۲- علتِ اصل در فرع هم وجود داشته باشد، زیرا شرط تسری یافتنِ حکم به فرع، تعدی علّت است؛ پس باید علّت موجود در فرع همان علّت موجود در اصل باشد که حکم مبتنی بر آن شده است، چون که فرع اگر در علّت مساوی اصل نباشد، برابر ساختن آن با اصل در حکم مقدور نخواهد بود، زیرا این مساوی ساختن، یعنی تسریدادنِ حکم از اصل به فرع، مبتنی بر همانند بودنِ آن دو (اصل و فرع) در علّت است و اگر این همانندی ممتنع شد، تسویه و برابری در حکم نیز ممتنع خواهد شد.
قیاسی که این شرط در آن محقق نشود، قیاس مع الفارق نامیده میشود؛ مانندِ مسألهی تقسیم عقار (زمین یا خانه) مشفوعٌ فیه بین شرکایی که دارای حق شفعه هستند؛ آیا این عقار بر حسبِ تعداد آنها در میانشان تقسیم میشود و سهامشان اعتباری ندارد و یا بر حسب مقدار سهام آنها؟ احناف میگویند: به صورت مساوی و بدون توجّه به میزان سهام افراد در میان آنان تقسیم میشود، اما دیگران معتقدند که: برحسب سهامشان میان آنان تقسیم میشود. این گروه به قیاس استدلال دارند به این اعتبار که مالِ مأخوذ به طریق شفعه، مانندِ منافع مالِ مملوکی است که میان چند نفر مشترک است و از آن جا که منافع به دست آمده از این مالِ مشترک برحسبِ سهم افراد (به نسبت سهام آنان در آن مال) میان آنان تقسیم میشود و این مورد اتفاق فقهاست و کسی در آن اختلافی ندارد، پس تملکِ مشفوع فیه از طرف شرکا به طریق شفعه هم بر آن قیاس شده، آن نیز به نسبت سهمشان در ملک میان آنان تقسیم میشود که احناف در ردّ این قول میگویند: این قیاس مع الفارق است، زیرا منافع از شیء مملوک به دست میآید و در نتیجه، هر شریک به اندازهی سهمِ به دست آمدهاش از ملک خویش از این منافع سهم میبرد، اما مالی که به طریق شفعه گرفته میشود، از ملک آنان به دست نیامده است، زیرا امکان ندارد که مالِ غیر، درآمد یا ثمرهای برای دیگری باشد.