برای معتبر بودنِ عرف و بنای احکام بر آن، وجود شرایط زیر لازم است:
۱- مخالف نص نباشد؛ یعنی یک عرف صحیح باشد، مانند مثالهایی که در مورد عرف صحیح ذکر شد و نیز، مانندِ عرف مردم در این که ودیع میتواند ودیعه را به کسانی مانند همسر و فرزندان و خادمِ مودع تسلیم کند که عرفاً جایز است که ودیعه به آنان سپرده شود؛ نیز مانند وقف اموال منقول و شرایط مقترن به عقود که عرف صحیح به آنها حکم میکند. اما اگر عرف مخالفِ نص باشد، هیچ معتبر نخواهد بود، مانند معاملهی ربوی، توزیع مشروبات الکلی در ولیمهها، کشف عورت و چیزهایی دیگر که به اتفاق علما، این امور و نظایر آنها معتبر نیستند.
منظور از عرف مخالف نص هم، آن است که از هر حیث مخالف نص باشد، به نحوی که عمل به آن، عمل به نص را به طور کلّی باطل گرداند، چنان که در مثالهای مذکور مشاهده گردید. اما اگر مخالفت به این کیفیت نباشد، دیگر عرف مخالف نص به حساب نمیآید و به عرف در دایرهی آن عمل میگردد و در غیر مقتضای عرف به نص عمل میشود، مانند عقد استصناع که در واقع بیع معدوم است و بیع معدوم هم در شریعت جایز نیست، لکن چون در میان مردم این عقد انجام میگیرد و کسی نیز منکر آن نیست، جایز است و به خاطر عرف به آن عمل میشود؛ اما در عمل به قاعدهی عدمِ جوازِ بیع معدوم، غیرِ آن ممنوع است.