منظور این است که وصف مشخص باشد، یعنی حقیقت معین و مشخصی داشته باشد که با اختلاف اشخاص و احوال تغییر پیدا نکند، یا تفاوت و تغییر پیدا کردن آن با اختلاف و تفاوتِ افراد و اوضاع به قدری ناچیز باشد که قابل اعتنا نباشد، مانند قتل در مسألهی محرومشدنِ قاتل از میراث که حقیقت معین و مشخصی دارد و با تفاوتِ قاتل و مقتول اختلاف و تغییر پیدا نمیکند و به همین دلیل، قیاس قاتلِ موصی له بر قاتل وارث ممکن میشود، و مستکنندهبودن علّت تحریم خمر است و حقیقت معین و مشخصی دارد که همانا اختلالی است که بر عقل عارض میشود و این حقیقت برای ذات خمر ثابت است و اگر هم شخصی به سبب عارضهای معلوم (پس از خوردن آن) دچار مستی نشود، این اهمیتی ندارد. تحقق این صفت -مستکنندهبودن- در هر مایع مستکنندهای ممکن است و این که مواد مستکننده از حیث شدت و قوتِ مستکنندگی باهم تفاوت دارند، اهمیتی ندارد، زیرا این اختلاف و تفاوت اندکی است که در حقیقتِ مستکنندگی و وجود آن تأثیری نمیگذارد، پس به آن توجّه نمیشود.
سببِ این شرط، آن است که اساسِ قیاس مساواتِ فرع با اصل در علّت حکمی است که مساوات در نفس حکم مترتب بر آن میشود؛ پس اگر علّت مشخص نباشد، نمیتوان حکم به مساوات فرع با اصل در علّت حکم داد و به همین دلیل، میبینیم که وقتی وصفی غیر منضبط است، شارع امر منضبطی را که مظنهی آن است، جایگزینش میکند، مانند مشقّتی که علّت اباحهی فطر در ماه رمضان است، اما چون غیر منضبط است، شارع سفر و مرض را -که اموری منضبط و مظنهی وجود مشقّت هستند- جایگزین آن کرده است؛ خداوند متعال میفرماید: ﴿فَمَن کَانَ مِنکُم مَّرِیضًا أَوۡ عَلَىٰ سَفَرٖ فَعِدَّهٞ مِّنۡ أَیَّامٍ أُخَرَ﴾ [البقره: ۱۸۴]، «کسانی از شما که بیمار یا مسافر باشند، چند روز دیگری را روزه بدارند».