مقصود این است که مشرکینِ نخستین، ملائکه و صالحان را به فریاد میخواندند تا برایشان نزد خدا شفاعت کنند، چنانکه نصوص قرآن، کتابهای تفسیر، سیرت و آثار مملو از این موضوع میباشند و برای عاقل منصف این گفتهی الهی کافی است که میفرماید: ﴿وَیَوۡمَ یَحۡشُرُهُمۡ جَمِیعٗا ثُمَّ یَقُولُ لِلۡمَلَٰٓئِکَهِ أَهَٰٓؤُلَآءِ إِیَّاکُمۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ۴٠ قَالُواْ سُبۡحَٰنَکَ أَنتَ وَلِیُّنَا مِن دُونِهِمۖ بَلۡ کَانُواْ یَعۡبُدُونَ ٱلۡجِنَّۖ أَکۡثَرُهُم بِهِم مُّؤۡمِنُونَ۴١﴾ [سبأ: ۴۰-۴۱]. «و روزی که همهی آنان را برمیانگیزد و آنگاه به فرشتگان میگوید: آیا اینها، شما را میپرستیدند؟(فرشتگان) میگویند: تو پاک و منزهی. تو یاور و کارساز ما هستی، نه آنان. بلکه آنان، جنها را عبادت و پرستش میکردند. بیشترشان به آنها باور داشتند».
و اینکه خداوند میفرماید: ﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَمۡلِکُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّهٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِیهِمَا مِن شِرۡکٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِیرٖ٢٢ وَلَا تَنفَعُ ٱلشَّفَٰعَهُ عِندَهُۥٓ إِلَّا لِمَنۡ أَذِنَ لَهُۥۚ حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ قَالُواْ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمۡۖ قَالُواْ ٱلۡحَقَّۖ وَهُوَ ٱلۡعَلِیُّ ٱلۡکَبِیرُ٢٣﴾ [سبأ: ۲۲-۲۳]. «بگو: کسانی را که جز الله(فریادرس خویش) میپندارید، بخوانید؛ همسنگ ذرهای را در آسمانها و زمین مالک نیستند و در تدبیر آسمان و زمین، هیچ دخالت و مشارکتی ندارند و(پروردگار) از میان آنها هیچ پشتیبان و یاریدهندهای ندارد. و نزدش شفاعت، سودی نمیبخشد جز برای کسی که او، برایش اجازه دهد. و چون اضطراب و دلهره از دلهایشان زدوده شود، میگویند: پروردگارمان چه فرمود؟ پاسخ میدهند: حق(گفت) و او، بلندمرتبهی بزرگ است».
این آیهای است که بعضی از علما در مورد آن گفتهاند: این آیه ریشههای شرک را در قلب میخشکاند و از بین میبرد، اما اگر کسی در آن بیندیشد.
ابن قیم در توضیح این آیه میگوید: «خداوند همهی اسبابی را که مشرکین به آن دست میآویزند را کاملاً قطع نموده و هر کسی در آن تأمل کند میداند که هر کسی بجز الله ولی و معبودی بگیرد مثال او مانند عنکبوت است که: ﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِیَآءَ کَمَثَلِ ٱلۡعَنکَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَیۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُیُوتِ لَبَیۡتُ ٱلۡعَنکَبُوتِۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ۴١﴾ [العنکبوت: ۴۱]. «مثال کسانی که دوستانی جز الله برگزیدند، همانند عنکبوت است که خانهای(سست) ساخت. و بیشک سستترین خانهها، خانهی عنکبوت است؛ اگر میدانستند».
مشرک بجز الله معبودی را به پرستش میگیرد تا به سبب آن سود و فایده ببیند، اما فایده و سود فقط از سوی کسی میرسد که یکی از این ویژگیهای چهار گانه در او وجود داشته باشد یا مالک چیزی باشد که عبادت کنندهاش از او میخواهد، و اگر مالک نباشد شریک مالک باشد، و اگر شریک مالک نباشد کمک و پشتیبان مالک باشد، و اگر یاور و پشتیبان مالک نباشد شفاعتکننده پیش مالک باشد و خداوند این چهار خصوصیت را به ترتیب از بالا تا پایین نفی نموده است و مالکیت، مشارکت، همکاری، پشتیبانی و شفاعتی که مشرکین میطلبند را از معبودانشان نفی کرده است و شفاعتی را اثبات نموده که مشرک در آن هیچ بهرهای ندارد و آن شفاعت با اجازهی خداوند است. و اوست که به شفاعتکننده اجازهی شفاعت میدهد و اگر اجازهی شفاعت ندهد شفاعت کننده برای شفاعت جلو نمیآید، همانطور که نزد مخلوق اینگونه است که کسی که نزد او شفاعت میشود به شفاعت کننده و کمک او احتیاج دارد، از این رو کسی که نزد او شفاعت میشود؛ شفاعت شفاعت کننده را میپذیرد گر چه به او اجازه ندهد، اما ذاتی که همه به او نیازمندند و خودش از همه بینیاز است، چگونه میشود که بدون اجازهاش کسی نزد او شفاعت کند؟ پس این آیه به عنوان نور، دلیل آشکار، توحید خالص، قطع پایههای شرک و مواد آن کافی است، اما برای کسی که در آن تأمل و اندیشه کند.
قرآن از چنین آیاتی مملو است، اما بیشتر مردم درک نمیکنند که این آیات شامل اموری میشود که امروزه وجود دارند و گمان میبرند که این آیات دربارهی اقوامی هستند که گذشتهاند و امروز جانشینانی ندارند و همین مسأله باعث میشود تا قرآن را نفهمند گر چه آنها گذشتهاند اما افرادی مانند آنها و بدتر از آنها یا در سطح پایینتری از آنها وراث و جانشینشان شدهاند. همانطور که قرآن شامل گذشتگان میشود شامل اینان نیز میگردد اما مسأله همان طور است که عمر بن خطاب رضی الله عنه گفته است: «حلقههای زنجیر اسلام یکی پس از دیگری از هم دیگر جدا میشود و میشکند وقتی که در اسلام افرادی پدید آیند که جاهلیت را نشناختهاند[۱].
چون هرگاه فرد، جاهلیت و شرک را نداند و آنچه را که قرآن مورد مذمّت و عیبجویی قرار داده نشناسد، به آن مبتلا میشود و به سوی آن دعوت میدهد و آن را درست و نیکو قرار میدهد و حال آن که نمیداند که این همان چیزی است که مردم دوران جاهلیت بر آن بودهاند، یا بدتر از آن است. و اینگونه حلقههای زنجیر اسلام از هم جدا میشود و میشکند و معروف منکر میشود و منکر معروف میگردد و بدعت سنّت و سنّت بدعت شمرده میشود تا جایی که فرد فقط به خاطر ایمان و توحیدی که دارد کافر قرار داده میشود و یا به خاطر پیروی کردن از پیامبر صلی الله علیه و سلم و فاصلهگرفتن از هواپرستی و بدعتها، بدعتگذار نامیده میشود. و هر کسی که بینش و قلبی بیدار داشته باشد، این قضیه را آشکارا میبیند[۲].
و خداوند با حکایت از پیشگامان این مشرکین میگوید: ﴿أَلَا لِلَّهِ ٱلدِّینُ ٱلۡخَالِصُۚ وَٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِهِۦٓ أَوۡلِیَآءَ مَا نَعۡبُدُهُمۡ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَآ إِلَى ٱللَّهِ زُلۡفَىٰٓ إِنَّ ٱللَّهَ یَحۡکُمُ بَیۡنَهُمۡ فِی مَا هُمۡ فِیهِ یَخۡتَلِفُونَۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی مَنۡ هُوَ کَٰذِبٞ کَفَّارٞ٣﴾ [الزمر: ۳]. «هان! دین و عبادت خالص (و تهی از شرک) از آنِ الله است. و آنان که دوستانی جز او برگزیدهاند، (میگویند:) ما آنان را عبادت و پرستش نمیکنیم مگر برای آنکه (واسطهی ما باشند و) ما را به الله نزدیک کنند. بیگمان الله در میان آنان پیرامون مواردی که با هم اختلاف دارند، داوری خواهد کرد. بیشک الله، کسی را که دروغگو و ناسپاس باشد، هدایت نمیبخشد».
پس هر کسی که بجز الله ولی و معبودی بر میگزیند گمان میبرد که او را به خدا نزدیک میکند و چه بسیار اندکاند کسانی که از این باور و دیدگاه پاک باشند و بلکه چه بسیار اندکاند آنانی که با کسانی که به این عقیده اعتراض میکنند دشمنی نمیورزند، آنچه در دل این مشرکین و گذشتگانشان است این است که معبودانشان برای آنها پیش خداوند شفاعت میکنند و این عین شرکورزی است و خداوند در کتابش این عقیده را انکار نموده و آن را باطل دانسته است و خبر داده که شفاعت همهاش از آن خداوند است و هیچ کسی نزد او بدون اجازهاش شفاعت نمیکند.
و برای کسانی اجازهی شفاعت میدهد که از قول و عمل آنها خوشنود باشد و آنها اهل توحید هستند که بین خود و خداوند واسطههایی مقرر نکردهاند، برای چنین کسانی خداوند به هر کسی که بخواهد اجازه شفاعت میدهد، پس کسی که شفاعت نصیب او میشود موحّد است که بین خود و خداوند واسطه قرار نداده است. و شفاعتی که خدا و پیامبرش آن را اثبات کردهاند شفاعتی است که با اجازهی خداوند باشد و برای اهل توحید انجام میشود و شفاعتی که خداوند آن را نفی و غیر قابل قبول دانسته شفاعت شرکآمیزی است که در قلوب مشرکین است آنانی که بین خود و خداوند واسطه قرار میدهند؛ با این افراد بر خلاف آنچه میخواهند رفتار میشود. و شفاعت فقط بهرهی یکتاپرستان خواهد شد[۳].
شما در آیه فکر کنید چگونه خداوند به مشرکین فرمان میدهد که ملائکه را به فریاد بخوانید، تا ناتوانی ایشان برای آنها ثابت شود و روشن گردد که آنها مالک هیچ چیزی نیستند، پس نباید به فریاد خوانده شوند نه برای طلب شفاعت و نه برای غیر از آن؛ سپس خداوند خبر میدهد که اینها کسانی هستند که مشرکین به خیال و گمان خویش آنان را شفیع قرار دادهاند، پس این کار را به گمان و ادعای دروغین آنها نسبت میدهد ادعایی که ساخته و پرداختهی خودشان است و دلیلی برای آن وجود ندارد.
و این آیه در مورد به فریاد خواندن ملائکه نازل شده است و غیر از ملائکه را به طریق اولی شامل میشود، چنانکه ابن أبی حاتم از سُدی در مورد: ﴿وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِیرٖ﴾ [سبأ: ۲۲]. ] «و خداوند در میانشان یاور و پشتیبانی ندارد (تا در ادارهی مملکت کائنات بدو نیازمند باشد)». روایت میکند که گفت: یعنی هیچ یاری از ملائکه ندارند[۴]. و چنانکه فرمودهی الهی: ﴿حَتَّىٰٓ إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمۡ﴾ [سبأ: ۲۳]. «و چون اضطراب و دلهره از دلهایشان زدوده شود». [سبأ: ۲۳] –که قبلا گذشت- بر آن دلالت میکند.
پس وقتی واسطه قرار دادن ملائکه شرک است چگونه واسطه قرار دادن مردهها ـ که پرستشگران قبور انجام میدهند ـ شرک نیست؟!
و چگونه واسطه قرار دادن تبهکاران و فاسقان و برادران شیاطین که ابلیس آنها را جذب کرده شرک نیست؟!
و بدتر از این، اعتقاد ربوبیت و خدایی در مورد این افراد است، با اینکه فساد، انواع فسق، بینمازی، ارتکاب منکرات و عریان رفتن به بازارها را از آنان مشاهده میکنند.
چنانکه یکی از متأخرین میگوید:
کقومٍ عُراهٍ فی ذُری مِصرٍ ما عَلا |
على عَورَهٍ مِنهُم هُناکَ ثیَابُ |
مانند گروه عریانی در مصر که بر شرمگاهشان هیچ لباسی نیست.
یَدُورُونَ فِیهَا کاشِفی عَوارتِهِم |
تَوَاترَ هَذَا لایقالُ کِذابُ |
در مصر لخت دور میزنند این سخن را همه میدانند و متواتر است و دروغ نیست.
عَدُّونَهُم فِی مِصرَ مِن فُضَلائِهم |
دعاؤُهُم فیمَا یَرونَ مُجَابُ |
در مصر آنان را از بزرگان و خوبان خود شمردهاند و میگویند هر کسی آنها را به فریاد بخواند دعایش اجابت میشود.
عجیب اینجاست که اینها کاری نکردهاند که نشانگر مسلمان بودن آنها باشد چه برسد به اولیا بودنشان! و چه برسد به اینکه به فریاد خوانده شوند و از آنها کمک طلب شود و فقط با ارائهی جادو و شعبدهبازی ادعای کرامت کرده و خود را اولیا دانستهاند.
بدانید که گمراهی و کفر بر بیشتر متأخرین از آنجا مستولی و چیره شده که کتاب خدا را پشت سر انداختهاند و به جادوگران و به کسانی که مردم را به سوی خود فرا میخوانند و به قوانین، ادعاها و آنچه برای خود وضع کردهاند، گمان نیک بردهاند و اگر کتاب خدا را میخواندند و به آن عمل میکردند و به هنگام اختلاف به آن مراجعه میکردند در آن شفا، هدایت و نور مییافتند، اما آن را پشت سر انداختند و آن را به بهای اندکی فروختهاند همان گونه که تشریح بقیهی آیه گذشت.
مولف رحمه الله میگوید: (ابوالعباس گفته: خداوند همهی آنچه مشرکین دست به دامان آن میشوند را نفی کرد بجز الله، پس خداوند این را نفی کرده که غیر از خداوند کسی دارای مالکیت یا چیزی از مالکیت باشد یا کمک و مددکار خداوند باشد. و فقط شفاعت میماند.
و این را هم توضیح داده که شفاعت فایدهای ندارد مگر برای کسی که خداوند اجازه دهد، چنانکه میفرماید: ﴿وَلَا یَشۡفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ٱرۡتَضَىٰ﴾ [الأنبیاء: ۲۸]. ««وآنان هرگز برای کسی شفاعت نمیکنند مگر برای آن کسی که (بدانند) خدا از او خوشنود است».
پس این شفاعتی که مشرکین به آن باور دارند ، روز قیامت منتفی است چنانکه قرآن آن را نفی کرده است و پیامبر صلی الله علیه و سلم خبر داده است، که ایشان میآید و برای پروردگارش سجده میکند و ستایش خدا را میگوید ، نخست شفاعت را آغاز نمیکند، بعد از آن به او گفته میشود که سرت را بلند کن؛ بگو، شنیده میشود و بخواه، داده میشوی و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود.
ابوهریره به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت: چه کسی مستحق شفاعت شما خواهد بود؟ فرمود: «هر کسی خالصانه از ته دل بگوید:لاإله إلاالله»[۵]. پس آن شفاعت فقط برای مخلصان خواهد بود و با اجازهی خداوند است و این شفاعت برای مشرکین نیست.
در حقیقت خداوند است که اهل اخلاص و توحید را مورد لطف قرار میدهد و به واسطهی دعای کسی که به او اجازهی شفاعت داده، آنان را میآمرزد، تا شفاعتکننده را مورد اکرام قرار دهد و شفاعت کننده به مقام محمود برسد. پس شفاعتی که خداوند آن را نفی کرده، شفاعتی است که در آن شرک باشد، از این رو شفاعت با اجازه خداوند را در چند جا اثبات نموده است. و پیامبر صلی الله علیه و سلم بیان فرموده که آن شفاعت فقط برای اهل توحید و اخلاص خواهد بود[۶].
(برگرفته از کتاب توحید محمد عبدالوهاب)
[۱]– درء تعارض العقل والنقل، شیخ الإسلام ابن تیمیه: ۵/۲۵۹٫
[۲]– مدارج السالکین۱/۳۴۳-۳۴۴٫
[۳]– مدارج السالکین۱/۳۴۰٫
[۴]– تفسیر ابن أبی حاتم، الدر المنثور۶/۶۹۶٫
[۵]– صحیح بخاری ۶۵۷۰٫
[۶]– الکلام علیحقیقه الاسلام و الایمان، ص۱۱۹-۱۲۱٫