شیخ عبدالقادر گیلانی؛ با نام کامل عبدالقادر بن صالح جنگی دوست گیلانی، محدث، و شاعر قرن پنجم و ششم قمری بود. کنیه وی «ابومحمد» و لقبش «محی الدین» است.
در تاریخ تولد او اختلاف وجود دارد و ۴۷۰ یا ۴۷۱ یا ۴۹۰ یا ۴۹۱ قمری تاریخهای زادروز او ذکر شدهاند. با این همه به طور اجمال، ولادت او در قریه «بشتیر» از توابع گیلان، در شب ۱ رمضان ۴۷۱ قمری (۲۲ اسفند ۴۵۷ خورشیدی) دانسته شده است.
وی در زمان حکومت ملکشاه سلجوقی متولد شد. به سبب حمایتهای ملکشاه و وزیرش خواجه نظام الملک اوج دوره شهرت «علم» بود.
در جوانی در سن هجده سالگی به بغداد رفت و در آنجا نشو و نما یافت. وی در بغداد، از ابوبکر محمد بن احمد و ابوالقاسم علی بن احمد بن بیان و ابوطالب بن یوسف، علم حدیث فرا گرفت.
سپس به نزد علی بن ابی سعید مخرمی، و در مدرسه او فقه آموخت. وی در این مدرسه، مجلس وعظ و خطابه برپا میکرد و مطابق هر دو مذهب شافعی و حنبلی فتوا میداد و در سیزده شاخه از علوم دینی تدریس میکرد.
در روز و ماه درگذشت شیخ عبدالقادر گیلانی اختلاف وجود دارد. سالهای ۵۶۰ یا ۵۶۱ یا ۵۶۲ قمری بهعنوان تاریخ درگذشت او ذکر شده است. اما همه مورخان و صاحبان کتابهای رجال درگذشت او را در سال ۵۶۱ قمری نوشتهاند. در شب شنبه ۸ ربیعالاول ۵۶۱ قمری (۲۹ دی ۵۴۴ خورشیدی) در مدرسهای که وعظ و ارشاد میکرد در بغداد درگذشت و همانجا در مدرسهاش به خاک سپرده شد.
وی حنبلی مذهب و اشعری مسلک بوده است و شیعه، مرجئه، جهیمیه، کرامیه، معتزله، قدریه، مشبهه و سالمیه را اهل بدعت و انحراف می دانسته است. فتاوی او موافق هر دو مذهب شافعی و حنبلی است و در مشرب حنبلی و شافعی فتوا می داد. علمای عراق با نظر او در مسائل فقهی با تقدیر و احترام برخورد میکردند.
و جالب اینجاست که در حالی که در قرن پنجم قمری تصوف و طریقت در حال جدایی از شریعت بودند، عبدالقادر گیلانی به عنوان یکی از سرسختترین مخالفان این عقاید، در جهت هماهنگی طریقت با شریعت تلاش کرد و اطاعت و پیروی از قرآن و سنت و حاکمیت بخشیدن به آنها را در همهٔ شئون زندگی، اساس همهٔ امور میدانست.
“الفتح الربانی” کتاب مشهور وی است که با مراجعه به این کتاب، خواهید یافت که ایشان با عقاید قبرپرستی صوفیان در تضاد بودند.
بنابراین نمی توان شیخ عبدالقادر را کسی دانست که اعمال و بدعتهای صوفیه را تایید می کند و این امر را می توان در آثار او به روشنی یافت. اما متاسفانه ایشان نیز بمانند سایر اولیاء الله مورد ظلم و ستم اهل بدعت قرار گرفتند و در حق ایشان غلو نمودند و وی را پیر و مراد خود قرار دادند و اکاذیبی را به ایشان نسبت دادند و تا جایی رفتند که حتی وی را به فریاد می خوانند، و چه ظلمی بیشتر از این!
اما همانطور که گفته شد، ادعاهایی که اهل بدعت دارند همگی دروغهایی است که به ایشان نسبت داده اند که برخی از این دروغها در تضاد آشکار با قرآن است! مانند همین دروغ زنده کردن مردگان که کفر صریحی است که هر مومنی آنرا تشخیص می دهد.. غزالی در «احیاء علوم الدین» بعضی از خیال بافی های آنان را نقل کرده، از جمله: [عبدالقادر الجیلانی یا متصرف بالأکوان] “عبدالقادر گیلانی ای متصرف در جهان هستی.”[لو أرادوا أن لا تقوم الساعه لم تقم] ”اگر اولیاء نخواهند قیامت برپا شود، برپا نمی شود.”
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد وعلى آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلى یوم الدین