محمد بن فضیل رحمه الله میفرماید: پدرم به من گفت: بانویی به نام معاذ عدویه (رحمها الله) از زنان بسیار پرهیزگار و عبادتگزار بود. هر وقت تاریکی شب پایان مییافت و روز روشن میگشت اینچنین میگفت: این همان روزی است که من در انتظارش بودم و این همان زمانی است که از این دنیا رخت سفر را بر خواهم بست. چنانچه آن روز را بهطور کامل در عبادت میگذراند. و هنگام فرارسیدن شب میگفت: این همان شبی است که مقدر من میباشد، و شب را تا سپیدهدم در عبادت میگذراند. هنگام فصل سرما لباسهای نازک میپوشید تا بر اثر سردی بتواند از پیش آمدن خواب جلوگیری نماید. حکیم بن سنان رحمه الله به روایت از همان کنیزی که در خدمت معاذ عدویه (رحمها الله) بود میگوید: شبها را در خواندن نماز میگذراند. و هر وقت خواب بر او غلبه میکرد در منزل مشغول قدم زدن میشد و در همین ضمن نفسش را مورد خطاب قرار میداد: ای نفس، خواب در پیش روی تو قرار دارد و اگر با آن سابقهای پیدا کردی بخواب. همین کنیز بیان میکند که ایشان به همین صورت نفسش را مورد خطاب قرار میداد و تا صبحدم اشکهایش جاری میبود[۱].
[۱]– صفه الصفوه از ابن جوزی ج ۴ ص ۱۳-۱۴٫