چون حضرت حسین رضی الله عنه از این امر مطلع شد در بین همراهان خود بیانی پرجوش و خروش نمود. همۀ همراهان ایشان وفاداری کامل خویش را اعلان نمودند. آن شب را همگی در حضور پروردگار خود به آه و زاری گذرانیدند در حالی که سواران مسلح دشمن سراسر شب گرداگرد خیمه ها می گردیدند. سرانجام چون بامداد ده محرم طلوع کرد حضرت حسین رضی الله عنه صفوف یاران خود را که هفتاد و دو تن می شد جهت نبرد آماده کرد. عمر بن سعد با لشکریانش حمله آورد و جنگ به اینگونه آغاز یافت. از یک طرف مرگ و از طرف دیگر شهادت هر دو لشکر را درهم گرفت. سرانجام لشکر دغاکاران غلبه یافت و در نتیجه خیمۀ حضرت حسین رضی الله عنه را آتش زدند. دشمنان از غایت سفاکی از ریختن خون اطفال هم صرف نظر نکردند و بی رحمانه کودکان را نیز ته تیغ کردند. چشم فَلَک آن منظر را نیز مشاهده کرد که زرعه بن شریک با شمشیر بر شانۀ چپ نواسۀ رسول زد و آنحضرت چون از ضعف کمی عقب رفت، سَنَان بن ابی عمرو بن اَنَس نَخَعِی ناگهان آنحضرت را چنان با نیزه زد که ایشان بر زمین افتاد. سپس آن بدبخت پیش رفته نور چشمان خاتون بهشت را ذبح کرد و سر مبارک ایشان را از تن جدا کرد.
هفتاد و دو همراه حضرت حسین رضی الله عنه در این معرکه شهید شدند و هشتاد و هشت تن از دشمن کشته. ظلم بالای ظلم آنکه دشمنان سر حضرت حسین رضی الله عنه را از بدن جدا ساخته نزد ابن زیاد بردند و آن بدبخت با نهایت گستاخی لبان نواسۀ رسول را با کارد پاره کرد و به جسد ایشان توهین نمود. او به یزید خط نوشت که من سر حسین را قلم کرده ام.
(البدایه والنهایه: ۴/۵۷۴ تا ۶۰۲ و تاریخ ابن خلدون: ۲/۵۲۹ تا ۵۴۸)
با غروب آفتاب روز دهم محرَّم، تاریخ انسانی این واقعۀ دردناک را به چشم دید و زمین رنگین به خون تا ابد در سینۀ خود نوشت که «سردار جوانان بهشت و چشم و چراغ خاندان نبوُّت، درخت اسلام را با خون خود سیراب ساخته داستانی جاویدان چون مشعل راه برای نسل های آیندۀ اسلام از خود برجا نهاد».