استدلالشان به این آیه کریمه: ﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِیُطَاعَ بِإِذۡنِ ٱللَّهِۚ وَلَوۡ أَنَّهُمۡ إِذ ظَّلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ جَآءُوکَ فَٱسۡتَغۡفَرُواْ ٱللَّهَ وَٱسۡتَغۡفَرَ لَهُمُ ٱلرَّسُولُ لَوَجَدُواْ ٱللَّهَ تَوَّابٗا رَّحِیمٗا۶۴﴾ [النساء: ۶۴]. «و هیچ پیغمبری را نفرستادهایم مگر بدین منظور که به فرمان الله از او اطاعت شود، و اگر آنان بدان هنگام که به خود ستم میکردند، به نزد تو میآمدند، و از الله طلب آمرزش مینمودند، و پیغمبر هم برای آنان درخواست بخشش میکرد، بی گمان الله را بسیار توبه پذیر و مهربان مییافتند».
و از این آیه استنباط کردهاند که جایز است به سوی قبر پیامبر صلی الله علیه و سلم رفت و از او طلب استغفار نمود، و گاهی همراه این آیه داستانی را میآورند که آن را شخصی بنام (العتبی) یاد نموده که یک اعرابی نزد قبر رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و این آیه را تلاوت نمود و آنگاه گفت:
یا خیر من دفنت بالقاع أعظمه |
فطاب من طیبهن القاع و الأکم |
|
نفـسی الفداء القبر أنت ساکنه |
فیه العفاف و فیه الجود و الکرام |
ترجمه: «ای بهترین کسیکه اسخوانهای او در زمین پهناور دفن شده است، پس از خوشبویی آن همه زمین و اندرونش خوشبو شد.
جانم فدای آن قبری که تو ساکنش میباشی، که آن قبر پر از عفاف وکرم و بخشش است».
سپس رسول الله صلی الله علیه و سلم را در خواب دید که به او بشارت داد، اینکه الله تعالی آن اعرابی را مورد مغفرت قرار داده است.
جواب این استدلال و باطل بودنش از چند وجه میباشد:
اول: کلمه (إذ) در لغت عربی ظرفی است برای زمان ماضی، چنانکه کلمه (إذ) ظرفی است برای زمان آینده، و علمای لغت همچون ابن منظور در (لسان العرب) و دیگران این قاعده را ذکر کردهاند[۱].
بنا بر این، این آیه از واقعۀ مشخصی که در زمان پیامبر صلی الله علیه و سلم رخ داده است، یاد مینماید مانند این آیه: ﴿وَإِذۡ یَمۡکُرُ بِکَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ لِیُثۡبِتُوکَ أَوۡ یَقۡتُلُوکَ أَوۡ یُخۡرِجُوکَۚ﴾ [الأنفال: ۳۰]. «هنگامی را بیاد آور که کافران درباره تو نقشه میکشیدند که تورا به زندان بیفکنند، یا بکشند، یا اینکه از مکه بیرونت کنند».
و مانند این آیه کریمه: ﴿وَإِذۡ قَالَت طَّآئِفَهٞ مِّنۡهُمۡ یَٰٓأَهۡلَ یَثۡرِبَ لَا مُقَامَ لَکُمۡ فَٱرۡجِعُواْۚ﴾ [الأحزاب: ۱۳]. «و زمانی را در یاد آور که گروهی از آنان گفتند: ای اهل یثرب! اینجا جای ماندگاری شما نیست؛ لذا برگردید».
و (چنانکه مشاهده میشود) کلمه (إذ) ظرفی برای زمان مستقبل (آینده) نمیباشد، مگر در یک حالت که بعد از فعل (تری) قرار گیرد، که در این حال از آن امری در آینده (همچون احوال قیامت) فهمیده میشود. مانند این آیه: ﴿وَلَوۡ تَرَىٰٓ إِذۡ وُقِفُواْ عَلَى ٱلنَّارِ فَقَالُواْ یَٰلَیۡتَنَا نُرَدُّ وَلَا نُکَذِّبَ بَِٔایَٰتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢٧﴾ [الأنعام: ۲۷]. «و اگر آنان را هنگامی که بر آتش عرضه میشوند، ببینی (بی تردید منظره هولناک و حالت دهشتناکی را خواهی دید؛ زیرا در حالی که بر پل (صراط) بر فراز جهنم نگاه داشته میشوند و آتش را مشاهده میکنند)؛ میگویند: ای کاش باز گردانیده شویم! (به سوم دنیا) و آنگاه آیات پروردگار خویش را به دروغ نسبت ندهیم و از مؤمنان شویم (و گذشته عبرت انگیز خود را جبران نماییم. آری! چنین آرزویی میکنند ولی هیهات که این آرزویشان بر آورده شود)».
دوم: اینکه صحابه رضی الله عنهم از آیه کریمه این مفهوم را برداشت ننمودند که مضمون این آیت عام بوده و هنگام زندگی و بعد از مرگ پیامبر صلی الله علیه و سلم را شامل است، به همین خاطر وقتی که رسول الله صلی الله علیه و سلم وفات نمودند، حتی یک نفر از آنها هم نزد قبر وی نیامد که بگوید: یا رسول الله! چنین گناهی کردهام، پس برایم طلب مغفرت کن.
و هر کس از یکی از صحابه این عمل را نقل کند، آشکار دروغ و بهتان بسته است، و بر همه صحابه و تابعین و تابع تابعین – که آنان بطور اطلاق بهترین قرون هستند -، اافترا زده است، اینکه آنان این عمل واجب را که الله تعالی کسی را که از آن تخلف میورزد، مورد مذمت خود قرار داده، و تخلف از آن را از علامات نفاق گردانیده است؛ ترک نمودهاند.
(عجیب دعوایی است)! چگونه ائمه مسلمین و پیشوایان امت از علمای حدیث و فقه و تفسیر و سایر کسانیکه در امت به نام نیک یاد شدهاند؛ از این امر غافل گشته و بی خبر ماندهاند، و هیچکدام از آنها به سوی این عمل (یعنی طلب استغفار از پیامبر بعد از وفاتش) دعوت نکرده، و مردم را بدان ارشاد ننموده است، و هیچ یکی از ایشان این کار را هرگز انجام نداده است، و کسی به چنین برداشت موفق شده است که هیچ ارزش و اهمیتی نزد مردم ندارد، و از اهل علم به حساب نمیاید!.
بسیار متعجبم! آیا در حالیکه پیامبر صلی الله علیه و سلم زنده بود، و در میان امت خود میزیست، امتیان او بر خود ظلم و ستم میکردند، و بناء آنان در این آیت دعوت شدند که نزد پیامبر بیایند تا برایشان استغفار کند، و کسیکه این کار را نکند مذمت شده است، ولی بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و سلم این ظلم و ستم بر خویشتنشان برداشته شد، به گونهای که هیچ یکی از ایشان برای خود نیاز ندید که بنزد آنحضرت صلی الله علیه و سلم بیاید تا برایش استغفار کند؟!.
و همه اینها این را روشن میسازد که تاویل و برداشت قبر گرایان، باطل و بی اساس است (و گرنه امت و خصوصا مردمان خیر القرون از این عمل باز نمیماندند).
اما آنچه از داستان اعرابی ذکر نمودهاند، پس آن از جمله قصههای زیادی است که آن را از پیش خود ساخته و بافتهاند، و هیچ سند معروفی ندارد، و راویانی که شناخته باشند ندارد. و (العتبی) هم آن را بدون سند ذکر نموده است، و بعضی برای آن سند تاریک و باطلی یاد نموده که به مانند آن سند، هیچ حکمی شرعی ثابت نمیگردد.
و بسان این قصهها و حکایات به فراوانی نزد آنان یافت میشود، پس سبحان الله! آیا دلالت قرآن و سنت و عمل سلف امت به خاطر قصه یک اعرابی ناشناس ترک میشود؟!.
سوم: اینکه استدلال آنان به این آیه بر مشروعیت رفتن نزد قبر پیامبر صلی الله علیه و سلم با حدیث ابو هریره رضی الله عنه که امام احمد و ابو داود و طبرانی در کتاب (المعجم الاوسط) و غیر روایت نمودهاند تناقض دارد، آنجا که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «لاَ تَجْعَلُوا قَبْرِی عِیْداً»[۲]. یعنی: «قبر مرا عید قرار ندهید».
زیرا اگر رفتن گنهکاران به نزد قبر پیامبر برای طلب استغفار جایز و مشروع بود، پس قبر رسول الله صلی الله علیه و سلم بزرگترین عیدگاه گنهکاران میبود که این کار با شریعت پیامبر و آیینی که به ارمغان آورده است، تضاد آشکار دارد.
و مراد از عید: گردهم آمدن مردم است، که گاهی مکانی و گاهی زمانی میباشد.
شبهه چهارم نیز مانند این شبهه و نزدیک به آن است.
[۱]– لسان العرب، باب (إذ).
[۲]– روایت احمد (۲/۳۶۷)، و ابو داود (۲/۲۱۸)، و طبرانی در «المعجم الأوسط» (۸/۸۱).