شبهات قبر پرستان و رد آن (۱۷)

در مورد جواز توسل به ذات پیامبر  صلی الله علیه و سلم و درخواست کردن به وسیله وی، به اینگونه که در دعا گفته شود: «الهی! از توبه حق محمد می‌خواهم…» یا «به جاه و منزلت محمد از تو می‌طلبم..» و مانند آن؛ به احادیثی استدلال کرده‌اند که در این باب روایت شده است، که به شرح زیر است:

  • از عمر رضی الله عنه روایت شده است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «آنگاه که آدم گناه کرد، گفت: الهی! از تو به حق محمد می‌خواهم که مرا عفو نمایی، الله گفت: ای آدم! چگونه محمد را شناختی، در حالی‌که من هنوز خلقش نکرده‌ام؟ آدم گفت: الهی! وقتی مرا با دست خود آفریدی و از روحت در من دمیدی، سرم را بالا آوردم، دیدم بر ستون عرش نوشته شده بود: «لا إله إلا الله محمد رسول الله»، و دانستم که تو به اسم خود نام کسی را اضافه نمی‌کنی مگر اینکه او محبوب‌ترین خلق نزدت باشد. الله فرمود: راست گفتی – ای آدم! – بدرستی که او محبوب‌ترین خلق نزد من است، مرا به حق او بخوان که تورا می‌بخشم، و اگر محمد نمی‌بود تورا خلق نمی‌کردم»[۱].

همچنین این روایت را ابن ابی الدنیا در کتاب «الاشراف» از ابن مسعود نقل کرده است[۲].

  • از ابن عباس رضی الله عنهما روایت شده که فرمود: «یهود خیبر همواره با قبیلۀ غطفان جنگ می‌کردند، و در هر بار که روبرو می‌شدند شکست می‌خوردند، پس به این دعا پناه بردند: «الهی! ما به حق محمد آن نبی امی که به ما وعده داده‌ای که مبعوثش کنی؛ از تو می‌خواهیم…» تا اینکه در ادامه روایت گفتند: پس به سبب آن دعا غطفان را شکست دادند»[۳].
  • آجری در کتاب «الشریعه» با سند خود از ابی الزناد روایت کرده است که گفت: «از کلماتی که الله تعالی به وسیله آن توبه آدم را پذیرفت این دعا است: «اللهم إنی أسألک بحق محمد»[۴]. یعنی: الهی! من از تو به حق محمد می‌خواهم…».
  • خطیب در کتاب «الجامع» از ابن مسعود رضی الله عنه دربارۀ دعای حفظ قرآن از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت کرده است، که در قسمتی از این دعا چنین آمده است: «أَسْأَلُکًَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَ رَسُوْلِکَ…»[۵].
  • طبرانی در کتاب «الدعاء» از ابن عباس رضی الله عنهما در دعای حفظ قرآن از پیامبر صلی الله علیه و سلم نقل کرده و در آن چنین آمده است: «أَسْأَلُکًَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ نَبِیِّکَ وَ رَسُوْلِکَ…»[۶].

جواب این شبهه از چند وجه امکانپذیر است:

اول: اینکه همه آن احادیثی که به آن استدلال شده است، واهی و پوچ بوده، و حتی شایستگی اعتبار و تقویت برای دیگر احادیث را ندارند، چه رسد به اینکه حجت آور باشند، بلکه روایت آن احادیث هرگز روا نیست مگر برای بیان ضعیف و منکر بودنش.

اینک تفصیل ضعف این احادیث:

۱- بیان بطلان حدیث اول – یعنی: حدیث دعای آدم علیه السلام از چند جهت می‌باشد:

یکی اینکه: مدار این حدیث بر یک راوی به نام «ابی الحارث عبدالله بن مسلم» است که از اسماعیل بن مسلمه، و او از عبدالرحمن بن زید بن اسلم، و او از پدرش، و او از عمر رضی الله عنه حدیث مذکور را روایت نموده است. و ابو الحارث در روایت حدیث «ساقط الروایه» است (یعنی روایتش از اعتبار افتاده است).

امام ذهبی در کتاب «المیزان» درباره وی گفته است: «او از اسماعیل بن مسلمه بن قعنب از عبدالرحمن بن زید بن اسلم خبری باطل روایت کرده است که در آن این جمله است: «یا آدم! لولا محمد ما خلقتک»[۷] یعنی: «ای آدم! اگر محمد نمی‌بود تورا نمی‌آفریدم».

و حافظ ابن حجر رحمه الله در کتاب «لسان المیزان» بعد از اینکه سخن امام ذهبی را یاد نمود، گفت: «گفتم: من دور نمی‌دانم که او (یعنی: ابو الحارث) همان عبدالله بن مسلم بن رشید باشد، چون هر دو از یک طبقه هستند»[۸]. و عبدالله بن مسلم بن رشید، چنان‌که ابن حبان ذکر کرد، به وضع حدیث (ساختن و بافتن حدیث) متهم شده است.

علاوه بر آن، در سند این حدیث عبدالرحمن بن زید بن اسلم وجود دارد که او به ضعف روایت شناخته شده است، امام احمد در باره وی گفته است: «او ضعیف است»، و ابن معین گفته است: «حدیث وی چیزی به حساب نمی‌آید»، و علی بن المدینی او را سخت ضعیف می‌داند، و ابو داود می‌گوید: «اولاد زید بن اسلم همگی آن‌ها ضعیف‌اند و خوبترین‌شان عبدالله است». و علاوه بر آن، حفاظ دیگر هم همانطور که ابن حجر در کتاب «تهذیب التهذیب» ذکر نموده است، او را ضعیف دانسته‌اند[۹].

پس این حدیث سخت ضعیف و بی اعتبار است، این هم اگر موضوع نباشد.

اما آنچه ابن ابی الدنیا از ابن مسعود در این باره روایت کرده است، سندش سیاه و تاریک است؛ زیرا راویانش مجهول (ناشناس) و مبهم (نا معین)اند، که آن را ابن ابی الدنیا از محمد بن مغیره المازنی، و او از پدرش، و او از یک مردی که از اهل کوفه بوده، و آن مرد از عبدالرحمن بن عبد ربه المازنی، و او از پیر مردی که از اهل بصره بوده، و او از بن مسعود رضی الله عنه روایت کرده است.

دومی: اینکه این حدیث منکر المتن (یعنی: الفاظش نا درست) هست؛ زیرا در آن الله تعالی به آدم علیه السلام می‌گوید: «اگر محمد نمی‌بود تورا نمی‌آفریدم» و این سخن با آنچه الله تعالی در کتابش یاد نموده است از اینکه همه خلق را برای عبادت خود آفریده است، تناقض و ناسازگاری دارد، آنجا که می‌فرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ۵۶﴾ [الذاریات: ۵۶]. «ومن نیافریده‌ام جن‌ها و انسان‌ها را جز برای اینکه مرا پرستش کنند».

سومی: اینکه از جمله اموری که دروغین بودن این حدیث را ثابت می‌کند، قول الله تعالی است که فرماید: ﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٣٧﴾ [البقره: ۳۷]. «سپس آدم از پروردگار خود کلماتی را دریافت داشت و سر انجام الله تعالی توبه او را پذیرفت، بی گمان اوست بسیار توبه پذیر و مهربان».

پس الله خبر می‌دهد که توبه آدم را به وسیله کلماتی که آن‌ها را از وی دریافت داشته بود، پذیرفته است، و الله تعالی آن کلمات را در این آیه بیان می‌دارد: ﴿قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٢٣﴾ [الأعراف: ۲۳]. «گفتند: پروردگارا! ما بر خویشتن ستم کرده‌ایم، و اگر ما را نبخشایی و بر ما رحم نکنی البته از زیانکاران خواهیم بود».

الله تعالی بیان می‌دارد که آن‌ها را در پی این کلمات به هبوط (فرود آمدن) امر نمود، و خبر می‌دهد که در پی این کلمات توبه آدم را پذیرفت، و در پی کلمات ﴿رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا﴾ که آن را حضرت آدم از الله دریافت نمود، الله به او دستور داد که بر زمین فرود‌آید، و هر کس بگوید کلماتی که حضرت آدم از پروردگارش دریافت نمود غیر از این آیه هست، او هیچگونه دلیل و برهانی در مخالفتش با ظاهر قرآن ندارد.

چهارمی: اینکه اگر آدم علیه السلام آن کلمات را گفته باشد و در نتیجه آمرزیده شده باشد، امت محمد به این دعا از آدم سزاوارتر هستند، بلکه همه پیامبران از نسل آدم به این دعا شایسته‌تراند، و هر کس آگاهی به احادیث و آثار داشته باشد با یقین می‌داند که پیامبر امت خود را به این دعاها و توسل‌ها دعوت نکرده و امر ننموده است، و از هیچ یکی از صحابه اخیار هم نقل نشده است، و هیچ یکی از ائمه نیکوکاران که در مباحث اختلاف و اجماع، اقوال ایشان نقل می‌گردد، اینگونه ادعیه‌ای را ذکر نکرده‌اند، پس از اینجاست دانسته شد که این حدیث از دروغ‌هایی است که آن را دروغگویان و وضاعین ساخته و بافته‌اند.

۲- اما حدیث دعای یهود به حق محمد  صلی الله علیه و سلم.

مدار این حدیث بر «عبدالملک بن هارون بن عنتره» است که آن را از پدرش، از جدش، از سعید بن جبیر، از ابن عباس روایت نموده است، و «عبدالملک بن هارون» فردی کذاب و واضع حدیث بوده است. یحیی بن معین و ابن حبان او را دروغگو خوانده‌اند، و ابو حاتم دربارۀ او گفته است: «متروک و ذاهب الحدیث می‌باشد»، (یعنی حدیث روایت شده توسط او، از دایرۀ اعتبار ساقط بوده و نوشته نمی‌شود) این را امام ذهبی در کتاب «میزان الإعتدال» ذکر نموده است[۱۰].

پس این حدیث بدون شک دروغ است، و چیزی که آشکارا بر دروغ بودن حدیث می‌افزاید تفرد او از ابن عباس است. که البته این حدیث از طریق اصحاب ابن عباس، نه تنها با سند صحیح و حسن روایت نشده بلکه با اسناد ضعیف هم یافت نشده است.

۳- اما روایت آجری از ابی الزناد:

آن حدیث از طریق «ابی مروان العثمانی» از پدرش عثمان بن خالد از عبدالرحمن بن ابی الزناد از قول پدرش می‌باشد. پس در سند این حدیث، عثمان بن خالد العثمانی وجود دارد که امام بخاری درباره‌اش گفته است: «ضعیف و دارای احادیث است»، و ابو حاتم او را چنین توصیف نموده است: «منکر الحدیث است»، و ابن حبان در مورد او گفته است: «احتجاج به خبر او روا نیست»، همه این‌ها را امام ذهبی در کتاب «میزان الإعتدال» ذکر کرده است[۱۱].

و همچنین در این سند، عبدالرحمن ابن ابی الزناد وجود دارد که او به ضعف نزدیکتر است، ابو حاتم درباره‌اش می‌گوید: «به خبر او احتجاج نمی‌شود»[۱۲].

علاوه از آن، این حدیث از قول ابی الزناد است، یعنی: حدیث مرسل و معضل است؛ چون ابی الزناد هیچ یک از صحابه را ندیده است، بناء مراسیل او معضل محسوب می‌شود، و حدیث معضل هم سخت ضعیف شمرده شده است.

۴- اما روایت خطیب در کتاب «الجامع لأخلاق الراوی»:

پس آن را خطیب از طریق محمد بن خلف بن عبدالسلام، از موسی بن ابراهیم المروزی، از وکیع، از عبیده، از شقیق، از ابن مسعود، روایت نموده است.

امام ذهبی در کتاب «میزان الاعتدال» درباره موسی بن ابراهیم المروزی گفته است: «یحیی القطان او را دروغگو شمرده است، و دار قطنی و غیره او را متروک دانسته‌اند، و از بلایای او اینست…» سپس این حدیث را در دعای حفظ قرآن نام برد[۱۳].

۵- اما روایت طبرانی در کتاب «الدعاء»:

پس آن را طبرانی از طریق ابی محمد موسی بن عبدالرحمن الصنعانی، از ابن جریج، از عطاء، از ابن عباس روایت کرده است.

و ابن حبان دربارۀ موسی بن عبدالرحمن الصنعانی گفته است: «او دجال (بسیار دروغگو) است، بر ابن جریج با روایت از عطاء از ابن عباس کتابی در تفسیر از ساخت خود بافته است»[۱۴].

با این تفصیل روشن گردید که احادیثی که در این موضوع به آن استدلال می‌نمایند همه موضوع و اباطیل بوده است.

دوم: اگر اینگونه توسل مشروع و مستحب می‌بود، حتما پیامبر  صلی الله علیه و سلم به آن امر می‌نمود، و صحابه کرام به آن عمل می‌کردند، و بخاطر شدت محبت و تعظیم و پیرویشان به رسول الله  صلی الله علیه و سلم آن را نقل می‌کردند.

سوم: آنچه از ائمه مسلمین ثابت گردیده است نهی از اینگونه توسل‌هاست: چنان‌چه از امام ابو حنیفه و ابو یوسف رحمهما الله به صحت رسیده است که هر دو از گفتن: «أَسْأَلُکَ بِحَقِّ رُسُلِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ» نهی نمودند؛ زیرا مخلوق هیچ حقی بر خالق ندارد. روایت فوق را مؤلف کتاب «بدائع الصنائع» و ابن الهمام در کتاب «فتح القدیر» و دیگران از آن دو نقل کرده‌اند[۱۵]. و از هیچکدام از سلف و ائمه خلاف این قول و حکم، با سند درست ثابت نگردیده است.

اما آنچه که متأخرین از پیروان ائمه اربعه ذکر کرده‌اند، درست نیست که به ائمه منسوب گردد؛ چون آن‌ها (ائمه اربعه) این اقوال را به طور مشخص و آشکار بیان نکرده‌اند، بلکه این سخنی است که بعضی از فقهای متأخرین مذاهب آن را گفته‌اند، و آن هم قولی است که تا وقتی مقتدایی از سلف نداشته باشد، قابل پیروی نیست.

امام احمد فرموده‌اند: «ای ابا الحسن! مبادا در مسأله‌ای چیزی را بگویی که در آن مقتدا و امامی نداشته باشی»[۱۶]. و این سخن را امام احمد رحمه الله برای مردمان آن زمان می‌گوید، پس به متأخرین چه خواهد گفت؟!.

 

[۱]– حاکم در مستدرک (۲/۶۷۲)، و بیهقی در دلائل (۲۲۴۳)، و آجری در الشریعه (۹۵۶)، و طبرانی در المعجم الأوسط (۶/۳۱۳)، و در المعجم الصغیر (۲/۱۸۲). این حدیث را روایت کرده‌اند.

[۲]– المستدرک حاکم (۲/۲۸۹)، والاشراف علی منازل الاشراف (۲۴).

[۳]– حاکم در المستدرک (۲/۲۸۹)، و آجری در الشریعه (۹۷۸)، و بیهقی در الدلائل (۴۱۱).

[۴]– الشریعه (۹۵۰).

[۵]– الجامع (۲/۲۶۱).

[۶]– الدعاء باب الدعاء لحفظ القرآن و غزره (ص ۳۷۹).

[۷]– نگاه: میزان الإعتدال (۲/۵۰۴).

[۸]– لسان المیزان (۳/۳۵۹).

[۹]– تهذیب التهذیب (۶/۱۶۱).

[۱۰]– میزان الإعتدال (۲/۶۶۶).

[۱۱]– میزان الإعتدال (۵/۴۴).

[۱۲]– الجرح و التعدیل (۵/۳۱۵).

[۱۳]– میزان الإعتدال (۶/۵۳۵).

[۱۴]– نگاه: لسان المیزان (۶/۱۲۴).

[۱۵]– فتح القدیر (ص ۴۹).

[۱۶]– «مناقب احمد» تألیف ابن الجوزی (ص ۲۳۱).

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …