شبهه نهم
فهم سلف مناسب زمان خودشان بوده است، و اکنون زمانه تغییر یافته پس باید فهم تغییر کند، چون قرآن و سنت بر هر زمانی مناسب و صلاحیت دارند.
قرضاوی به بازگشت به اصول و کلیات سلفیگری و نه به اقوال جزئی سلف، دعوت می دهد و در مورد جزئیات میگوید: امور جزئی از شرایط زمان و مکان و عادات و احوال متأثر می گردد و به سنت تغییر اسباب آن، تغییر می کند.
بنابر این پارهای از اقوال سلف را باید رها کرد چون مناسب خودشان بوده است… .
سپس در این مورد مثالهایی میآورد و میگوید: شاید در محیط بیداری اسلامی افرادی باشند که در کوتاه بودن لباس یا دراز بودن ریش و یا زدن نقاب برای زنان، سختگیری نمایند.. . سپس اشاره میکند که این نشانه ها دراین مرحله اهمیت داشته است. و میگوید: درآن مرحله اینها مهم بودند چون از مظاهری بود که متمایز می کرد و دلایل به پالش کشیدن بود.
گویا دراین امور نصوص شرعی صریح و صحیحی که به آن امر میکند نیامده است.
سپس و بعد ازاین تاکید می کند که: پیروی از سلف ایجاب می کند تا ما برای زمان خود بکوشیم همانطورکه آنان برای دوران خود تلاش کردند، و با عقلهای خود برای ساماندهی زندگی اما بیندیشیم آنگونه که آنها با عقلهای خود اندیشیدند، و زمان و محیط و عرفهای خود را رعایت کنیم…. چنانچه که آنان رعایت کردند.([۱])
و علوانی می گوید که: دعوت به اینکه نباید از چارچوب فهم کسانیکه در سه قرن اول بودهاند فراتر رفت دیدگاه خطرناکی است، و معانی قرآن را در دایره فهم زمان مشخص و درسطح شیوه معرفتی آنها، محدود می کند.([۲])
بنابراین او می گوید معارف وحی باید از سایر آثار بشری که مطلق آن را احاطه کرده و انوار آن را پوشانده و با وحی شخصی خود و با ایدئولوژی و فرهنگ و عرف و تمدن و فرهنگ لغتخویش برآن حکمفرماست آزاد و پاک گردد.([۳])
و همچنین دکتر جمال الدین عطیه تاکید می کند که این اجتهادات پاسخی بوده برای شرایط زمانی و مکانی که با شرایط فعلی ما متفاوت بوده است، و ما نیازمند اجتهادات جدیدی هستیم که شرایط ما را رعایت میکند و رخدادهای تازه را علاج می نماید.([۴])
پاسخ به شبهه نهم:
اول: اینکه این ادما درب را به روی سکولاریستها که ندای تاریخی بودن نص را سرمی دهند می گشاید، و حد اقل تاریخی بودن جزئی که منظور از آن این است که گفته شود نص متأثر از زمان و مکان و مخاطب است، و چنین سخنی به این میانجامد که گفته شود احکام شریعت نسبی هستند و مطلق نمیباشند، و احکامی هستند که به و قایع و رخدادهای جزئی مرتبط اند، از این رو تلاش کردهاند تا از پارهای از علوم قرآن استفاده کنند و آن را اساس و محور پذیرفتن تاریخی بودن نص شرعی قرار دهند، مانند: اسباب نزول، و ناسخ و منسوخ، و مکی و مدنی وغیره.
و با این ادعای باطل و به بهانه تغییر یافتن اوضاع معاصر از اوضاع و شرایطی که این نصوص در آن آمد، گویا احکام شرعی باید تعطیل شوند و کسانیکه بعد از دوران نزول قرآن آمدهاند بدان موظف نیستند.([۵])
و این به هتک حرمت و تقدس نص شرعی می انجامد و از حالت حکم به محکوم تنزل پیدا میکند و مرجعیت از آن انسان و اوضاع حاکم خواهد بود، و نص شرعی فقط پوششی برای توجیه خواهد بود و باید تسلیم اوضاع شود و گرنه به گمان این صاحبان این ادعای پوچ صلاحیت برای هر زمان و مکانی را نخواهد داشت.([۶])
دوم: اینکه و از آنجا اصحاب دیدگاه عقلگرایی اسلامی این ادعا را (یعنی تاریخی بودن و مرحلهای بودن نص) رد کردهاند.([۷])
اما آثار آن در بسیاری از طرحهایشان([۸])هویداست و آن در بعضی از مسایل([۹]) اجرایی که به کار بردهاند که میتوان از آن چنین فهمید که پارهای از نصوص مربوط به مرحله و تاریخ خود بوده است. و بعضی از اینها معتزله را ستودهاند که در نقد اخبار و روایات از شوه مرحلهای و تاریخی بودن نص استفاده کردهاند و متون روایات را در پرتو شرایط و اوضاع میخواندهاند.([۱۰])
و از مهمترین مظاهر این اثر طعنه زدن آنها به قاعده شرعی که می گوید: (عموم لفظ اعتبار دارد به خصوص سبب).
و این قاعده اصولی است که بین مفهوم عام و کلی کلمه و بین سبب نزول جمع میکند، پس ما کلمه عام و کلی را در پرتو سبب نزول اگر یافت شود –کهاندک است- تفسیر می کنیم و شریعت و لغت براین دلالت دارد و امت بر آن اجماع کرده است.([۱۱])
آنها پا به صراحت به این قاعده طعنه زدهاند و یا در هنگام تفسیر نصوص آن را عیب گرفتهاند..
از جمله کسانیکه این قاعده را تضعیف کرده دکتر غنوش([۱۲]) است، و کسیکه اجماع برآن را نپذیرفته قرضاوی است.([۱۳])
اگر این قاعده تضعیف شود و نصوص به اسباب نزول آن ربط داده شود درب به روی هواپرستان باز خواهد شد تا طبق امیال خود آنچه از احکام شریعت را که دوست دارند بپذیرند و آنچه را میخواهند رد کنند، و نصوص به بهانۀ اینکه به خاطر اسباب خاصی نازل شدهاند رد خواهند شد.
و این شمولیت و جاودانگی شریعت را از بین می برد. این چیزی است که متجددان اسلامی و سکولاریستها به صراحت بیان کردهاند، دکتر فهمی هوید می گوید: بررسی اسباب ورود حدیث محدودۀ التزام به هر حدیثی را مشخص خواهد کرد، و این مشکلی را از مسلمین دور خواهد کرد که در نتیجه ابهام موجود دراین زمینه آن رنج می برند.([۱۴])
یعنی عمل کردن به پارهای از احادیث برای مسلمین مشکل و مشقّت زاست و چون اسباب ورود آن بررسی شود به عمل کردن به آن موظف نخواهد بود و مشکل از آنها رفع خواهد شد!!
و خلیل عبدالکریم سکولاریست چپگرا می گوید: این قضیه سختی و مشقت را از مخاطبان امروزی این نصوص رفع خواهد کرد، چون اینها نصوص تاریخی هستند.([۱۵])
متأسفانه کسانیکه عقل و رأی آنها با نص شرعی اصطکاک پیدا می کند اینگونه هستند، و تلاش می کنند راه بیرون رفتن از این بحران بیابند، چون اگر اسلامگرا باشد نمی تواند بدون دلیل نص را ملغی کند، و اگر سکولاریست باشد، خوانندگانش که در کل نص شرعی را احترام میکنند سخن اورا نخواهند پذیرفت.([۱۶])
سوم: اینکه این ادعا بر اساس قاعدهایست که بعضی از معاصرین ایجاد کردهاند که (فتوا با تغیر زمان تغییر میکند) اما چنین قاعدهای نزد سلف صالح اساسی ندارد و آنچه به امام شاطبی و ابن قیم نسبت داده شده صحت ندارد.
و شریعت ثابت است، کلیات و جزئیاتی دارد، و آنچه حکم الله باشد تا روز قیامت اینگونه خواهد بود، واجب واجب است، و مستحب مستحب است، و حرام حرام است، و تغییر فتوا فقط در اختلاف و تفاوت رخدادها و محقق شدن شرط و دلیل است، و احکام شرعی تغییر نمیکند و اختلافی در این نیست.([۱۷])
و منظور آنها بعضی از احکام مربوط به معاملات است نه عبادات و میگویند چون منافع و عرف و عادات تغییر یافتهاند احکام باید تغییر کنند.
چهارم: در هر مسئله دینی سلف سخن گفتهاند.([۱۸])
و این مسائل به دو نوع هستند:
-
مسائل علمی که ایمان آوردن به آن واجب است، مثل اسماء و صفات، و ملائکه و روز قیامت و امثال آن، این مسائل ارتباطی با تغییر زمان ندارد.
-
مسایل احکام عملی دراین علت حکم درآن طبق منهج سلف و ائمه بررسی می شود، و تغییر فتوا بستگی بررسی علت دارد و گاهی علت در یک زمانه متغیر است، پس تغییر فتوا ارتباطی با تغییر کردن زمان ندارد.
پنجم: تشابه مردم در مادات و احوال در ادوار مختلف امر مسلّمی است، و این عادتها از لحاظ ممکن بودن تعیین وجه تشابه آن گاهی ممکن است محدود باشند، چون انسان در طبیعت انسانی از نظر عقل و روح و جسد….. مشترک کند، و دیگر وجوه تشابه آن، پس میتوان با برگرداندن قضایای شبیه به هم به یکدیگر این وقایع و جزئیات آن را جمع آوری کرد و سپس هر یک با اصول شرعی طبق مشابهتی که دارد پیوند داده شود و در اینجا اجتهاد برای پیبردن به علت است.([۱۹]) و آن یعنی تطبیق حکم شرعی استنباط شده از نص برآن واقعه مشخص.
شاطبی می گوید: اگر نبود این اجتهاد فرض شود احکام شرعی بر مکلفین فقط به صورت ذهنی خواهد بود…
و حکم زمانی خواهد بود که معلوم شود که این معین شامل آن مطلق یا عام می شود.([۲۰])
پس قضایای جدید و تازه نیازی به فهم جدیدی از نص ندارند و بلکه نیاز به فقیهی دارند که نص را طبق حقیقت آن به گونه سلف بفهمد و سپس علت را از آن حکم نص برآن دلالت میکند مشخص نماید، و براین قضیه جدید که باید حکم شرعی در مورد آن بیان شود تطبیق دهد و این وظیفه فقیه در هر زمان و مکانی است.
[۱]– الثقافه العربیه الاسلامیه بین الاصاله و المعاصره. ص۵۸-۵۹٫
[۲]– مناهج التجدید. عبدالجبار الرفاعی. ص۱۳۳٫
[۳]– ازله الانسانیه و دور القرآن. ص۸۲٫
[۴]– نحو فقه جدید للاقلیات. ص۶۴٫
[۵]-ن ک التاریخ والتجدید. حسن حنفی. ص۶۲، ۱۵۷٫
[۶]-ن ک العلمانیون والقرآن. ص۸۴۷٫ و موقف الإتجاه السلفی. ص۴۶۵٫ وموقف الإتجاه العقلانی. ص۴۶۶٫
[۷]-از آن جمله دکتر قرضاوی در کیف نتعامل مع القرآن. ص۶۵۶۳٫ و دکتر محمد عماره در کتاب سقوط العلمانی ۱۸-۲۲ و ….
[۸]-ن ک اسلامیه المعرفه. دکتر علوانی. ص۲۲، ۲۴٫ والنظریه الاسلامیه للعلاقات الدولیه. دکتر عبدالحمید ابو سلیمان. ص۱۵۷-۱۶۱٫
[۹]-ن ک و تجدید الفکر الاسلامی. ابوالمجد. ص۴۹٫ و حوار لا مواجهه ص۴۴٫ و ن ک من فقه الدوله فی الاسلام. قرضاوی. ص۶۷، ۱۷۵٫
[۱۰]-السلطه الاسلام. عبدالجواد یاسین. ص۱۱۹٫
[۱۱]-ن ک الاسلامی فی مواجهه التحدیات. ص۲۰۷، وکیف نتامل مع القرآن العظیم. ص۲۵۲٫ وموقف الاتجاه العقلانی. ص۴۶۹٫
[۱۲]-الحریات العامه فی الدوله الاسلامی. ص۱۲۹٫
۹-من فقه الدوله عن الإسلام. ص۱۷۵٫
[۱۴]-القرآن و السلطان. ص۸۵٫
[۱۵]-شدو الربابه فی احوال الصحابه. ص۸۶٫ و ن النص السلطه الحقیقه. حامد ابو زید. ص۱۳۹٫
[۱۶]-موقف الاتجاه العقلانی الاسلامی المعاصر من النص الشرعی. ص۴۹۰٫
[۱۷]-ن ک الثبات و الشمول فی الشریعه الإسلامیه. ص۴۴۸-۴۸۹٫
[۱۸]-مجموع الفتاوی. ۱۳/۲۷٫
[۱۹]-موقف الاتجاه العقلانی. ص۲۸۶-۲۸۷٫
[۲۰]-المواثقات. ۴/۵۹٫