دلیل دوم: ظّنی که خدواند – تبارک و تعالی – نسبت به کفار انکار میکند به معنای توهم و تخیّل و آرزو است، و منظور همان ظنی که مجتهد در رابطه با مسائل فقهی به او دست میدهد، نیست. عملکرد کفار در زمان جاهلیت این موضوع را بیشتر و بهتر توضیح میدهد، آیا آنان برای رسیدن به عقیده ی باطل خود یعنی عبادت بتها تا جایی که امکان داشت ادلههای شرعی را درباره مساله الوهیت جمع کردند.
سپس در آن مساله رای و نظر صادر کردند، و نهایت سعی و تلاش خود را در بررسی و تحقیق درباره این ادلههای شرعی صرف کردند تا اینکه به حق برسند، همانگونه درباره مساله اجتهاد معروف و معمول است، یا اینکه آنان این عقیده باطل را فقط به مجرد تبعیت از هوی و هوس و آرزو و خیال و گمان خود انتخاب کرده و کسب کردند؟ فکر میکنم که بحقیقت موضوع واضح است و نیازی به فکر کردن زیاد ندارد.
و این تفریق و جدایی بین مسائل عقیدتی و مسائل شرعی بر اساس ظن، البوطی در این رابطه از الشیخ النبهانی همان کسی که این موضوع را در بسیاری از کتابهای خود ذکر کرده است از جمله از کتابهای او «نداء حار إلی المسلمین ص ۵۴-۵۷» تقلید کرده است. واین یکی از دلایلی است که شیخ النبهانی را از راه راست دور کرده و دچار لغزش شده و این موضوع عجیب و غریب آورده است شایسته ذکر است که استاد ناصرالدین رساله خوبی دارد که در ردّ این رای و نظر عجیب و غریب نوشته است در این رساله به بیشتر از دهها دلیل قوی، معین و قوی برای باطل کردن این رای و نظر، استدلال کرده است، آنچه را که از آن به یاد دارم، ذکر خواهم کرد.
از جمله: این جدایی وتفریق بین امور اعتقادی و امور شرعی متبدعانه و بوجود آمده است نه در زمان نبی اکرم صلی الله علیه وسلم وجود داشته و نه در زمان صحابه، تابعین و تابع تابعین بوده است، حتی اصطلاح و اسمهای بکار برده شده بر روی احادیث که آن حدیث متواتر است و آیا آحاد امت در زمانهای بعد از زمان نبی اکرم صلی الله علیه وسلم، تابعین وتابع تابعین بوجود آمدهاند، بنابراین هیچ دلیلی و حجتی برای این تفریق و جدا سازی وجود ندارد.
از دلایل دیگر انکار این رای و نظر شیخ نبهانی توسط استاد ناصر الدین: آن است که همانا رسول اکرم صلی الله علیه وسلم بعضی وقتها یکی از اصحاب و یاران خود را مثلاً علی یا معاد و یا غیر این دو نفر را به سوی قبایل وشهرهای فرستاد تا آنان را به سوی ایمان آوردن به خدا و عقیده صحیح اسلامی دعوت کنند، همچنین احکام اسلامی را به آنان یاد دهند، اگر حجت بوسیله خبر آحاد ظنّی، آن تمام نمیشد، پیامبر صلی الله علیه وسلم هیچگاه به فرستادن یک نفر برای تعلیم امور عقیدتی به میان مردم، اکتفا نمیکرد، بلکه تعداد زیادی را به سوی آنان میفرستاد تا تواتر و یقین در بین آنان حاصل شود، ولی پیامبر صلی الله علیه وسلم هرگز این کار را نکرد.
یکی از موارد غریب و عجیب دیگر اینکه دکتر البوطی عکس این دلیل را ذکر کرده است، ادعا میکند که نبی اکرم صلی الله علیه وسلم یک نفر را برای تعلیم احکام فروع از عبادات و غیر آنها میفرستاد نه برای تعلیم امور عقیدتی.ای کاش میدانستم که البوطی این موضوع را از کجا میداند که صحابه برای تعلیم احکام دینی به سوی مردم میرفتند نه برای تعلیم اعتقاد صحیح دینی؟ دلیل اودراین رابطه چیست؟ میخواهم البوطی دلیل حتی شبه دلیلی را برای این موضوع که صحابی که پیامبر صلی الله علیه وسلم به یمن میفرستاده شده مثلا، فقط احکام فقه را به مردم یاد میداد و به آن اکتفا میکرد، هیچگونه اشاره ای به امور عقیدتی نمیکرد، و به آنان اصلاً یاد نمیداد، و هرگاه یک نفر از او در مورد ملائکه آخرت، صراط، عذاب و قبر سئوال میکرد، از جواب دادن خودداری میکرد، از بیان احادیثی که در رابطه با موضوعات بالا از پیامبر صلی الله علیه وسلم شنیده بود، امتناع و خودداری مینمود و به آنان میگفت: همانا من یک نفر هستم و این سئوال، سئوالی است اعتقادی جایز نیست که من در مورد آن برای شما توضیح دهم زیرا در این حالت خبرمن ظّن خواهد بود، وتنها از اتباع و پیروی کردن در مسائل اعتقادی بر اساس ظنّ نهی شده اید.
آنطور که مشخص است پیامبر صلی الله علیه وسلم کسی را که به سوی شهرها و با قبایل فرستاد به او سفارش میکرد، که ابتدا مردم را به گواهی دادن بر لا اله لا الله و ان محمداً رسول الله(هیچ معبودی به غیر از الله نیست و اینکه محمد رسول خداست) دعوت کند. اگر جواب مثبت دادند آن وقت آنان را به اقامه نماز دعوت کرده و همین طور به تدریج و یکی بعد از دیگری آنان را به روزه، زکات، حج و غیره دعوت کند. از جمله آنچه را که بخاری و مسلم از ابن عباس و او هم از پیامبر صلی الله علیه وسلم روایت میکند که رسول الله صلی الله علیه وسلم معاذ را بطرف یمن فرستاد و به او گفت: «إِنَّکَ تَأْتِى قَوْمًا مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ. فَادْعُهُمْ إِلَى شَهَادَهِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّـهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّـهِ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِکَ فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّـهَ قَدْ افْتَرَضَ عَلَیْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِى الْیَوْمِ وَاللَّیْلَهِ. فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِکَ فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّـهَ قَدْ افْتَرَضَ عَلَیْهِمْ صَدَقَهً تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِیَائِهِمْ فَتُرَدُّ عَلَى فُقَرَائِهِمْ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِکَ فَإِیَّاکَ وَکَرَائِمَ أَمْوَالِهِمْ، وَاتَّقِ دَعْوَهَ الـْمَظْلُومِ فَإِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ اللَّـهِ حِجَابٌ». [همانا تو به سوی قومی از اهل کتاب میروی آنان را به گواهی دادن بر اینکه هیچ اله و معبودی به غیر از الله نیست و همانا محمد رسول خداست دعوت کن اگر اطاعت کردند و جواب دادند به آنان یاد بده که خدواند در شبانه روز پنج نوبت نمازبر آنان فرض کرده است اگر در این مورد نیز جواب دادند و اطاعت کردند به آنان یاد بده خدواند زکات را بر آنان واجب کرده از ثروتمندان گرفته میشود و به فقرا داده میشود اگر در این مورد هم اطاعت کردند تو را بر حذر میدارم از اینکه از بهترین و عزیزترین و ارزشمنتدترین دارائی شان به عنوان زکات بگیری، از دعا مظلوم بترس زیرا بین دعاء مظلوم و بین الله هیچگونه حجاب و پرده ای وجود ندارد.]
و این حدیث و امثال آن ثابت میکند که جماعت صحابه اولین کاری که در رابطه با دعوت مردم به دین انجام میدادند: اقرار کردن و شهادت دادن به امری از امور اعتقادی بود که همان وحدانیت و یکتا بودن الله در الوّهیت اوست سپس به عبادات و چیزهای دیگرمی پرداختند. و این همان چیز معقولی است که با تعالیم اسلامی موافقت و هماهنگی دارد، زیرا غیر منطقی است که مسلمان شخصی را که به خدا و رسول خدا و روز قیامت ایمان ندارد قبل از دعوت کردن او به ایمان و تثبیت آن در قلبش به دادن زکان یا ادای نماز یا حج دعوت کند.
و این نوع رفتار و روش دعوت بر خلاف حکمتی است که شریعت مقدس و پاک، وموافق با فطرت انسانی به آن متصنف است و بر خلاف حکمت پروردگاری است که عزیز، قدرتمند در اجرای احکام خود وحکیم در اینکه هر چیزی را در جای خود میگذارد، میباشد. به همین دلیل برای تو ثابت میگردد و مشخص میشود که خداوند – عز و جل – به ما دستور داده است از هر آنچه که از جانب او – سبحانه و تعالی – آمده است تبعیت کنیم و هیچ فرقی در بین اینکه کدامیک ظنی و کدامیک قطعی است، وجود ندارد، همانطور که در احکام به ظن عمل میشود در امور اعتقادی نیز، هرگاه غیر از ظن چیز دیگری نباشد، به آن عمل میشود، و همانا جدایی و تفکیک بین امور اعتقادی و احکام، تقسیم و تفکیکی ساختگی و بدعت است، هیچ اتفاقی واقعه ای و هیچ انسانی وهیچ عقل سلیمی این تقسیم بندی را نمیپذیرد حتی بر این موضوع شبه دلیلی یا دلیل ضعیفی هم وجود ندارد، و همانا البوطی در ادعای خود دچار اشتباه بزرگی شده است.
والحمد لله الذی هدنا لهذا وما کنا لنهتدی لولا أن هدانا الله.