شکنجه‌دادن مسلمانان به شیوه‌های گوناگون

پس از علنی‌شدن دعوت اسلام، قریش کارنامۀ وحشتناک ظلم و ستم خود را آغاز کرد، هنگام ظهر و در گرمای سوزان جزیره العرب که زمین ریگزار، مانند تابه‌ای گداخته می‌شد، مسلمانان مظلوم و بیچاره را گرفته و بر ریگ‌های داغ می‌خواباندند و سنگ بسیار بزرگ و داغی بر سینه‌هایشان می‌گذاشتند تا نتوانند پهلو عوض کنند. ریگ‌های سوزان را بر بدن‌شان قرار داده، آنان را با آهنی که با آتش داغ شده بود، داغ می‌کردند([۱]). این بلاها گرچه بر عموم مسلمانان بی‌پناه وارد می‌شد ولی کسانی که مورد سخت‌ترین آزار و شنجه‌ها قرار گرفتند، عبارتند از:

  • «حضرت خباب بن ارت» او از افراد قبیله تمیم بود، در زمان جاهلیت به عنوان برده فروخته شد، «امام انمار» او را خریده بود، زمانی که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم در خانۀ حضرت ارقم سکونت داشت، خباب مسلمان شد، تا آن موقع فقط شش تا هفت نفر مسلمان شده بودند، قریش او را شکنجه‌های مختلفی می‌دادند. یک روز بر روی اخگرهای داغ او را خواباندند، وقتی خواست پشت خود را تکان دهد، یکی از آنان پاهای خود را بر سینه‌اش گذاشت تا نتواند تکان بخورد، تا اینکه اخگرها در زیر پشت او سرد شدند. خباب بعد از مدت‌ها هنگامی که این داستان را برای حضرت عمر  رضی الله عنه تعریف می‌کرد، پشت خود را به وی نشان می‌داد که مانند لکه‌های پیسی، سفید شده بود([۲]). خباب در دوران جاهلیت پیشۀ آهنگری داشت، وقتی مسلمان شد از بعضی از مردم طلبکار بود، از آنان خواست تا طلبش را بپردازند، بدهکاران در پاسخ می‌گفتند: تا زمانی که از محمد روی نگردانی، پشیزی به تو نخواهد رسید، او می‌گفت: هرگز! مگر اینکه بمیرید و دوباره زنده شوید([۳]).
  • «حضرت بلال» که به نام «بلال مؤذن» معروف است، اهل حبشه و غلام «امیه بن خلف» بود، امیه در گرمای شدید نیمروز او را روی ریگ‌های داغ می‌خوابانید و سنگ بزرگی روی سینه‌اش قرار می‌داد تا تکان نخورد و به او می‌گفت: اسلام را رها کن و گرنه با همین وضع خواهی مرد. ولی در همان حال، بر زبانش کلمه «احد» جاری بود، وقتی «امیه» دید که حضرت بلال به هیچ وجه متزلزل نمی‌شود و دست از اسلام برنمی‌دارد، ریسمانی به گردنش انداخت و به دست بچه‌ها داد تا او را در کوچه‌های شهر بگردانند، در همان حال نیز بر زبانش لفظ «احد»، «احد» جریان داشت.
  • «حضرت عمار بن یاسر»، اهل یمن بود، پدرش «یاسر» هنگامی که به مکه آمد، ابوحذیفه مخزومی کنیز خود، «سمیه» را به نکاحش درآورد. عمار از او متولد گردید و هنگامی که مشرف به اسلام شد، پیش از وی فقط سه نفر اسلام آورده بودند، قریش او را بر ریگ‌های داغ می‌خواباندند و به قدری می‌زدند که بی‌هوش می‌شد، با پدر و مادر وی نیز اینگونه رفتار می‌کردند.
  • «حضرت سمیّه» مادر عمار بود، او را ابوجهل به جرم اسلام‌آوردن چنان با نیزه زد که جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهادت رسید.
  • «حضرت یاسر» که به نام «صهیب رومی» مشهور است، ولی در اصل رومی نیست، پدرش «سنان» از جانب کسری، حاکم «اُبلّه» بود و قبیله‌اش در «موصل»([۴]) زندگی می‌کرد. یک بار رومیان بر آن منطقه حمله‌ور شده، تعدادی از مردم منطقه را به اسارت گرفتند، در آن میان صهیب نیز وجود داشت، او در روم بزرگ شده بود. به همین جهت به خوبی نمی‌توانست به زبان عربی تکلم کند، یکی از عرب‌ها او را خریداری نمود و به مکه آورد، در آنجا «عبدالله بن جدعان» وی را خریداری کرد و آزاد ساخت. زمانی که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم دعوت اسلام را آغاز نمود، او و عمار بن یاسر به حضور آن حضرت شتافتند، ایشان آنان را به اسلام فرا خواندند و آن‌ها مشرف به اسلام شدند([۵]).

قریش به قدری او را شکنجه می‌دادند که حواسش مختل می‌شد، وقتی خواست به مدینه هجرت کند، قریش گفتند: در صورتی می‌توانی هجرت کنی که تمام مال و متاع خود را رها کنی، او با خوشحالی این تقاضا را پذیرفت.

  • «حضرت ابو فکیهه» غلام صفوان بن امیه بود و همراه با بلال مسلمان شد. وقتی امیه مطلع شد، پاهایش را با ریسمان بست و به چند نفر گفت: او را کشان، کشان برده بر روی زمین داغ بخوابانید، یک بار کرمی بر روی زمین راه می‌رفت، امیه به ابوفکیهه گفت: خدای تو همین است؟ او گفت: «خدای من و تو الله است» امیه چنان گلویش را گرفت و فشرد که تصور می‌شد جان داده است، یک بار بر سینه‌اش سنگ بسیار بزرگی گذاشت که زبان از دهانش خارج شد.
  • «حضرت لبینه» کنیزی بود. حضرت عمر رضی الله عنه آن بی‌چاره را به قدری می‌زد که خسته می‌شد، آنگاه می‌گفت: بر تو رحم نکردم، بلکه خسته شدم. وی اظهار می‌داشت: اگر تو مسمان نشوی خداوند از تو انتقام خواهد گرفت([۶]).
  • «حضرت زنیره» کنیزی از خاندان حضرت عمر رضی الله عنه بود و به همین جهت حضرت عمر  رضی الله عنه پیش از اینکه مسلمان شود، او را خوب کتک می‌زد، ابوجهل به قدری او را به تازیانه زد که بینایی‌اش را از دست داد.
  • «حضرت نهدیه و حضرت ام عبیس» این هردو کنیز بودند و به جرم مسلمان‌شدن، شکنجه‌ها و مشقات سختی را متحمل می‌شدند.

نخستین فضیلت از فضایل حضرت ابوبکر صدیق  رضی الله عنه این است که جان بیشتر این مظلومان و بی‌پناهان را نجات داد. بلال، عامر بن فهیره، لبینه، نهدیه و ام عبیس را با بهای گزاف خریداری و آزاد نمود، این‌ها کسانی بودند که قریش به آن‌ها شکنجه‌های گوناگون می‌دادند. علاوه بر این‌ها کسانی دیگر هم بودند که مورد آزار و اذیت قریش قرار می‌گرفتند، وقتی حضرت عثمان که فردی مُسن و دارای مقام و منزلت بود، مسلمان شد، عمویش او را با ریسمان می‌بست و می‌زد([۷]). حضرت ابوذر هفتمین نفری است که مسلمان شد، هنگامی که در خانه کعبه اسلام خود را اعلام کرد، قریش او را زدند و بر زمین انداختند([۸]).

وقتی حضرت زبیر بن عوام (پنجمین نفری است که مسلمان شد) اسلام آورد، عمویش او را در حصیر می‌پیچاند و در بینی‌اش دود وارد می‌کرد. وقتی حضرت سعید بن زید پسر عمو و داماد حضرت عمر مسلمان شد، حضرت عمر او را با ریسمان بست([۹]).

 

 

[۱]– این وقایع را ابن سعد در بیان حالات بلال و صهیب مفصلاً بیان کرده است. ابن سعد /۳ تذکرۀ اصحاب بدر.

[۲]– طبقات ابن سعد /۳ تذکره خباب.

[۳]– صحیح بخاری ۲/ ۶۹ «سید سلیمان».

[۴]– موصل در حال حاضر یکی از شهرهای عراق است. مترجم

[۵]– ابن اثیر در بیان «تعذیب المستضعفین» مرقوم داشته: عمار زمانی که آن حضرت در خانه ارقم بود، ایمان آورد. و تا آن موقع بیش از سی نفر مسلمان شده بودند.

[۶]– حضرت عمر تا آن موقع مسلمان نشده بود.

[۷]– طبقات ابن سعد تذکرۀ عثمان بن عفان.

[۸]– بخاری ۱/ ۵۴۵ باب اسلام ابی ذر.

[۹]– بخاری /۱۰۲۷ تا آن موقع حضرت عمر مسلمان نشده بود «سلیمان ندوی».

[۱۰]– آپالوجی گاد فری میگنس، ترجمه اردو / ۶۶ و ۶۷ (چاپ بریلی هند سال ۱۸۷۳ م).

مقاله پیشنهادی

روش حج رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ رضی الله عنهما قَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه …