شبهه روافض

شبهه روافض « فرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا».

رافضی می‌گوید:
در کتاب صحیح مسلم چنین آمده است:
…فقَالَ أَبُو بَکْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا نُورَثُ مَا تَرَکْنَاهُ صَدَقَهٌ فرَأَیْتُمَاهُ کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا واللَّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُ لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ ثُمَّ تُوُفِّیَ أَبُو بَکْرٍ وَأَنَا وَلِیُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَوَلِیُّ أَبِی بَکْرٍ فرَأَیْتُمَانِی کَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا واللَّهُ یَعْلَمُ إِنِّی لَصَادِقٌ بَارٌّ رَاشِدٌ تَابِعٌ لِلْحَقِّ…
عمر بن خطاب در ماجرای طولانی در جمعی از صحابه در مورد قضیه فدک ، خطاب به عباس عموی پیامبر و امیرمومنان علی می‌فرماید:
وقتی که ابوبکر خلیفه شد گفت که رسول خدا گفته ما ارث نمیگذاریم هرچه از ما میماند صدقه است ! پس رای و نظر شما دو نفر (علی و عباس) در مورد ابوبکر این بود که او کذاب و گناهکار و حیله گر و خائن است ! در حالیکه خدا میداند او تابع حق بود! و زمانیکه ابوبکر مرد و من خلیفه شدم باز رای و نظر شما دو نفر در مورد من این بود که من (یعنی خود عمر بن خطاب) کذاب و گناهکار و و حیله گر و خائن هستم ولی بخدا من پیروی حق بودم!

پـــــــاســـــــخ:

اینجا نیز روافض روایت را قیچی کرده اند، ما تمام روایت را ذکر می‌کنیم تا متوجه بشوید که برداشت شیعه چقدر کج و معوج است:
وحدثنی عبد الله بن محمد بن أسماء الضبعی حدثنا جویریه عن مالک عن الزهری أن مالک بن أوس حدثه قال أرسل إلی عمر بن الخطاب فجئته حین تعالى النهار قال فوجدته فی بیته جالسا على سریر مفضیا إلى رماله متکئا على وساده من أدم فقال لی یا مال إنه قد دف أهل أبیات من قومک وقد أمرت فیهم برضخ فخذه فاقسمه بینهم قال قلت لو أمرت بهذا غیری قال خذه یا مال قال فجاء یرفا فقال هل لک یا أمیر المؤمنین فی عثمان وعبد الرحمن بن عوف والزبیر وسعد فقال عمر نعم فأذن لهم فدخلوا ثم جاء فقال هل لک فی عباس وعلی قال نعم فأذن لهما فقال عباس یا أمیر المؤمنین اقض بینی وبین هذا الکاذب الآثم الغادر الخائن فقال القوم أجل یا أمیر المؤمنین فاقض بینهم وأرحهم [ ص: ۱۳۷۸ ] فقال مالک بن أوس یخیل إلی أنهم قد کانوا قدموهم لذلک فقال عمر اتئدا أنشدکم بالله الذی بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قاللا نورث ما ترکنا صدقه قالوا نعم ثم أقبل على العباس وعلی فقال أنشدکما بالله الذی بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمان أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لا نورث ما ترکناه صدقه قالا نعم فقال عمر إن الله جل وعز کان خص رسوله صلى الله علیه وسلم بخاصه لم یخصص بها أحدا غیره قال ما أفاء الله على رسوله من أهل القرى فلله وللرسول ما أدری هل قرأ الآیه التی قبلها أم لا قال فقسم رسول الله صلى الله علیه وسلم بینکم أموال بنی النضیر فوالله ما استأثر علیکم ولا أخذها دونکم حتى بقی هذا المال فکان رسول الله صلى الله علیه وسلم یأخذ منه نفقه سنه ثم یجعل ما بقی أسوه المال ثم قال أنشدکم بالله الذی بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون ذلک قالوا نعم ثم نشد عباسا وعلیا بمثل ما نشد به القوم أتعلمان ذلک قالا نعم قال فلما توفی رسول الله صلى الله علیه وسلم قال أبو بکر أنا ولی رسول الله صلى الله علیه وسلم فجئتما تطلب میراثک من ابن أخیک ویطلب هذا میراث امرأته من أبیها فقال أبو بکر قال [ ص: ۱۳۷۹ ] رسول الله صلى الله علیه وسلم ما نورث ما ترکناه صدقه فرأیتماه کاذبا آثما غادرا خائنا والله یعلم إنه لصادق بار راشد تابع للحق ثم توفی أبو بکر وأنا ولی رسول الله صلى الله علیه وسلم وولی أبی بکر فرأیتمانی کاذبا آثما غادرا خائنا والله یعلم إنی لصادق بار راشد تابع للحق فولیتها ثم جئتنی أنت وهذا وأنتما جمیع وأمرکما واحد فقلتما ادفعها إلینا فقلت إن شئتم دفعتها إلیکما على أن علیکما عهد الله أن تعملا فیها بالذی کان یعمل رسول الله صلى الله علیه وسلم فأخذتماها بذلک قال أکذلک قالا نعم قال ثم جئتمانی لأقضی بینکما ولا والله لا أقضی بینکما بغیر ذلک حتى تقوم الساعه فإن عجزتما عنها فرداها إلی .

ترجمه: مالک بن اوس رضی الله عنه می‌گوید: عمر بن خطاب رضی الله عنه شخصی بدنبال من فرستاد. من هنگامی‌که خورشید بالا آمده بود، به خدمت رسیدم؛ ایشان بالای تختی از حصیر بدون اینکه زیراندازی داشته باشد، نشسته بود و بر بالشتی چرمین، تکیه زده بود. پس خطاب به من گفت: ای مالک! خانواده‌هایی از قوم شما شتابان نزد من آمدند. من دستور دادم تا اندکی مال به آنان بدهند. آن مال را بگیر و میان آنان، تقسیم کن. گفتم: اگر این مسئولیت را به فرد دیگری می‌سپردی، چقدر خوب بود. گفت: ای مالک! شما این کار را انجام دهید. بعد از آن، یرفأ (خدمتگذار عمر بن خطاب رضی الله عنه ) آمد و گفت: ای امیر المؤمنین! آیا به عثمان، عبدالرحمن بن عوف، زبیر و سعد اجازه‌ی ورود می‌دهید؟ عمر رضی الله عنه گفت: بلی. پس آنان، اجازه یافتند و وارد شدند.
دوباره یرفأ آمد و گفت: آیا به علی و عباس رضی الله عنهما اجازه‌ی ورود می‌دهید؟ عمر گفت: بلی. لذا یرفأ به آنان، اجازه‌ی ورود داد. عباس گفت: ای امیر المؤمنین! میان من و این [یعنی علی] دروغگوی گناهکار حیله گر و خائن فیصله کن. کسانی که آنجا حضور داشتند، گفتند: بلی ای امیر المؤمنین! میان آنان فیصله کن تا راحت شوند.
مالک بن اوس می‌گوید: من فکر می‌کنم سایر صحابه نیز به همین خاطر، جلوتر آمده بودند. عمر رضی الله عنه خطاب به آن دو نفر گفت: مقداری صبر کنید و مهلت دهید. آنگاه خطاب به حاضران گفت: شما را به معبودی که آسمان و زمین به اجازه‌ی او پابرجا هستند، سوگند می‌دهم، آیا شما اطلاع دارید که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «از ما ارث برده نمی‌شود؛ آنچه ما باقی می‌گذاریم، صدقه است»؟ گفتند: بلی. سپس چهره‌اش را به سوی علی و عباس رضی الله عنهما برگرداند و گفت: شما را به معبودی که آسمان و زمین به اجازه‌ی او استوارند، سوگند می‌دهم، آیا شما اطلاع دارید که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «از ما ارث برده نمی‌شود؛ آنچه ما باقی می‌گذاریم، صدقه است»؟ گفتند: بلی. عمر گفت: الله متعال خصوصیتی برای رسول الله صلی الله علیه وسلم قایل شد که بجز ایشان برای هیچ‌کس دیگری، قایل نگردید. الله متعال می‌فرماید: «مَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ» (حشر: ۷) «چیزهایی را که الله متعال از اهالی این آبادی‌ها (بدون جنگ و خونریزی) به پیامبرش ارزانی داشته است، از آنِ الله و پیامبر می‌باشد».
راوی می‌گوید: نمی‌دانم که آیه‌ی قبل از این را هم خواند یا نه.

عمر بن خطاب ادامه داد: رسول الله صلی الله علیه وسلم اموال بنی نضیر را میان شما تقسیم نمود؛ به الله سوگند، ایشان خودش را بر شما ترجیح نداد و به تنهایی آنها را برنداشت تا اینکه (بعد از تقسیم) این مال، باقی ماند. بعد از آن، رسول الله صلی الله علیه وسلم نفقه‌ی یک سالش را بر می‌داشت و باقیمانده‌ی آن را طبق دستور (میان شما، فقرا و مستمندان) تقسیم می‌نمود. (ای مردم!) شما را به معبودی که آسمان و زمین به اجازه‌ی او استوارند، سوگند می‌دهم، آیا این مطلب را می‌دانید؟ گفتند: بلی. آنگاه علی و عباس را نیز مانند افراد حاضر در جلسه، سوگند داد و گفت: آیا شما دو نفر هم این مطلب را می‌دانید؟ گفتند: بلی. سپس عمر بن خطاب ادامه داد و گفت: هنگامی‌که رسول الله صلی الله علیه وسلم وفات یافت، ابوبکر گفت: من جانشین رسول الله صلی الله علیه وسلم هستم. پس شما دو نفر آمدید؛ و توی عباس میراثت را از برادرزاده‌ات می‌خواستی و این علی هم میراث همسرش را از پدر، طلب کرد. ابوبکر رضی الله عنه گفت: رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «از ما ارث برده نمی‌شود؛ آنچه ما باقی می‌گذاریم، صدقه است». پس شما او را دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن دانستید؛ در حالی که الله متعال می‌داند که او راستگو، نیکوکار، هدایت یافته و پیرو حق بود. بعد از آن، ابوبکر وفات یافت و من جانشین رسول الله و ابوبکر شدم. شما مرا هم دروغگو، گناهکار، پیمان شکن و خائن دانستید؛ در حالی که الله متعال می‌داند که من راستگو، نیکوکار، هدایت یافته و پیرو حق هستم. به هر حال، سرپرستی به دست من افتاد. سپس شما و ایشان آمدید در حالی که با یکدیگر وحدت داشتید و یک ادعا داشتید. و گفتید: آنها را به ما بدهید. من گفتم: اگر می‌خواهید به شما می‌دهم به شرطی که با الله متعال پیمان ببندید که در این اموال مانند رسول الله صلی الله علیه وسلم تصرف می‌نمایید. شما بر این پیمان، اموال را تحویل گرفتید؛ آیا اینگونه نیست؟ گفتند: بلی. عمر بن خطاب گفت: هم اکنون هم نزد من آمده‌اید تا میان شما فیصله نمایم؛ نه، سوگند به الله که تا قیام قیامت، فیصله‌ی دیگری میان شما نخواهم کرد؛ اگر توانایی اداره‌ی آنها را ندارید، به من برگردانید.

اما توضیحاتی درباره این روایت…
طبق این روایت از صحیح مسلم که شبهه پرداز به آن استناد کرده و آن را نیز قیچی شده آورده بود نکاتی فهمیده می‌شود
اولا: اینکه عمر بن خطاب رضی الله عنه مسئولیت اموال فیء را به علی و عباس رضی الله عنهما داده بود که خودشان آن را اداره نمایند.
دوما: بعد از اینکه این اموال را تحویل آنها داده بود، باز از مدیریت آن عاجر مانده بودند و جمعی از اصحاب با علی و عباس رضی الله عنهم نزد عمر بن خطاب می‌آیند و عباس ، علی را چنین وصف می‌کند و چنین می‌گوید: « فقال عباس یا أمیر المؤمنین اقض بینی وبین هذا الکاذب الآثم الغادر الخائن». یعنی: «عباس گفت: ای امیر المؤمنین! میان من و این [یعنی علی] دروغگوی گناهکار حیله گر و خائن فیصله کن.».
سوما: عمر بن خطاب یک بار تمام اصحاب را و بار دیگر علی و عباس را قسم می‌دهد که راستش را بگویند و به آنها می‌گوید «أنشدکم [أنشدکما] بالله الذی بإذنه تقوم السماء والأرض أتعلمون أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لا نورث ما ترکنا صدقه قالوا [قالا] نعم»
ترجمه: «شما را به معبودی که آسمان و زمین به اجازه‌ی او پابرجا هستند، سوگند می‌دهم، آیا شما اطلاع دارید که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «از ما ارث برده نمی‌شود؛ آنچه ما باقی می‌گذاریم، صدقه است»؟ گفتند: بلی».
همانطور که می‌بینید علی و عباس و سایر صحابه رضی الله عنهم قسم داده شدند و آنها نیز گفتند بله راست می‌گویی و رسول خدا گفته است ما ارث نمی‌گذاریم.
اگر این رافضی به این روایت استناد می‌کند و با قیچی کردن آن را می‌آورد، اگر هدف و مراد و منظور او چنین است که این روایت را قبول دارد و به این خاطر است که به آن استناد کرده است، پس باید همه‌ی آن روایت را قبول کند؛ نه اینکه یک قسمت کوچک از آن را قیچی کند و بقیه را رها کند.
پس او ملزم است بقیه‌ی روایت را نیز قبول کند که عباس نیز به علی می‌گوید که علی دروغگوی گناهکار حیله گر و خائن می‌باشد.
چهارما: در ادامه سیدنا عمر ، علی و عباس را سرزنش کرده و می‌گوید شما دو نفر آن زمان که ابوبکر رضی الله عنه خلیفه بود و سپس من را نیز دروغگو و گناه کار و پیمان شکن و خائن دانستید، درحالی که خدا می‌داند که من راستگو و نیکو کار و هدایت یافته و پیرو حق بودم.
بعد سیدنا عمر می‌گوید حق تصرف در این اموال تنها به آن شکل است که رسول خدا صلی الله علیه وسلم در قید حیات خود آن را مصرف می‌نمود و چنین بیان می‌کند که نه ابوبکر رضی الله عنه و نه خودش، این اموال را برای خود بر نداشته اند؛ بلکه دقیقاً به همان شکل که رسول خدا صلی الله علیه وسلم مصرف می‌کرد، مصرف می‌کردند، بعد با گذاشتن این شرط که این اموال را به همان شکل مصرف کنند، مسئولیت آن را به علی و عباس داد. اما باز نیز این دو نفر توانایی ادارۀ آن را نداشتند و مشاهده می‌کنیم که علی و عباس و جمعی از اصحاب نزد سیدنا عمر می‌روند و عباس به سیدنا عمر می‌گوید که بین من و بین این علی که دروغگوی گناهکار حیله گر و خائن است فیصله کن.
اما سیدنا عمر با اینکه مسئولیت ادارۀ آن اموال را نیز به آنها داده بود، باز آنها در ادارۀ آن عاجر مانده بودند و خطاب به آن دو گفت: «إن شئتم دفعتها إلیکما على أن علیکما عهد الله أن تعملا فیها بالذی کان یعمل رسول الله صلى الله علیه وسلم فأخذتماها بذلک قال أکذلک قالا نعم قال ثم جئتمانی لأقضی بینکما ولا والله لا أقضی بینکما بغیر ذلک حتى تقوم الساعه فإن عجزتما عنها فرداها إلی ».
ترجمه: «اگر می‌خواهید به شما می‌دهم به شرطی که با الله متعال پیمان ببندید که در این اموال مانند رسول الله صلی الله علیه وسلم تصرف می‌نمایید. شما بر این پیمان، اموال را تحویل گرفتید؛آیا اینگونه نیست؟ گفتند: بلی. عمر بن خطاب گفت: هم اکنون هم نزد من آمده‌اید تا میان شما فیصله نمایم؛ نه، سوگند به الله که تا قیام قیامت، فیصله‌ی دیگری میان شما نخواهم کرد؛ اگر توانایی اداره‌ی آنها را ندارید، به من برگردانید.

همانطور که مشاهده می‌کنید، این روایت راستی و حقانیت سیدنا عمر و سیدنا ابو بکر رضی الله عنهما را ثابت می‌کند و تمام اصحابی که آنجا بودند و علی و عباس نیز آنگاه که سیدنا عمر آنها را قسم می‌دهد که راست بگویند، آنها نیز سخن او را انکار نکردند و گفتند آری از رسول خدا صلی الله علیه وسلم ارث برده نمی‌شود.

پس آیا دست از قیچی کردن مطالب بر نمی‌دارید؟؟ آیا نمی‌خواهید بیدار شوید؟؟ به خدا قسم که عذاب جهنم سخت است و راهی که شماها طی می‌کنید به قطع به ته دوزخ منتهی می‌شود، پس بیدار شوید و این ماه رمضان را از دست ندهید و فرصت توبه کردن را از خود نگیرید. رافضی گری و دشمنی با اصحاب و دین محمد صلی الله علیه وسلم را کنار بگذارید و خود را از خرافات و اکاذیب برهانید.

مقاله پیشنهادی

شبهه مخالفان حدیث و آیه «در کتاب هیچ چیز را فرو نگذاشته‌ایم»

یکی دیگر از شبه‌هایی که مطرح می‌کنند فهم آن‌ها از فرموده‌‌ی خداوند و این آیه …