شبهه پنجم
که فهم سلف منجر به ایستایی عقل و حرکت علمی می شود
با اینکه تاکید می کنند که “عقل اولین ادله است و نه تنها اولین بلکه اساس است که درستی ادله را از روی آن میتوان فهمید([۱])، و قرآن را بزرگ میداند و گوشزد می کند که به آن عمل شود و مرجع قرار گیرد”([۲]).
اما احتمال تناقض میان عقل و نقل را وارد میدانند، و می گویند “اگر روشن شد که بین ظاهر نص و برهان عقل تعارضی وجود دارد باید نص را تاویل کرد به گونهای که با برهان عقل همآهنگ شود”([۳]).
از این رو دکتر احمد کمال ابوالمجد به توسعه دایرۀ عقل و جمال دادن به آن تا نقش خود را در میدان تشریع بازی کند فرا می خواند،([۴]) و بر این باور است که: “بحران واقعی در فرهنگ معاصر ما این است که عقل را از تخت حکومت پائین آوردهاند”([۵]).
سپس آنچه را که او (مدرسه جمود) می نامد که از خصوصیت هایش “استغراق کامل در نصوص… و آن را اتباع می شمارند و نه بدعت گذاری”. و منهجی که شیوه آن در اینکه شریعت حاکم است نه محکوم و مومنان باید احکام کلی و جزئی آن را اجرا کنند طعنه میزند([۶]).
سپس پیرامون این مدرسه فکری توضیح می دهد و می گوید: (ما اعتراضات خودرا به ساختارهای فکری این منهج یعنی -منهج سلفی- پنهان نمی کنیم و باور داریم که این منهج و شیوه منجر به ناتوان شدن تمدن اسلامی و پائین آمدن جایگاه مسلمین خواهد شد) ([۷]).
بنابراین دکتر عبدالجواد یاسین به بازخوانی نصوص قرآن و سنت فرا می خواند اما تاکید میکند که نه به مفهوم سلفی آن که بیشتر آن را حجم زیاد روایات و احادیث تقریباً تشکیل میدهد و باید منابعی که نص نیست و سلفیت نصوص بر آن اعتماد کرده کنار زده شود و آنچه با عقل مخالف است دور گذاشته شود([۸]).
پاسخ به شبهه پنجم:
این شبهه را کسانیکه در گذشته و حال خود را عقلگرا می نامیدهاند تکرار کردهاند و این شبهه را در مقابل کسانی که آنها آنان را نص گراها مینامند مطرح می کنند، این شبهه از فلاسفه گذشته و از متفکران غربی در عصر حاضر وارد شده است.
در میان معتزله([۹]) کسانی بودند که تحت تاثیر فلاسفه قرار گرفته بودند و سپس متکلمین از اشاعره و ماتریدیه از آنها متأثر شدند.
چنانکه در میان منتسبین به عقلگرایی در جهان عربی ما افراد یافت می شود که تحت تاثیر موضع غرب نسبت به وحی قرار گرفتهاند، غربیها وحی را مانع فعالیت عقل می شمارند از دیدگاه آنها باید آنچه وحی می نامند را پذیرفت و به دنبال عقل را تعطیل کرد و یا اینکه از سلطۀ وحی آزاد شد که روشنی اقل و استقلال و فعالیتهای متنوع آن را به دنبال خواهد داشت.!
موضع خصمانه غربیها در برابر آنچه وحی می نامند.
از این جهت میتوان قابل توجیه باشد که وحی نزد آنها همان سلطه کلیسا و خرافات آن است که بسیار جا وحی که بر پیامبر خدا نازل شده فاصله دارد، و یا اینکه غربیها این دیدگاه را از فیلسوفانی به ارث بردهاند که فقط بر عقل محض تکیه میکردند چون فکر می کردند عقل قابل اعتمادترین وسیلهایست که میتوان بوسیله آن این زندگی را سامان داد، چون آنها از چیزهای دیگر که فوائد از عقل بودند مأیوس شده چون که یا اصلاً وحی را نشناخته بود یا چیزی را شناخته بودند که وحی نامیده میشده سپس دروغ و تقلبی بودنش آشکار گردید و آنگاه به آن کافر شدند([۱۰]).
اما چنین توجیهی در دین اسلامی ما جایگاهی ندارد، و خداوند مارا از آن بینیاز کرده و مارا از تحمل سختیهای درپیش گرفتن این راه پرپیج و خم و غیر قابل اعتماد بینیاز کرده است، و وحی الهی که ما در دست داریم دقیق همان وحی است که از سوی الله بر پیامبر –صلی الله علیه وسلم- نازل و هیچ تغیری در آن انجام نشده است، ازاین رو ممکن نیست که با حقایق عقلی در تضاد قرار گیرد.
اصحاب رسول الله –صلی الله علیه وسلم- و تابعین اعتماد بر وحی و عقل سلیم را تنها راه سامان گرفتن زندگی بشر می دانستند، آنان به این دین ایمان آورده و رمز زندگی خود آن را عملاً اجرا کردند وجود باور دینی و اجرای آن هیچ مشکلی در زندگی آنها ایجاد نکرد بلکه فقدان آن یا فقدان یکی از آن دو (باور دینی و اجرای آن) مشکل ساز خواهد بود.([۱۱])
مشکل در تصور تضاد و تعارض وحی و عقل است، که چنین تصوری باعث می شود تا به گونه متفاوت موضع اتخاذ شود، یا به طور کلی وحی را از صحنه دور نماید و بر عقل تکیه نکنند تا به گفته خودشان انسانیت آزاد و راهش روشن شود، و یا اینکه به وحی توجه شود بدون آنکه اصطکاکی صورت گردد بلکه وحی را تاویل کنند یا آن را به عقل بسپارند تا تسلیم عقل شود و دوشادوش آن حرکت کند و به شرطی وحی قابل قبول باشد که باعقل همآنگ باشد. این از یک سو و از سویی دیگر بعضی می گویند عقل را باید دور انداخت، چون بسیاری از صوفیان عقل را مذمت و عیبجویی میکنند و می گویند: زمانی انسان با حالات عالیه و مقامات بالا میرسد که عقل همراه نباشد، و به اموری دست میزنند که عقل را تکذیب و مستی و جنون و شیدایی را میستاید و سخن از معارف و حالاتی میگویند که فقط با نبود عقل و تشخیص تحقق آن ممکن است، و همچنین اموری را تصدیق میکنند که با عقل صریح بطلان آن معلوم است.([۱۲])
و در مقابل این انحراف و خرافهگویی دو طرف، سلفیها نه از عقل اعراض میکنند و آن را بدعت میشمارند و نه آن را فراتر از جایگاهش قرار داده و معصوم میانگارند، در میان این دو دیدگاه منهج سلفی راه میانه و اعتدال را در پیش گرفته است، چنانکه سلفیت همواره نماد میانهروی و اعتدال اسلام میباشد، و بر پایه فهم سلف امت از نصوص شریعت و اجرای عملی آن توسط آنها، استوار است. نگاه سلفیگری به این قضیه مهم به گونه ذیل است:
-
عقلی که اینجا منظور است و سلف در طرحها و بیانات خود آن را مد نظر دارند، غریزه انسانی است که بوسله آن انسان میداند و می فهمد، مانند نیروی بینایی در چشم و چشایی در زبان، این نیرو در معقولات و معلومات شرط است و محور تکلیف است، و عقل انسان را از سایر حیوانات متمایز میکند.([۱۳])
اما کسانی که خود را عقلگرا می نامند تا اکنون مفهوم عقل برای آنها مبهم است، و بیش ازهمه در تعریف آن دچار حیرت و اضطراب شدهاند، حتی غربیها با اینکه رویکردهای عقلگرای زیادی دارند، تعریف درستی از آن ارائه نکردهاند، چنانکه یکی در نظریه پردازان سکولاریست عرب اعتراف کرده است.([۱۴]) نزد گروهی از فلاسفه عقل یعنی خدا.([۱۵])
سوالی که پیش میآید این است که کلام خدا و رسول به کدام عقل مورد سخنش قرار میگیرد؟ و می خواهید عقل کدام یک از شما معیار سخنش نص مشرعی باشد، و کدام عقل معاصر هست که باید روی آن هزاران حساب باز کرد، آیا عقل مسلمان که باور قطعی به صحت آنچه در نصوص شرعی آمده دارد یا عقل کسانیکه در دین خود شک دارند و از نظر روانی در برابر تمدن دنیوی دیگر احساس سرخوردگی و شکست میکنند، یا عقل کسیکه به دین خدا و به کتاب و پیامبرش کفر ورزید معیار است.([۱۶])
-
عقل از دیدگاه سلف موهبتی ربانی و لطفی الهی است که خداوند به سبب آن بشر را گرامی داشته و بر بسیاری از آفریدههایش آن را برتری داده و عقل را شرط و محور تکلیف قرار داده است و احکامی را مقرر داشته که از آن به عنوان یکی از ضرورتهای پنجگانه که شریعتها آمدهاند تا از آن حفاظت کنند، حمایت میکند، و آنچه را که موجب ضعف و یا از بین رفتن عقل میشود حرام گردانیده است.
-
عقل نزد علمای سلف اهمیت زیادی دارد، و آن چنانکه امام شافعی می گوید: وسیلۀ تشخیص است.([۱۷])
و وسیله علم و معیاری است که درست و نادرست علم و راجح و مرجوح آن در پرتو آن شناخته میشود، و آیینهای است که بوسیله آن زیبایی و زشتی را میتوان پیبرد.([۱۸])
بنابراین نزد سلف عقل در شناخت علوم و کمال و صلاح اعمال شرط است، و باعقل است که علم و عمل کمال مییابد، اما عقل مستقل نیست.([۱۹])
-
عقل از دیدگاه سلف جزئی از انسان مخلوق است، ازاین رو معرفت بر آمده از آن پائینتر از دانشی است که وحی ارائه میکند، معرفت عقلی علم انسان است و وحی علم الله.([۲۰])
عقل از لغزش و خطا معصوم نیست و وسیلهایست محدود بر درک مانند حواس که محدودند و از حدود خود نمیتوانند فراتر بردند، شاطبی میگوید: خداوند برای ادراک خطا عقول محدودهای قرار داده که از آن فراتر نمیروند، و هرچیزی را نمیتواند درک کند، چون اگر چنین میبود با خداوند که همه چیز را درک میکند برابر میشد، پس معلومات الله پایان پذیر نیست، و معلومات بنده محدود و پایانی دارد، و آنچه پایان دارد و محدود است با آنچه محدود نیست و پایانی ندارد نمیتواند برابری کند.([۲۱])
-
سلف چون به عقل احترام میگذاشتند آن را وارد میدانهایی که آن را خوب نمیداند و وسیلۀ فهم آن را در دست ندارد و در آن نمیگنجد، وارد نکردهاند و بلکه فقط عقل را در جاههایی به کار گرفتهاند که خداوند فرمان داده که عقل را به کار گیرید؛ چنانکه خداوند متعال عقل مسلمان را راهنمایی میکند که:
-
دینش را از پیامبر بگیرد و توضیح داده که مسلمان به خصوص در زمینه اعتقادی و امور غیبی بر عقل خود تکیه کند هلاک و گمراه خواهد شد و یافتههایش چیزی جز گمان و هواپرستی بیش نخواهد بود.
چنانکه میفرماید:﴿إِنۡ هِیَ إِلَّآ أَسۡمَآءٞ سَمَّیۡتُمُوهَآ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُم مَّآ أَنزَلَ ٱللَّهُ بِهَا مِن سُلۡطَٰنٍۚ إِن یَتَّبِعُونَ إِلَّا ٱلظَّنَّ وَمَا تَهۡوَى ٱلۡأَنفُسُۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مِّن رَّبِّهِمُ ٱلۡهُدَىٰٓ﴾ [النجم: ۲۳].
و می فرماید:﴿فَإِن لَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَیۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَٱلظَّٰلِمِینَ﴾ [القصص: ۵۰].
و عقل سلیم تاکید میکند که باید در برابر نص شرعی تسلیم شد و عقل سلیم مخالفت و رد کلام خدا و رسول را نمیپذیرد.
-
خداوند از مسلمان میخواهد که در کتاب خدا تدبر و فکر کند.
خداوند می فرماید:﴿کِتَٰبٌ أَنزَلۡنَٰهُ إِلَیۡکَ مُبَٰرَکٞ لِّیَدَّبَّرُوٓاْ ءَایَٰتِهِۦ وَلِیَتَذَکَّرَ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [ص: ۲۹].
و می فرماید:﴿أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ ٱلۡقُرۡءَانَ أَمۡ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقۡفَالُهَآ﴾ [محمد: ۲۴].
و خداوند اهل کتاب را به خاطر اینکه در کتاب خود تدبر کنند عیب گرفته است، و میفرماید:﴿وَمِنۡهُمۡ أُمِّیُّونَ لَا یَعۡلَمُونَ ٱلۡکِتَٰبَ إِلَّآ أَمَانِیَّ وَإِنۡ هُمۡ إِلَّا یَظُنُّونَ﴾ [البقره: ۷۸].
و امانیّ یعنی تلاوت تنها بدون تدبر در معانی آن، و ابن عباس میگوید: یعنی معانی کتاب را نمیدانند،([۲۲]) و مطابق دیگر در معنی آن گفته شده است.([۲۳])
ج- تدبر و اندیشیدن در کتاب جهان هستی و زندگی بشری و مادی، و آشنا شدن با سنتهای الهی در آن و مسخّر کردن آن برای بشر، چنانکه خداوند متعال میفرماید:﴿قُلِ ٱنظُرُواْ مَاذَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَمَا تُغۡنِی ٱلۡأٓیَٰتُ وَٱلنُّذُرُ عَن قَوۡمٖ لَّا یُؤۡمِنُونَ﴾ [یونس: ۱۰۱].
و میفرماید:﴿وَفِی ٱلۡأَرۡضِ ءَایَٰتٞ لِّلۡمُوقِنِینَ﴾ [الذاریات: ۲۰].
و از پیامبر –صلی الله علیه وسلم- روایت است که فرمود: (در لغتهای الله فکر کنید و در خود الله فکر نکنید).([۲۴])
و امام شافعی –رحمه الله- کتاب “الرساله” را تالیف کرد تا منهج و شیوۀ تعامل عقلی با شریعت را ریشهدار و دارای اصل نماید.
-
بنابراین جای طبیعی عقل از دیدگاه سلف این است که بعد از وحی قرار گیرد و تابع وحی باشد و در پرتو نور آن و با راهنمایی آن حرکت کند، پس وحی حاکم و راهنما و سرور است، و عقل دنباله رو است و نقش خود را در چارچوب صلاحیتهایکه وحی برای آن ترسیم کرده و در پرتو رهنمودهای آن بازی میکند، و حرکت درست عقل فقط در ضمن این دنباله روی ممکن و میّسر است، و اگر به این تبعیّت ملتزم باشد ثمربخش خواهد بود و اگر از آن بیرون رود و بالی برای خود و پیروانش میشود.
بلکه عقل نمیتواند در اموریکه خارج از محدودۀ آن است از وحی بینیاز باشد، اگر نور ایمان و قرآن باعقل مرتبط باشد مثل این است که با نور چشم نور خورشید و آتش بپیوندد، و اگر تنها باشد چیزهایی را نمیتواند درک کند نخواهد دید، و اگر عقل کاملاً از وحی جدا شود سخنان و کارها حیوانی خواهد بود و ممکن است دارای لذت باشند همان طورکه حیوان از کارهایش لذت میبرد… پیامبران چیزهایی آوردهاند که عقل به آن نمیرسد ولی از لحاظ عقلی محال نیستند.([۲۵])
-
سخن خود ساختۀ مشکل تضاد عقل و نقل وارونه کردن حقیقت است و این سخن بر تصورات غلطی استوار است که عقل و وحی را یکسان تخریب میکند، و خاستگاه آن در جهالت بزرگ است:
جهالت نسبت به وحی، جهالت و عدم شناخت عقل، مخالف مضمون و آنچه وحی برآن دلالت میکند را نفهمیده است، بلکه از آن خلاف حقی که وحی دال بر آن است را فهمیده است….
چون عقل سلیم هرگز تصور نمیکند که عقل سالم با وحی تعرض دارد اما فرد جاهل گمان میبرد که این شبهه عقلی است و حال آنکه این شبهه خیالی است و منشاء آن جهالت میباشد.([۲۶])
چون تعارض بین دو حقیقت ممکن نیست ازاین رو برای صحابه چنین تضاد و تعارض مطرح نبود، و اگر مردم گمان برند که در مواردی معقول با وحی در تضاد است قضیه نزد سلف فیصله شده، و آنچه که باید مقدم شود شریعت است و این کار سالمتر و به علم نزدیکتر است، چون شریعت حقی است که باطل به آن راهی ندارد و شک به آن وارد نمیشود و تضاد و تناقض در آن ممکن نیست و بعد از حق جز گمراهی جیزی نیست، و الله متعال حق است و سخن او حق است و رسول او حق است و هرآنچه با آن مخالف باشد باطل محض است که دلیلی بر صحت آن نیست، بلکه دلایل صحیحی که مقدمات آن به امور قطعی میانجامد بر بطلان آن دلالت دارد.
و ایمان داشتن به اسلام به عنوان دین و به محمد به عنوان پیامبر میطلبد که باید مطلقاً تسلیم پیامبر شد.
چنانکه خداوند میفرماید:﴿فَلَا وَرَبِّکَ لَا یُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا یَجِدُواْ فِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَیۡتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسۡلِیمٗا﴾ [النساء: ۶۵].
و میفرماید:﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ﴾ [الحجرات: ۱].
پس مقدم کردن عقل با ذوق و قیاس بر امر الله و رسول است، بنابراین یکی از اصول مورد اتفاق صحابه و تابعین و پیروانشان این است هیچ کسی حق ندارد با رأی و ذوق و عقل و قیاس و جد خود با قرآن مخالفت کند و اگر بکند آزاد پذیرفته نیست.([۲۷])
شاطبی میگوید: شریعت است که باید برهمه چیز مقدم شود و آنچه باید مؤخر شود نظر عقل است، پس درست نیست که ناقص نیازمند را بر کامل بینیاز مقدم کنیم و این خلاف معقول و منقول است.([۲۸])
و از مقدم نمودن عقل بر وحی به ناچاریکی از دوکار انجام میشود:
یکی طعنه زدن به وحی و یا طعنه زدن به علم الله و هردو کفر است.
و از اصول ایمان به نبوت محمد –صلی الله علیه وسلم- که ایمان جز با آن تحقق نمییابد به این دو اصل میتوان اشاره کرد:
-
باید پذیرفت که پیامبر –صلی الله علیه وسلم- همه مسایل دین را رسانده است.
-
باید همه امور دینی که رسول اکرم آورده را بدون قید و شرط پذیرفت.
و هرکس که میگوید شرط پذیرفتن خبر پیامبر این است که معارض عقلی نداشته باشد، چنین کسی در حقیقت به پیامبر –صلی الله علیه وسلم- ایمان ندارد و اخباری که پیامبر در مورد ربوبیت داده را نمیپذیرد چون برای او تفاوتی نمیکند و اگر خبری از پیامبر بیاید و او با عقل خود آن را نداند تصدیق نمیکند، بلکه آن را تاویل میکند یا به حال خودش رها مینماید و اگر در مورد چیزی خبری از پیامبر نقل شده باشد و عقل او آن را بداند به آن باور میکند، پس برای چنین کس بودن پیامبر و سخنش و نبود پیامبر و خبر ندادنش تفاوتی نمیکند.
و قرآن و حدیث و اجماع نزد او تاثیر ندارد، و ائمه گفتهاند هرکس برای پذیرفتن احادیث رسول اکرم چنین شرطی قایل شده باشد مانند کسانی است که گفتند:
﴿وَإِذَا جَآءَتۡهُمۡ ءَایَهٞ قَالُواْ لَن نُّؤۡمِنَ حَتَّىٰ نُؤۡتَىٰ مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ رُسُلُ ٱللَّهِۘٱللَّهُ أَعۡلَمُ حَیۡثُ یَجۡعَلُ رِسَالَتَهُۥۗ سَیُصِیبُ ٱلَّذِینَ أَجۡرَمُواْ صَغَارٌ عِندَ ٱللَّهِ وَعَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا کَانُواْ یَمۡکُرُونَ﴾ [الأنعام: ۱۲۴].([۲۹])
مانند اینکه متأخرین آنها رازی وغیره گفتهاند از دلایل عقلی به علم و یقین نمیتوان رسید، بلکه اینها فقط دلایل لفظی ظنّی (گمان) میباشند.([۳۰])
-
بنابر همه آنچه گفته شد پس ممکن نیست که التزام به فهم سلف در نصوص شرعی مانع از نقش آخرین عقل باشد بلکه حرکت عقل را ضابطهمند و سیر آن را تصحیح مینماید، پس منهج سلفی که بر اساس فهم و برداشت سلف صالح از نصوص استوار است عقل مسلمان را در چارچوبهای هدفمند و منهجی در چارچوب اصول عقیدتی و اخلاقی و تشریعی کنترل میکند و همچنین عقل مسلمان را از بدعتها و خرافات و فلسلفه هایی که صفای آن را آلوده و حرکت آن را به متأخر میاندازد، و مسیرش را منحرف میکند، پالایش میکند. و سپس عقل را به جلو میبرد تا راه پیشرفت و سازندگی را طی کند و منافع را متحقق نماید و مفاسد را دور کند و اینگونه ساختمان تمدن امت را بسازد.([۳۱])
پس دیدگاه سلفی مسلکی میانه است و شیوهای را که در بهادادن به عقل و تمجید آن افراط کرد، و آن را در جایی به کار برده که مجال آن نیست و در توانایش نمیباشد، نمیپذیرد و همچنین عدم استفاده از عقل و کاستن از جایگاه و ارزش و اهمیت آن را نیز قبول ندارد.
پس سلفیها عقلگراهای واقعی هستند([۳۲])، و آنان عقل را در چارچوب درست آن قرار داده و در جایی به کار بردهاند که در آنجا خلاقیت نشان میدهد، و عقل را از ورطه هایی که آن را ممنون میکند دورنگه داشتهاند پس هرکس راه والای نبوی را در پیش بگیرد خواهد دانست که عقل صریح با اقوال پیامبران موافق است نه مخالف.([۳۳])
-
اما دعوت به اینکه باید نص شرعی بوسیله مقررات عقلی که باورهای فردی و شخصی است، مورد ارزیابی و به داوری گذاشته شود، تردیدی نیست که چنین کاری خطرناک و اعتماد به نص شرعی و تعظیم آن را متزلزل میکند درب را به روی هر جاهل و معرضی میگشاید تا ازاین طریق ثوابت شرعی را مورد عیبجویی قرار دهد و از زیربار احکام آن در برود.
و خطرناکتر این است که چنین دعوتی را کسانی سر میدهند که به علم و دعوت دینی منسوب اند، کسانیکه انتظار میرود آنان امت را به تمسک به دینش و چنگ زدن به کتاب و سنت و تعظیم نصوص شرعی، و تسلیم شدن به آن و مراجعه به آن برای داوری و عمل کردن به آن و مقدم داشتن آن برهمه چیز، دعوت دهند.
-
و همچنین این ادعا که سلفگری رشد علمی را متوقف میکند ادعایی است که تاریخ پیروان منهج سلف آن را رد میکند و آنچه حقیقت دارد این است که همواره همین شیوه تفکر بود که طلبه دار حرکت علمی و فعال نمودن آن بوده و حرکت علمی را از تقلید و جمود آزاد کرده، و عقل را از سلطۀ خرافات و افکار منحرف رهایی بخشیده است.([۳۴])
و هرکس در تاریخ تولید علمی مسلمین تأمل کند این مطلب را به وضوح مشاهده خواهد کرد و شخصیتهایی مانند ابن عبدالبر، و نووی و ابن تیمیه و ابن قیّم و ابن کثیر و ذهبی و محمد به عبدالوهاب و شوکانی و امثالشان از طلیعه داران حرکت فعالیت علمی و رهایی از جمود و تقلید بودهاند.
-
باید اشاره کرد که این اتهام که سلفیگری حجت عقل را نمیپذیرد اتهام تازهای نیست، شیخ الاسلام ابن تیمیه این اتهام را ذکر میکند و اینگونه به آن پاسخ میدهد: “عجیب است که اهل کلام ادعا میکنند که اهل حدیث و سنت اهل تقلیدند و اهل نظر و استدلال نیستند، و منکر حجت عقل میباشند، و میگویند فلان امام حدیث نظر را قبول نکرده است، و اینگونه بر آنها اعتراض میکنند”.
می گوید: به آنها باید گفت: آنچه میگویید درست نیست اهل سنت و حدیث آنچه در قرآن آمده را انکار نمیکنند و این اصلی است که همه بر آن اتفاق نظر دارند، و خداوند در بسیاری از آیات قرآن به نظر و تدبر فرمان داده، و از هیچ کسی از علمای سلف نقل نشده که منکر تفکر و تدبر باشد. و بلکه همه بهاندیشیدن و تدبر که شریعت به آن فرمان دهد، امر میکنند. اما اشتراکی بین (نظر و استدلال) و لفظ (کلام) به وجود آمده، علمای سلف باطلی را که متکلمین ایجاد کردهاند را رد میکنند و نظر و کلام و استدلال آنها را نمیپذیرند، اینجاست که متکلمین گمان بردهاند که این نپذیرفتن آنها مستلزم نپذیرفتن جنس و ماهیت نظر و استدلال است.([۳۵])
چنانکه ابن قیم به کسانیکه سخن فلاسفه را در بحثهای قللی و طبیعی ایشان رد میکنند و گمان میبرند از لوازم تصدیق پیامبران ردّ اموری است که فلاسفه با عقل بدیهی دریافتهاند و به مقدمات آن با حسّ پی بردهاند، اعتراض کرده و میگوید: “دین و آورده های پیامبر به سبب اینها بزرگترین زیان را خواهد دید همان طورکه از سوی ملحدین زیان میبیند. پس هردو به دین ضرر وارد میکنند، یکی با عیبجویی دین به آن زیان میزند و دیگری با کمک کردن به دین از راهی که راهش نیست”.([۳۶])
[۱]– تیارات الفکر الاسلامی د.عماره ص۷۰، و قرضاوی المراجعه العلیا للقرآن والسنه ص۳۵۲٫
[۲]-القرآن و السلطان، د.فهمی هویدی ص۴۹٫
[۳]-الدوله الإسلامیه بین العلمانیه والسلطه الدینیه د. عماره، ص۱۶٫ و ن ک المرجعه العلیا، ص۱۲۲، ۱۲۳٫
[۴]-حوار لا مواجهه ص۱۳٫
[۵]-حوار لا مواجهه ص۳۶ و ۴۴٫
[۶]-حواله مذکور ص ۳۸ و ن ک تجدید الفکر الاسلامی.
[۷]-حوار لا مواجهه ص۳۹٫
[۸]-حوار لا مواجهه ص۳۹٫
[۹]-چنانکه متجددین شیوه های کلامی قدیم معتزله و اشاعره را میستانید. ن ک السلطه فی الاسلام. عبدالجواد یاسین. ص۳۷، ۱۰۶، ۱۲۶، ۲۵۸٫ والمرجعیه العلیا، یوسف قرضاوی. ص۱۲۲-۱۲۳٫
[۱۰]-تاریخ الفلسفه الیوناینه. یوسف اکرم. ص۹۱٫
[۱۱]-السلقیه وقضایا العصر. ص۱۹۹٫
[۱۲]-مجموع الفتاوی. ۳/۳۳۸٫
[۱۳]-مجموع الفتاوی. ۳/۳۳۷-۳۳۹٫ درء التعارض ۱/۸۹٫ مفتاح دار السعاده. ص۱۲۰٫
[۱۴]-اولیه العقل. عادل ضاهر. ص۱۸٫
[۱۵]-المعجم الفلسفی. ص۴۲۳٫
[۱۶]-ن ک موقف الاتجاه العقلانی. ص۱۲۶٫
[۱۷]-قواطع الادله . سمعانی. ص۲۴۹٫
[۱۸]-مفتاح دار السعاده. ص۱۲۰٫
[۱۹]-مجموع الفتاوی. ۳/۳۳۸-۳۳۹٫
[۲۰]-السلفیه وقضایا العصر. ص۹۹۷٫
[۲۱]-الاعتصام.۳/۲۱۶٫
[۲۲]-تفسیر بغوی. ۱/۶۹٫
[۲۳]-الطبری. ۱/۳۷۴٫ وسمعانی. ۱/۹۹٫
[۲۴]-طبرانی در الاوسط، ۶۴۵۴٫ وبیهقی در شعب، ۱/۷۵٫ ولاکلائی در شرح السنه. ۱/۱۱۹٫
[۲۵]-مجموع الفتاوی. ۳/۳۳۹٫
[۲۶]-الصواعق المرسله ۴/۱۰۲۷٫
[۲۷]-درء تعارض العقل والنقل ۵/۲۹۹-۳۰۰٫
[۲۸]-الاعتصام. ۳/۲۲۸٫
[۲۹]– شرح العقیده الاصبهانیه ص۴۰٫
[۳۰]-الأربعین فی اصول الدین، رازی. ص۲۱۶-۲۱۸٫ والمطالب العلیه. ۹/۱۱۳-۱۱۸٫ والمواقف ایجی وشرح آن. ۹/۲۰۸٫ وغایه المرام آمدی. ص۱۲۳٫
[۳۱]-أبعاد غائبه عن الفکر الاسلامی المعاصر. طه جابر الحلوانی. ص۳۱٫
[۳۲]-دکتر جعفر ادریس مقاله دارند تحت عنوان السلفیون هم العقلانیون که این مقاله در جمله بیان ش ۲۴۸ ماه ربیع الثانی ۱۴۲۹هـ منتشر شده است.
[۳۳]-الصعدیه. ۲/۱۱۱٫ ابن تیمیه –رحمه الله-.
[۳۴]-ن ک موقف الاتجاه العقلانی الاسلامی… ص۳۸۳٫
[۳۵]-مجموع الفتاوی. ۴/۵۵-۵۶٫
[۳۶]-مفتاح راد السعاده. ۲/۲۱۲٫