شبهه سوم
التزام به فهم سلف در نصوص به جمود و تقلیدی میانجامد و پیشرفت علمی را متوقف و دروازهای اجتهاد را میبندد.
دکتر احمد کمال ابو المجد می گوید: خلاصه اینکه ما همه آنچه را گذشتگان در مورد هر مسئلهای گفتهاند بررسی میکنیم ولی به آن بسنده نخواهیم کرد و به سبب آن اجتهاد را رها نمیکنیم، چون اگر فقط به رأی آنها اکتفا کنیم باری خواهیم بود بر آنها و راه آنان که ادامه پژوهش و اجتهاد است را رها کرده ایم([۱]).
و دکتر طه جابر فیاض العلوانی میگوید: اسلامی که توانست نزد مسلمین خردورزی را ایجاد کند به هیچ وجه ممکن نیست که تقلید و پیروی کورکورانه را بپذیرد، و هرگز به انسان مؤمن اجازه نمیدهد که چشم بسته بدون دلیل تقلید کند، اما همواره آموزههای اسلامی به گونهای تاویل و تفسیر میشوند که راه را برای جبر و تقلید و پیروی کورکورانه باز کند([۲]).
و دکتر محمد عماره میگوید: آیا از توقف عقل خلاّق امت و ایستادن آن در آستانهها برای گدایی فتوا که از مردگان برای حل مشکلات خود استفتاء میکنیم، بحرانی سختتر وجود دارد([۳]).
پاسخ به شبهه سوم:
در پاسخ به این شبهه به یاری الله میگوئیم:
اول: این ادعا که التزام به فهم سلف صالح از نصوص به جمود و تقلید و بسته شدن دروازۀ اجتهاد میانجامد، ادعایی باطل و تهمتی آشکار و اشکال بیموردی است که نشانگر این است که گویندۀ آن شیوه سلف را نمیداند یا خود را به نادانی زده است، چون پیروان این مذهب بودهاند که زنجیرهای جمود و تقلید و پیروی بدون دلیل و تعصّب برای آرای افراد را شکستند و دروازهای اجتهاد را برای مجتهدان باز نمودند، و این دیدگاه آنها برآمده از فهم سلف صالح از نصوص شرعی و از نصوصی است که فرمان میدهد که فقط از رسول الله -صلی الله علیه وسلم- اطاعت کنید.
چنانکه الله متعال می فرماید: ﴿مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱبۡنِٱلسَّبِیلِ کَیۡ لَا یَکُونَ دُولَهَۢ بَیۡنَ ٱلۡأَغۡنِیَآءِ مِنکُمۡۚ وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ﴾ [الحشر: ۷].
و می فرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱسۡتَجِیبُواْ لِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمۡ لِمَا یُحۡیِیکُمۡۖ وَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ یَحُولُ بَیۡنَ ٱلۡمَرۡءِ وَقَلۡبِهِۦ وَأَنَّهُۥٓ إِلَیۡهِ تُحۡشَرُونَ﴾ [الأنفال: ۲۴].
و می فرماید: ﴿فَإِن لَّمۡ یَسۡتَجِیبُواْ لَکَ فَٱعۡلَمۡ أَنَّمَا یَتَّبِعُونَ أَهۡوَآءَهُمۡۚ وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّنِ ٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ بِغَیۡرِ هُدٗى مِّنَ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ﴾ [القصص: ۵۰].
و رسول اکرم -صلی الله علیه وسلم- میفرماید: «هر کسی بدعتی در دین ایجاد کند مردود است»([۴]).
و عمر بن خطاب -رضی الله عنه- میگوید: «سنت آن است که الله و رسول سنّت قرار دادهاند، اشتباه رأی و نظریه را برای امت سنت قرار ندهید»([۵]).
و علی -رضی الله عنه- میگوید: «این دلها ظرف هستند، بهترین آن همان است که خیر و نیکی بیشتری در آن جای بگیرد. و مردم سه گروه هستند: عالم ربّانی، و دانش آموزی که راه نجات را میآموزد، و افراد نادانی که پیروی هر کسی هستند، و برای روشن شدن راه به سوی نور خدا نرفتهاند و به پناهگاه محکمی پناه نبردهاند»([۶]).
ابن مسعود -رضی الله عنه- میگوید: «هرگز در دینتان از کسی دیگر تقلید نکنید، که اگر ایمان بیاورد مؤمن شوید و اگر کفر بورزد کافر شوید، چون کسیکه کار بد میکند نمیتواند الگو قرار گیرد»([۷]).
و همچنین میگوید: «دانشمند یا دانشآموز باش و اینگونه نباش که با هر کسی کورکورانه همراه شوی».
او را از معنای امّعه پرسیدند: «گفت ما در جاهلیت به کسی میگفتیم که به صرف خوراک دعوت میشد و او (مدعو) کسی دیگر را هم همراه خود میآورد، و امروز چنین کسی در میان شما فردی است که افراد دیگری را وارد دینش میکند»([۸]).
و ابن عباس میگوید: «پیروی از لغزشهای عالم موجب هلاکت خواهد بود. گفتند چگونه؟ گفت: عالم چیزی از رأی خود میگوید، سپس کسی را مییابد که از خودش به رسول الله آگاهی بیشتری دارد. اما قول رسول الله را نمیگیرد، و پیروی از بین میرود»([۹]).
و میگوید: «من میگویم رسول الله ج چنین فرموده و آنها میگویند: ابوبکر و عمر فرمودهاند، این گروه مردم به نظر من به زودی هلاک خواهند شد»([۱۰]).
آنان در این مورد سخنان بیشمار گفتهاند و أئمه در ادوار مختلف راه آنان را در پیش گرفتهاند، از آن جمله ائمه اربعه که در سخنان زیادی از تقلید خود و دیگران نهی میکردهاند، حتی امام شافعی –رحمه الله- میگوید: «علما بر این اتفاق کردهاند که هر کسیکه سنت رسول الله برای او ثابت شود حق ندارد آن را به خاطر سخن کسی دیگر رها کند».
و امام ابو حنیفه میگوید: «کسی حق ندارد رأی ما را بگوید مگر آن که بداند از کجا گرفته ایم»([۱۱]).
و امام مالک میگوید: «به جز پیامبر سخنان دیگران هم قابل پذیرش و هم قابل رد میباشند»([۱۲]).
و امام احمد میگوید: «از من تقلید نکن و از مالک و شافعی و ثوری تقلید نکن، بلکه دین را از همان منبعی فرا بگیر که آنان فراگرفتهاند»([۱۳]).
ابن حزم میگوید: «مالک از تقلید خود نهی میکند و همچنین ابو حنیفه و شافعی میگویند از ما تقلید نکنید، پس هر کس خودش را گول نزند و گمراهی برای او رقم نخورده باشد حق برایش روشن است»([۱۴]).
و دیگر ائمۀ منهج سلفیت همچون طبری و ابن عبدالبر و بغوی و سمعانی و ابن تیمیه و ابن کثیر و ذهبی که بعد از آنها آمدهاند و به التزام به سلفیگری دعوت میدادهاند راه و شیوۀ آنان را در پیش گرفته و در مسیر آنها گام برداشتهاند.
و در دوران اخیر امام محمد بن عبدالوهاب و شوکانی و صنعانی و نخبگان دعوت سلفی نیز به راه آنها ادامه دادهاند و آنان به علت ترک تقلید و مبارزه با تعصب مذهبی و گشودن دروازۀ اجتهاد و برای کسانیکه صلاحیت آن را دارند سختیهای زیادی تحمل کردهاند. در قرون اخیر در بسیاری از کشورهای اسلامی اجتهاد نوعی جسارت در حق شریعت و بدعتی در دین شمرده میشد، و بزرگترین تهمت به دعوتگران سلفی مانند شیخ الاسلام ابن تیمیه و ابن عبدالوهاب و شوکانی همین بود که به علت آن در معرض زندان و شکنجه و طعنه قرار گرفتند.
آری، اینها به فهم سلف صالح در نصوص شرعی پایبند بودهاند. آیا درست است که گفته شود: التزام فهم سلف به جمود و تقلید و بسته شدن دروازهای اجتهاد میانجامد؟!
یا اینکه متعصبان مذهبی که از افراد در دین خود تقلید میکنند هستند که دروازهای اجتهاد را بسته و تقلید را واجب کردهاند و اجتهاد را بدعت و جنایتی که انجام دهندۀ آن را مستحق سزا و تنبیه قرار دادهاند؟
دوم: اجتهاد ضابطهمند در آنچه در مورد آن نص وجود ندارد یک ضرورت شرعی است و همه بر این اجماع دارند که تا جهان است اجتهاد واجب میباشد و اجماع بر وجوب آن از صحابه نقل شده و مخالفت اصولیهای متأخر و متقلدین مذهب اعتباری ندارد، چون رخدادها را نمیتوان شمرد، از این رو تحت ادله منحصر و محدود قرار نمیگیرد، از این رو باید باب اجتهاد و قیاس باز باشد..([۱۵]).
و حکمت از فرض بودن اجتهاد بر مسلمین این است که آزموده شود، چنانکه امام شافعی میگوید: «طاعت آنها با اجتهاد مورد آزمایش قرار گرفته چنان طاعت آنان در دیگر فرایض مورد آزمایش قرار گرفتهاند»([۱۶]).
پس اجتهاد برای آنکه حیات امت مسیر طبیعی اش را بر اساس دین و شریعت الهی طی کند لازم و ضروری است، دینی که حرکت و رشد و تجدید در طبیعت آن نهادینه شده، و اجتهاد بزرگترین وسیله برای حفاظت جامعه و پاسداری از عقیده و شریعت و اجرای آن در حوادث جدید است.
همچنین دروغ کسانی را که گویند دین مخصوص زمانی بود که گذشته و شریعت به درد امروزی نمیخورد را درهم میشکند.
پس آیا میتوان تصور کرد که حامیان شریعت و پاسداران عقیده به چیزی ملتزم باشند که از انجام این وظیفۀ شرعی و لازم برای زندگی مسلمین در پرتو شریعت الهی، جلوگیری میکند؟! یا اینکه سلفیگری بوده است که باعث شده آنها از یوغ تقلید رها شوند و دروازۀ اجتهاد را که قرنهای متعدد بسته و گشودن آن حرام بوده بگشایند. و آن مجددی که به گشودن دروازۀ اجتهاد فرامیخواند متهم شده که به شریعت جسارت کرده و دین جدیدی را آورده که نزد مقلدان متعارف نیست.
آیا این تجدید را غیر از سلفیها که در فراگیری علوم و استدلال در علم و عمل به فهم سلف ملتزم بودهاند کسی دیگر آورده است.
سوم: و همانطورکه گفتیم سلفیها بودهاند که دروازۀ اجتهاد را پس از آن که بسته بوده گشودهاند و آنها بودهاند که با تقلید و اطاعت کورکورانه و بدون دلیل مبارزه کردهاند، اما آنها همین طور فقیه را رها نکردهاند که هرکسی هرچه دلش بخواهد در مورد کلام خدا بگوید و به نام اجتهاد با دین و شریعت بازی کند، بلکه چارچوب اجتهاد را مشخص کردهاند، و این قاعده را مقرر داشتهاند که در برابر نص کسی حق اجتهاد ندارد([۱۷]). و بیان کردهاند که مجتهد کیست و شرایط و ضوابط اجتهاد چه هستند و آنان در این مورد راه اعتدال در پیش گرفتهاند.
نه آنها با متأخرین اصولی مقلد همآهنگ هستند که شرایط بسیار سختی برای اجتهاد قایل شده که در واقع به صورت غیر مستقیم راه آن را بستهاند، و پرواضح است که آنها بر گذاشتن این شرایط دلیلی از قرآن و سنت ندارند که بگوید که بدون این شرایط عمل به قرآن و سنت جایز نیست([۱۸]).
و بلکه بعضی از اینها تا حالی پیش رفتهاند که اجتهاد را کاملاً منع کرده و گفتند تا مهدی آخر الزمان نیامده نباید به اجتهاد پرداخت وقتی مهدی بیاید خودش دروازه اجتهاد را خواهد گشود.
صاحب مراقی السعود میگوید:
والمجمع الیوم علیه الأربعه وقفوا غیرها الجمیع منعه
حتی یجیء الفاطم المجدد دین الهدی لأنه مجدد([۱۹])
«آنچه مذاهب اربعه بر آن اجماع کردهاند ممنوعیت اجتهاد است. تا اینکه مجدد دین بیاید، چون او مجدد است».
و نه سلفیها با بیبندوباری موافق هستند، بیبدوباری که منادیان معاصر که ندای بازشدن در اجتهاد برای هر متفکری را سرمیدهند تا متفکر بتواند به نام اجتهاد به دلخواه خود مفاهیم تازهای فراتر از مفاهیم سلفی گذشته ارائه دهد.
بلکه شیخ قرضاوی به این باور است که در هر مسئله شرعی که در آن دلیلی قطعی وجود ندارد خواه از مسائل اصلی یا فرعی باشد میتوان اجتهاد کرد، از این رو میگوید در بعضی از احکام که بوسیلهای نصوص ظنی مانند احادیث آحاد ثابت شده باید تجدید نظر کرد. او میگوید: «و اغلب نصوص قرآن و سنت اینگونه است، ممکن است که مجتهد امروز مفهومی را استنباط کند که گذشتگان در نیافتهاند»([۲۰]).
بلکه او معتقد است که بیشتر احکام با نصوص ظنی ثابت شده است، و آنچه با نصوص قطعی ثابت شده است اندک میباشد و بلکه بسیار اندک است… و دایره مسایلی که با احکام ظنی ثابت شده دایره بزرگتر و شاید ۹۹% احکام شریعت را دربرمیگیرد، و این دایره قابل انعطاف و تجدد و تحول است و اجتهاد وارد آن میشود([۲۱]).
از این رو دکتر محمد عماره قاعدۀ (در برابر نص نباید اجتهاد کرد) را رد میکند و بلکه براین باور است که اشتباه و خطر در همین مقوله بوده است([۲۲]).
بنابراین منهج سلفیگری در میان این دو قول افراطی، راه اعتدال و میانه را در پیش گرفته است چنانکه در همه مسایل اعتدال شیوه آنهاست، نه افراط نه تفریط، که هردو ناپسندند.
اجتهاد در عرف آنها یعنی تلاشی که فقیه برای استنباط احکام شرعی از دلایل آن مبذول می دارد([۲۳]).
اجتهاد در احکام شرعی تخصص علمی میخواهد که این کار علمای شریعت است که در تحصیل علم شرعی و مهارت یافتن در آن نهایت تلاش خود را کردهاند و صلاحیت دارند که مسایل جدید را از دلایل شرعی استنباط کنند. و عموم مردم و فرهنگیان و متفکران و متخصصان در علوم دیگر -اجتماعی و تکنولوژی- باید دنباله رو آنها باشند و از آنها یاری بجویند، چون علمای شریعت در زمینه علم شرعی مانند اطبا در علم طب و مهندسین در هندسه هستند([۲۴]).
ممکن است فقیه نیاز داشته باشد که رأی بعضی از متخصصان و فنون دیگر را بداند تا نظریه مطابق با وضعیت موجود، چون باید برای حکم کردن بر چیزی صورت مسئله را دانسته باشد. اما اینکه علما گفتهاند (در برابر نص نباید اجتهاد کرد) این به معنای بسته شدن دروازۀ اجتهاد و اندیشه نیست، بلکه فقها این قاعده را برای حمایت دین وضع کردهاند چون دین مسلمین بر پایۀ کتاب و سنت رسول الله –صلی الله علیه وسلم- و آنچه ائمه برآن اجماع کردهاند، استوار است. و اینها سه تا اصل معصوم به شمار میروند و آنچه امت در آن اختلاف کند آن را به الله و رسول برمیگردانند و آنچه دراین اصول آمده حق است و باطلی درآن وجود ندارد، و پیروی از آن واجب میباشد و به هیج صورت نمیتوان آن را ترک گفت وجوب آن کلی است و نمیتوان چیزی را که این اصول برآن دلالت دارد رها کرد و کسی حق بیرون رفتن از آنچه این اصول برآن دلالت دارند را ندارد.
و یکی از مسلمات دین اسلام این است که هر رأی و نظریکه مخالف نص باشد باطل است، گرچه اجتهاد نامیده شود و همچنین فتوا دادن و قضاوت به آن جایز نیست. و اگر کسی با نوعی تاویل و تقلید به آن عمل یا حکم کرده باشد همان طورکه این قیّم رحمه الله میگوید: به اتفاق سلف چنین کسی قابل نکوش و از علماء شمرده نمیشود([۲۵]).
چهارم: اینکه شارع حکم بین اتباع و تقلید فرق گذاشته، اتّباع را ستوده و تقلید را مذمت کرده است، حافظ ابن عبدالبر میگوید: ابو عبدالله بن منداد بصری مالکی میگوید: تقلید در شریعت یعنی مراجعه به قولی که گویندهاش برای آن دلیلی ندارد، و این در شریعت ممنوع است، و اتباع یعنی آنچه دلیل آن ثابت است. و در جای دیگر میگوید: هر کسی که شما از سخنش بدون دلیل پیروی کنید از او تقلید کردهای و هر کسیکه دلیل تو را موظف به پیروی از قول مینماید شما پیرو او هستی([۲۶]).
و خداوند متعال اتّباع را ستوده و می فرماید: ﴿قُلۡ إِن کُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِی یُحۡبِبۡکُمُ ٱللَّهُ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡۚ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیم﴾ [آل عمران: ۳۱].
بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است».
و میفرماید:﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا ٱلَّذِی لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۖ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ یُحۡیِۦ وَیُمِیتُۖ فََٔامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِ ٱلنَّبِیِّٱلۡأُمِّیِّٱلَّذِی یُؤۡمِنُ بِٱللَّهِ وَکَلِمَٰتِهِۦ وَٱتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمۡ تَهۡتَدُونَ﴾ [الأعراف: ۱۵۸].
بگو: «اى مردم، من پیامبر خدا به سوى همه شما هستم، همان [خدایى] که فرمانروایى آسمانها و زمین از آن اوست. هیچ معبودى جز او نیست؛ که زنده مىکند و مىمیراند. پس به خدا و فرستاده او -که پیامبر درسنخواندهاى است که به خدا و کلمات او ایمان دارد- بگروید و او را پیروى کنید، امید که هدایت شوید».
و همچنین خداوند متعال پیروی از سلف را ستوده است که در ضمن شامل پیروی از فهم آنها از نصوص شرعی میشود، خداوند متعال میفرماید:﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِینَٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُٱلۡعَظِیمُ ﴾ [التوبه: ۱۰۰].
در آیه پیشگامان ستوده شدهاند و بیان شده که آنها سزاوارند که به عنوان پیشوا و مقتدا انتخاب شوند…
و پیروان آنان نیز ستوده شدهاند و رضامندی خداوند از کسانیکه از آنها پیروی میکنند دلیلی است براینکه پیروی از آنها درست است و اشتباه نیست.. و همینطور وقتیکه پیروی کردن از آنها موجب خوشنودی الله نخواهد بود.
و همچنین خداوند بعضی از شیوههای پیروی را مذمت کرده و چنین پیروی یکی از انواع تقلید است که مذموم میباشد.
چنانکه خداوند متعال میفرماید:﴿وَمَن یُشَاقِقِ ٱلرَّسُولَ مِنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ ٱلۡهُدَىٰ وَیَتَّبِعۡ غَیۡرَ سَبِیلِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ نُوَلِّهِۦ مَا تَوَلَّىٰ وَنُصۡلِهِۦ جَهَنَّمَۖ وَسَآءَتۡ مَصِیرًا﴾ [النساء: ۱۱۵].
پس تقلیدی که سلف از آن نهی کرده و دوری جستهاند به سه نوع است:
-
رویگردانی از آنچه خداوند نازل فرموده و توجه نکردن به آن و بسنده کردن به تقلید پدران و نیاکان.
-
تقلیدکردن ازکسی که مقلّد نمیداند که آیا صلاحیت داردکه به قول او استناد شود.
-
بعد از ثابت شدن حجت و دلیل بر خلاف قول کسیکه از او تقلید میشود، بازهم از او تقلید کردن.
خداوند متعال در جاههای متعددی از قرآن کریم این سه نوع تقلید را مذمّت کرده است، چنانکه میفرماید: ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱتَّبِعُواْ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ قَالُواْ بَلۡ نَتَّبِعُ مَآ أَلۡفَیۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡقِلُونَ شَیۡٔٗا وَلَایَهۡتَدُونَ﴾ [البقره: ۱۷۰].
و می فرماید: ﴿وَکَذَٰلِکَ مَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ فِی قَرۡیَهٖ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتۡرَفُوهَآ إِنَّا وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا عَلَىٰٓ أُمَّهٖ وَإِنَّا عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِم مُّقۡتَدُونَ٢٣۞قَٰلَ أَوَلَوۡ جِئۡتُکُم بِأَهۡدَىٰ مِمَّا وَجَدتُّمۡ عَلَیۡهِ ءَابَآءَکُمۡۖ قَالُوٓاْ إِنَّا بِمَآ أُرۡسِلۡتُم بِهِۦ کَٰفِرُونَ﴾ [الزخرف: ۲۳-۲۴].
و می فرماید:﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمۡ تَعَالَوۡاْ إِلَىٰ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ وَإِلَى ٱلرَّسُولِ قَالُواْ حَسۡبُنَا مَا وَجَدۡنَا عَلَیۡهِ ءَابَآءَنَآۚ أَوَلَوۡ کَانَ ءَابَآؤُهُمۡ لَا یَعۡلَمُونَ شَیۡٔٗا وَلَا یَهۡتَدُونَ﴾ [المائده: ۱۰۴].
در قرآن در جاهای زیادی کسانیکه از وحی اعراض کرده و به تقلید از پدران و نیاکان تن دادهاند مورد ذم و نکوهش قرار گرفتهاند.. و سلف و ائمه اربعه بر مذمت و حرمت چنین تقلیدی اتفاق نظر دارند([۲۷]).
و مردم عامی از این مستثنی هستند چون عوام باید از علمای خود تقلید کنند چون دلیل را نمی دانند، ابن عبدالبر میگوید: علما در اینکه عوام از علمای خود تقلید کنند اختلافی ندارند، چنانکه خداوند می فرماید:﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن قَبۡلِکَ إِلَّا رِجَالٗا نُّوحِیٓ إِلَیۡهِمۡۖ فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾ [النحل: ۴۳] ([۲۸]). که مراد ازآن عوام می باشد، و بعضی این را نوعی از انواع اتباع شمردهاند نه تقلید، چون آنها تقلید خود را بر اساس دلیل انجام داده انند، و دلیل اش این آیه و امثال آن است.
منظور این است که پیروی از سلف در فهمی که از نصوص شرعی داشتهاند، اتباع مشروعی است که نصوص شرعی و اجماع در آن دلالت میکند، و تقلید مذموم نیست.
صاحبان این دیدگاه متجددانه که به اهل سنت طعنه میزنند که از سلف پیروی می کنند و به فهم آنان ملتزم می باشند و این را تقلید مذموم می شمارند، می بینیم که بسیاری از آنها همان کاری را میکند که دیگران را به آن متهم می نماید، چنانکه نامهای زیادی را خیلی تکرار می کنند و در شیوۀ بدعت آمیز خود به آنها استناد در تعامل با نصوص شرعی از آنها تقلید می نماید، کسانی مانند جوینی و غزالی و رازی و ابن رشید و افغانی و محمد عبده … و امثالشان([۲۹]). و در مقابل می بینیم که کمتر به صحابه و تابعین و ائمه معروف استشهاد می نمایند.
[۱]-تجدید الفکر الإسلامی- اطار جدید- (بحث) ص۳۸٫
[۲]– أبعاد غائبه عن الفکر الإسلامی العاصر ص۲۷٫ مجلۀ قضایا إسلامیه معاصره، ش ۹۹۹٫
[۳]– أزمه الفکر الإسلامی ۵۷٫ ن ک تیارات الفکر الإسلامی ۱۲۵-۱۲۷٫ و موقف الاتجاه العقلانی ص۳۶۳٫
[۴]– بخاری، ۲۶۹۷، و ابن ماجه باب۲، ح۱۴٫
[۵]– جامع بیان العلم وفضله ۲/۱۳۶٫
[۶]– جامع بیان العلم ۲/۱۱۲، ابن عبدالبر میگوید: سند آن معروف است.
[۷]– جامع بیان العلم ۲/۱۱۴٫
[۸]– جامع بیان العلم ۲/۱۱۲٫
[۹]– جامع بیان العلم، ۲/۱۱۲٫
[۱۰]-احمد ۱/۳۳۷٫ و اسحاق ابن راهویه چنان که در المطالب العالیه ۱/۳۶۰ آمده است، و خطیب در الفقیه و المتفقه ۱/۱۴۵ و جامع بیان العلم ابن عبدالبر ۲/۲۳۹- ۲۴ با اسانید صحیح.
[۱۱]– الانتقاء، ابن عبدالبر، ص۱۴۵، اعلام الموقعین، ۲/۲۰۱٫
[۱۲]-ارشاد السالک، ۱/۲۲۷٫
[۱۳]– مجموع الفتاوی ۲۰/۲۱۱، ۲۱۲٫ و إعلام الموقعین ۲/۲۰۱٫
[۱۴]– الاحکام. ۶/۲۹۴٫
[۱۵]– الموافقات. شاطبی. ۱/۱۰۴٫
[۱۶]– الرساله، ص۲۲، ش۵۹٫
[۱۷]-ن ک المستصفی. ۲/۳۵۴، الإحکام آمدی ۴/۱۶۴، مجموع الفتاوی ۳۳/۱۴۳، و إعلام الموقعین ۳/۳۸۹، و إرشاد الفحول ۲۵/۲۲۱٫
[۱۸]– ن ک المستصفی ۲/۳۵۴، و الإحکام آمدی ۶/۱۶۴، و مجموع الفتاوی ۳۳/۱۴۳٫
[۱۹]– منبع مذکور. ص۸۰٫ و ن. ک. السلفیه و قضایا العصر، زنیدی، ص۲۲۷- ۲۳۰٫
[۲۰]– الاجتهاد فی الشریعه الإسلامیه، ص۵۶ و ص ۱۷۰٫
[۲۱]– حواله سابق. ص۱۰۷- ۱۰۸٫
[۲۲]-معالم المنهج الاسلامی. ص۱۰۰-۱۰۳ و۱۲۴٫
[۲۳]-السلفیه وقضایا العصر ص۲۲۵٫
[۲۴]-ن ک السلفیه وقضایا العصر م۲۲۸٫
[۲۵]– ن. ک. إعلام الموقعین ۱/۶۱، ۶۷٫ وموقف الاتجاه العقلانی الإسلامی المعاصر من النص الشرعی ص ۴۰۶٫
[۲۶]-جامع بیان العلم و فضله. ۲/۱۱۷٫
[۲۷]-إعلام الموقعین ۲/۱۸۷-۱۸۸٫
[۲۸]-جامع بیان العلم ۲/۱۱۵٫
[۲۹]-ن ک: المرجعیه العلیا للقرآن و السنۀ. قرضاوی. ص۱۲۲-۱۲۳٫ والسلطه فی الاسلام. د.عبدالجهاد یاسین. ص۳۰۷-۱۰۶٫ و ن ک: موقف الاتجاه العقلانی المعاصر من النص الشرعی. ص۳۷۷٫