شبهه ششم:
انگیزه التزام به فهم سلف شور و مقدس شمردن افراد و محبت پدران و نیاکان است.
دکتر عبدالحمید ابو سلیمان می گوید: نسبت دادن تقدس به اقوال و اجتهادات سلف و ملحق کردن آن به سنت و وحی یکی از دلایل کوتاهی ورزیدن در اقدام منهجی و روشمند است.([۱])
و دکتر محمد عماره می گوید: به علت تقدسی که سلفیگری به نصوص دارد این تقدس تا دوران که این نصوص در آن گفته شده امتداد دارد و در حرکت سلفیت تعظیم گذشته شیوع پیدا کرده و هر چند گذشته دورتر شود این تعظیم بیشتر خواهد شد چون آن را ریشه دارتر میدانند…([۲])
و دکتر علوانی می گوید: یکی از اسباب سلفیگری غریزه احترام به پدران و نیاکان و تعظیم فرهنگ گذشته و اضافه برآن پارهای از نصوص که کذشته را دوران بهتر می شمارد نیز در التزام به سلفیگری تاثیر داشته است.([۳])
و دکتر عبدالحمید ابو سلیمان تاکید می کند راهی برای استفاده از اندیشه گذشتگان با شیوۀ مثبت برای حل قضایای معاصر باشد نیست، تا وقتی دیدگاه و مفهوم فکری میراث علما از افراد سلف پاکسازی نشود!! و تقدس از آنها زدوده نشود و تقدس فقط در قرآن و نصوص صحیح سنت منحصر نگردد.([۴])
پاسخ به شبهه ششم:
این شبهه با توجه به مطالب گذشته در امور ذیل خلاصه می شود:
-
مقدس شمردن اقوال سلف و آنچه از آنها نقل شده، در حرکت هدفمند نقص ایجاد می کند.
-
دلیل این تقدس تعظیم نصوص است و به دلیل تاثیر پارهای از نصوص است که گذشته را با بهتر بودن ربط دادهاند. و علت دیگر آن غریزه احترام گذاشتن به پدران و نیاکان و تعظیم علم و فرهنگ به ارث ماند از گذشتگان است.
-
نمیتوان از اندیشه به ارث مانده از گذشتگان استفاده کرد مگر آن این تقدس زدوده شود و دیدگاه و مفهوم فکری از افراد سلف پاکسازی شود.
پاسخ:
اولاً: این تقدس و تعظیمی که از سوی سلفیگری برای نصوص انجام می گیرد از ویژگیهای این شیوۀ فکری است که آن را از سایر شیوه های فکری هواپرستان و بدعت گذاران ستایز می نماید، شیوه های فکری که امیال بشری را تقدس دادهاند تا از هیبت و عظمت نص شرعی بکاهند.
تقدس نصوص نتیجۀ تعظیم الله و مقدس شمردن او تعاون و تعظیم پیامبرش –صلی الله علیه وسلم- و پذیرفتن امر الله و رسول است.
خداوند متعال می فرماید:﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَهٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَهُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِینٗا﴾ [الأحزاب: ۳۶].
و می فرماید:﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیِ ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦۖ وَٱتَّقُواْٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٞ﴾ [الحجرات: ۱].
و می فرماید:﴿ذَٰلِکَۖ وَمَن یُعَظِّمۡ حُرُمَٰتِ ٱللَّهِ فَهُوَ خَیۡرٞ لَّهُۥ عِندَ رَبِّهِۦۗ وَأُحِلَّتۡ لَکُمُ ٱلۡأَنۡعَٰمُ إِلَّا مَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡکُمۡۖ فَٱجۡتَنِبُواْٱلرِّجۡسَ مِنَ ٱلۡأَوۡثَٰنِ وَٱجۡتَنِبُواْ قَوۡلَ ٱلزُّورِ﴾ [الحج: ۳۰].
و می فرماید:﴿ذَٰلِکَۖ وَمَن یُعَظِّمۡ شَعَٰٓئِرَ ٱللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقۡوَى ٱلۡقُلُوبِ﴾ [الحج: ۳۲].
و در این مورد نصوص بیشمار آمده است.
دوم: از نشانه های تعظیم این نصوص این است که از تحریف گزافکاران و تاویل جاهلان و دستبرد باطلگرایان حمایت شوند، و این می طلبد که این نصوص همانگونه فهمیده شوند که اصحاب رسول الله آن را فهمیدهاند و در زمان نزول آن بود و کلمات و معانی آن را ترو تازه از رسول خدا فراگرفتهاند، بدون آن که با امیال بشری و اجتهادات آنها آلوده شود، و سپس به همین صورت شاگردانشان از تابعین و پیروانشان آن را از آنها گرفتهاند.
سوم:خداوند به فضیلت سلف صالح شهادت داده و آنان را ستوده است و همچنین پیامبر –صلی الله علیه وسلم- به برتری آنان گواهی داده و الله و رسول او به پیروی از راه آنان و اقتدا به آنها امر کردهاند، پس پیروان سلفیت فرمان الله و رسول را تعظیم کرده و آن را مقدم می دارند.
چهارم: این تعظیم در چارچوب ضوابط شرعی قرار دارد که اجازه نمیدهد به غلو و عصمت و بدعت گذاری و یا ستم، و تحقیر کشانده شود.
پنجم: تعظیم فهم و درک سلف تا آگاهانه نبود و به خاطر این نیست که آنان پدران و نیاکان میباشند و اگر چنین میبود این تعظیم از آنها عبور میکرد و تا مشرکین امتداد می یافت چنانکه ناریونالیستها اینگونه هستند، و همچنین اگر چنین می بود از خلف شروع میشد و از پدران نزدیک و فهم آنها بر فهم و استنباط متقدمین مقدم قرار گرفت.
و بلکه این تعظیم فقط به خاطر معیارهای شرعی است که نصوص برآن دلالت دارد، و همه بر فضیلت آنها اجماع کردهاند و اتفاق نمودهاند که آنان در علم و عمل و ایمان و عقل و دین و عبادتگوی سبقت را از همه بوده و برهمگان مقدم می باشند.([۵])
و دلالت معقول و سنجش درست را هم به مورد بالا باید اضافه کرد.([۶])
پس سلفیگری مسلکی است که مستند آن کتاب سنت میباشد و عقل و اجماع است آن را تأیید می نماید.([۷]) و تجربه و تاریخ نیز به حقانیت آن گواهی می دهد.
پس متأخرین نمی تواند بهاندازه متقدم در علوم شرعی راسخ و دارای دانش عمیق باشد، پس فراگیری صحابه به علوم شرعی را نسبت به فراگیری تابعین بیشتر است و همینطور آنها نسبت به بعدیها([۸])و تجربه هم ثابت میکند که هیچ مسئله که با سلف در آن مخالفت شده نبوده مگر اینکه روشن شده که حق به جانب سلف بوده است.([۹])
و همچنین اتفاق نظر داشتن آنها در اعتقاد و اصول دین و اصول منهج و احکام بزرگ علمی، بزرگترین دلیل بر حق بودن آن است و بلکه “آیا دلیلی روشنتر از این بر حقانیت وجود دارد”.([۱۰])
ششم: هر شیوۀ فهمی از قرآن و سنت که فهم و درک سلف صالح را معیار قرار نمی دهد منهج و شیوه ناسالمی خواهد بود و درها را کاملاً می گشاید تا هرکس هر سخن ناحقی که می خواهد به خدا و دینش نسبت دهد.
و اینجاست که دین و نصوص آن بازیچهای در دست هوا پرستان خواهد بود، و هرج و مرج نصوص را فرا خواهد گرفت، به گونهای معانی نصوص به تعدد خوانندگان آن متعدد خواهد بود، و ازآن دینی پدید خواهد آمد که هر نامی جز دین اسلام می تواند برآن نهاد.([۱۱])
و مردم در مورد قرآن و سنت دچار اشتباه خواهند شد، و بدعت و سنت و حق و باطل در آمیخته خواهند شد، و دروازۀ اختلاف و تفرقه مذموم که اسلام برای از بین بردن آن در نطفه و بستی همه راههایی که به آن می انجامد، آمده است گشوده خواهد شد. و قرآن قسمت قسمت خواهد شد و هر گروهی به آنچه دارند شادمان خواهند بود.
و همه اینها به تضعیف نص شرعی و غیر موثّر بودن خواهد انجامید و این هدف استراتژیک اغلب مذاهب معاصری است که به باز خوانی نص و فهم آن فرا می خوانند.
هفتم: پیروان این مدرسه فکری را میبینم که در مقابل کاستن از جایگاه سلف خلف و متکلمین و فلاسفه را تعظیم کرده و اهمیت میدهند، و همواره به اقوال آنها استفاده میکنند و در فراگیری و استنباط بر روش آنها اعتماد و تکیه مینمایند، متکلمین مانند جوینی و غزالی و ابن رشد و رازی و محمد عبده و افغانی وغیره.([۱۲])
و کمتر از آثار و روایات سلف صالح یعنی صحابه و پیروانشان استشهاد میکنند مگر اینکه به نفع چیزی باشد که میخواهند ثابت کنند، آنگاه میبینم که آن را خیلی تکرار می نمایند، و گاهی مفهومی را به آن تحمیل میکنند که احتمال آن را ندارد، مانند اینکه استشهاد می کنند که عمر –رضی الله عنه- مصلحت را بر نص در سالی که قحط سالی بود مقدم کرد.([۱۳])
در صورتی که اگر واقعاً ثبوت چنین کاری از حضرت عمر صحت داشته باشد، ایشان –رضی الله عنه- به این نص عمل کرد، که حدود را با شبهات دفع کنید.([۱۴]) در صورتی که آنچه از عمر روایت کردهاند صحت ندارد. بنابراین نیازی به توجیه آن نیست و زمانی باید به توجیه آن می پرداختیم که ثابت می شد.
آنچه ابن قیم می گوید بر اینها منطبق می شود: “و به دلیلی مفتی و حاکم نمی تواند به قول فلان و فلان متأخرین که مقلدین ائمه هستند فتوا بدهد و حکم کند و رأی و ترجیح اورا مستدل خود قرار دهد، و فتوا و حکم بخاری و اسحاق و…. را ترک میکند بلکه براین باور است که قول علمای متأخرین مقلد باید بر فتوای ابوبکر و عمر و عثمان و علی و ابن مسعود مقدم باشد، و فقهای صحابه را نام برده است.
معلوم نیست چنین کسی وقتی اقوال صحابه را با اقوال و فتاوای مقلد متأخرین برابر بداند چه عذری نزد الله خواهد داشت، چه برسد به اینکه اقوال و فتاواهای آنان را بر اقوال و فتاوای صحابه ترجیح دهد.([۱۵])
و مشخص است که روایات و فتاواهای سلفی به استفاد از آرای متأخرین و فتواهایشان سزاوارتراند و نسبت نزدیک بودن آن به حق و درستی به نسبت نزدیکی آنها به دوران رسول الله می باشد، و فتواهای صحابه اولی تر از فتاوای تابعین، و فتاوای تابعین اولی تر از فتاوای تابع تابعین و همینطور در نسلهای بعدی. هر چند دوران به رسول الله نزدیکتر باشد درستی غالبتر است، و این حکم برحب جنس است نه فرد فرد مسایل…
اما برتری داده شده ها در عصر متقدم از برتری داده شده ها در عصر متأخر بیشترند و اینگونه حقانیت و درستی در اقوالشان از حقانیت و درستی در اقوال بعدی ها بیشتر است، و تفاوت علوم متقدمین و متأخرین مانند تفاوت آنها در فضل و دیانت است.([۱۶])
به هر حال هر خلفی سلفی دارندو انسان بر دین دوستانش می باشد، هریک باید نگاه کند که با چه کسی دوستی می گیرد.([۱۷])
و خداوند متعال میفرماید:﴿ٱلۡأَخِلَّآءُ یَوۡمَئِذِۢ بَعۡضُهُمۡ لِبَعۡضٍ عَدُوٌّ إِلَّا ٱلۡمُتَّقِینَ﴾ [الزخرف: ۶۷].
[۱]-ن ک ازمه العقل المسلم. ص۹۴٫
[۲]-تیارات الفکر الاسلامی. ص۱۳۹٫
[۳]-ابعاد غائیه عن الفکر الاسلامی المعاصر. ص۴۳٫
[۴]-ازمه العقل المسلم.ص۹۴٫
[۵]-مجموع الفتاوی. ۴/۱۵۸٫
[۶]-فهم السلف الصالح… ص۷۱-۸۸٫
[۷]-موقف الاتجاه العقلانی. ص۳۷۸٫
[۸]-ن ک: الموافقات. ۱/۷۴٫
[۹]-نقض المنطق. ص۸٫
[۱۰]-الحجه فی بیان المحجه لقوام السنه. ۲/۲۲۴٫
[۱۱]– القراءه الجدیده للنص الدینی. دکتر عبدالحمید النجار. ص۱۵۸٫ و ن ک جنایه العصرانیین الاسلامی علی النص الشرعی.
[۱۲]– ن ک موقف الاتجاه العقلانی. ص۳۷۷٫
[۱۳]– مصنف ابن ابی شیبه. ۱۰/۲۷، و مصنف عبدالرزاق. ۱۸۹۹۰ و (۱۸۹۹۱) با اسانید ضیعف و البانی آن را در الارواء، ح:۲۴۲۸٫ ضعیف قرار داده است.
[۱۴]-از رسول اکرم روایت شده ابن عدی و غیره از عمر بن عبدالعزیز به صورت مرسل روایت کرده اند. و ترمذی، ح:۱۴۲۴، ۱/۳۳٫ و دارقطنی در سنن خود، ص۳۲۴ آن ضعیف شمرده. و مستدرک حاکم. ۴/۳۸۴-۳۸۵٫ و خطیب. ۵/۳۳۱ به روایت عایشه با سند ضعیف و البانی در الضعیف ۲۱۹۷، ۵/۲۲۲٫ و در الارواء، ح۲۳۶، ۱۳۵۵٫ و در ضعیف الجامع ۲۵۸ و ۲۵۹ بیان کرده است. و ابن باز میگوید طرق حدیث ضعیف است و لی مجموع آن یکدیگر را تقویت میکند و حسن لغیره است. سایت رسمی شیخ بن باز. ح:۲۵٫
[۱۵]– إعلام الموقعین ۴/۱۱۸٫
[۱۶]– إعلام الموقعین ۴/۱۱۸٫
[۱۷]– ابو داود. ح:۴۸۳۳٫ (ادب: ۱۶). و ترمذی، ح: ۲۳۷۸٫ زهد: ۱۴۵٫ و میگوید: (حسن غریب). و مسند احمد. ۲/۳۰۳، ۳۳۴٫ و البانی در تخریج مشکاه. ح: ۵۰۱۹٫