همانطور که مشهور و معروف است، شاگردان ائمه همان کسانی که از آنان علم یاد گرفتهاند، در بسیاری از مسائل با اساتید خود یعنی امامان مجتهد در آن زمان مخالفت میکردند، ائمه نه تنها از کار آنان ناراحت نشده و مانع آنان نمیشدند، بلکه این روش و طریقه آنان بود، کتابهای فقهی مذهبی خود شاهد و گواه براین مساله است، این کتابها در بسیاری از مسائل نظر و رای امام و نظر و رای شاگردان او را نقل میکند، تا جائیکه مسائل اختلافی بین امام ابوحنیفه و دو شاگرد اویعنی ابویوسف ومحمد پسرحسن (محمدبن الحسن) به یک سوم یا بیشتر میرسد[۱]،
اما این مساله در بین امام شافعی، امام مالک، امام احمد رحمه الله و شاگردان آنان کمتر بوده است. سند پسر عثمان مالکی دو شرح خود بر کتاب مسحنون مشهور به الأم میگوید: تقلید به معنای قبول کردن گفته دیگری بدون هیچ دلیل و حجتی است پس چطور میتواند با استفاده از تقلید کسب علم کند در حالیکه هیچ دلیلی برای کناره گیری از آن ندارد، تقلید در ذات خود بدعتی جدید است؟زیرا ما به قطعیّت میدانیم که در زمان صحابه رضی الله عنهم هیچ کس دارای مذهب معینی نبوده، که از آن تقلید کند بلکه آنان در ارتباط با اتفاقات جدیدی که آن زمان بوجود میآمد، به کتاب و سنّت مراجعه میکردند، یادر هنگام نبودن دلیل یا حجّتی از کتاب و سنّت به دلایل ونظراتی برتری که در بین خود داشتند، رجوع میکردند، برهمین منوال تابعان آنان نیز ابتدا به کتاب و سنت مراجعه میکردند، اگر در آن دلیل قاطع و حجّت مورد نظر را نمییافتند به نظرات صحابه رضی الله عنهم در این مورد رجوع میکردند، اگر در بین آنها به جواب مورد نظرنمی رسیدندخود اجتهاد میکردند و بعضی از آنان گفته یکی از اصحاب را که به نسبت اقوال دیگر قویتر بود، انتخاب میکرد.
سپس قرن دوم و سوم هجری آغاز شد، در این دو قرن، امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل رحمهم الله بودند، آنان نیز بر منهج و راه و روش صحابه رضی الله عنهم حرکت کرده در زمان آنان نیز مذهب مشخص و معینی که آن را تدریس کنند، وجود نداشت، تعجب میکنم از اهل تقلید که چطور میگویند: این کار (تقلید) عملی است که از قدیم بوده وبزرگان دینی ما این گونه بودهاند یعنی تقلید کردهاند، درحالیکه این کار (تقلید)بعد ازگذشت دویست سال بعد از هجرت بوجود آمده و بعد از تمام شدن سه قرنی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از آنها تعریف و تمجید میکند، بوجود آمده است؟![۲]