شبهاتی که صوفیه آن را دلیل بر وحدت وجود می داند

شبهات قرآنی صوفیه
به این فرموده خداوند استدلال کرده اند*إَِن الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ*در حقیقت کسانی که با تو بیعت می‏کنند جز این نیست که با خدا بیعت می‏کنند.
اهل وحدت وجود گمان کرده اند که مبایعه (بیعت دو طرفه) صحابه در حدیبیه در ظاهر با پیامبر بوده اما در باطن با خداوند بوده که در پیامبر تجلی کرده است و محمد مظهری برای خداوند گشته است .
به این استدلال این گونه جواب داده می شود که منظور از فرموده خداوند*إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ*در حقیقت کسانی که با تو بیعت می‏کنند جز این نیست که با خدا بیعت می‏کنند.این نیست که همانا تو خدا هستی بلکه منظور این است که همانا تو فرستاده خدا و رساننده دستورات و نواهی او هستی و هرکس با تو بیعت کند همانا با خداوند بیعت کرده است هم چنان که کسی از تو اطاعت کند از خداوند اطاعت کرده است پس محمد بنده خدا و فرستاده اوست و از جانب الله تعالی با صحابه بیعت کرد .در نتیجه کسانی که با او بیعت کردند در واقع با خداوندی که او را فرستاده و به او دستور بیعت با صحابه را داده بیعت کرده اند .

مانند وکیل هنگامی که (به وکالت از موکل) با فردی قرارداد منعقد می کند این قرارداد در واقع قرارداد طرف با موکل است پس هرکس به مردی وکالت دهد که نیابت او را در بستن عقد نکاح بر عهده گیرد، موکل همان زوجی است که عقد برای او واقع شده است و اگر معنی این گفته ایشان چنین باشد که اهل وحدت وجود گمان کرده اند که خداوند همان محمد است پس فعل محمد فعل خداوند است آن گاه در این نظر و گفته خاصیت و ویژگی رسالت از پیامبران سلب می شود و او را با غیر پیامبر از مخلوقات دیگر خداوند مساوی قرار می دهد زیرا اگر همه موجودات تجسم خداوند باشند، پس فرقی بین کسی که با ابوجهل بیعت کرده و کسی که با محمد بیعت کند، نیست و کسی که با ابوجهل بیعت کند مانند کسی است که با خدا بیعت کرده و یا هرکس با مسیلمه بیعت کند همانا با خداوند بیعت نموده است !

به این فرموده الله تعالی استدلال کرده اند: {وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللّهَ رَمَى } و این تو نبودی ای پیامبر که (خاک را به سوی آنان) پرتاب کردی بلکه خداوند پرتاب کرد.
اهل وحدت وجود چنین گمان کرده اند که خداوند به حکم ظاهر پرتاب را برای پیامبر اثبات کرده و به حکم وحدت وجود آن را از او نفی کرده و برای خودش اثبات کرده، پس خداوند- به گمان آن ها خود محمد است .

به این استدلال این گونه پاسخ داده می شود که پیامبر در روز جنگ بدر[خاک و سنگریزه هایی] به سوی مشرکان پرتاب کرد اما قدرت آن را نداشت که پرتابش را به همه مشرکان برساند و خداوند تعالی با قدرت خود این پرتاب پیامبررا به همه مشرکان می رساند.
پس معنی آیه این گونه می شود: پرتاب های پیامبر وقتی پرتاب می شد به مشرکان نمی رسید بلکه خداوند آن را می رسانید پس “رمی” که برای پیامبر ثابت می کند غیر از آن است که از او نفی می‌کند ، زیرااگر این دو، رمی و پرتاب یکی باشد) مستلزم جمع بین دو امر نقیض و متناقض هم می شود که جمع بین دو متناقض ممکن نیست بلکه خداوند رسانیدن آن را به مشرکان از پیامبرنفی می‌کند. اما اصل پرتاب را برای او اثبات می کند.یعنی کسی که پرتاب کرده پیامبر بوده ولی از آنجا که فاصله اش با مشرکان زیاد بوده نمی توانسته به طور عادی به هدف اصابت کند و خداوند بوده که با قدرت خود پرتاب های پیامبر را به مشرکان رسانیده است. و هم چنین اگر مجاهد تیری را به سوی دشمن پرتاب کند و خداوند به صورتی خارق العاده آن تیر را به هدف برساند این خداوند است که با قدرت خود آن تیر را به دشمن رسانیده است .
معنای آن چنان که اهل وحدت وجود ادعا می کنند این گونه نیست که اصل پرتاب را نیز خداوند انجام داده و او بوده که در صورت پیامبر تجلی یافته است، زیرا اگر این گفته درست باشد شایسته است که به هر کسی گفته شود تا جایی که به کسی که راه می رود گفته شود: این تو نبودی که راه می رفتی بلکه خداوند بود که حرکت می کرد و یا به فرد سواره گفته شود: این تو نبودی که سوار شده بودی بلکه خداوند بود که سوار شده بود ، زیرا به گمان آن ها خداوند عین حرکت کننده و سواره است و در بدترین حالت مستلزم آن است که به کافر گفته شود و این تو نبودی که کفر می‌ورزیدی بلکه خداوند بود که کفر می کرد و به زناکار گفته شود تو نبودی که زنا می کردی بلکه خداند زنا می کرد و به دروغگو گفته شود تو نبودی که دروغ می گفتی بلکه خداوند بود که دروغ می گفت!!
و هرکس چنین حرفی را بزند کافر و ملحدی است که از عقل و دین خارج شده است.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …