائی در مذهب و آیین ما باشند، دست و پای آنان را شسته و آب مستعمل آنان را خواهیم نوشید. وقتی سلطان این پاسخ را میشنود بسیار سرافکنده و خجالتزده میشود. علامه سبکی رحمه الله میفرماید: بالاخره بعد از مدتی ارتش مصر وارد عمل شد و بر نیروهای متجاوز پیروز گشت. واقعاً روزی که شیخ عزالدین رحمه الله جهان فانی را الوداع گفت، جهان اسلام در ماتم کامل فرو رفت و همه، خویشتن را یتیم تصور میکردند. ملک ظاهر ببرس میگفت: شیخ عزالدین اینچنین میفرمود: دنیا سایه و خوابی است[۲].
[۱]– طبقات الشافعیه ج ۵ ص ۸۴-۸۵٫
[۲]– طبقات الشافعیه از علامه سبکی ج ۵ ص ۱۰۱-۱۰۲٫