امیر معاویه از نظر صحابه
یک بار شخصی امیر معاویه را نزد حضرت عمر مورد سرزنش قرار داد ایشان فرمودند:
«دعونا من ذم فتی قریش من یضحک فی الغضب ولا ینال ما عنده إلا على الرضا ولا یؤخذ ما فوق رأسه إلا من تحت قدمیه»(۱).
«از مذمت این جوان قریش دست بردارید، جوانی که در هنگام خشم نیز لبخند میزند (خیلی حلیم و بردبار است) جوانمردی که هیچ چیز را از وی بدون جـلب رضایتش نمیتوان گرفت و برای گرفتن چیزی که بالای سر او قرار گرفته باید به قدمش افتاد».
نیز نقل شده است که حضرت عمر فرمود:
«ای مـردم! بعد از مـن از تفرقـه و چنـد دستـگی بپرهیزیـد و بدانیـد معاویه در شام موجود است».
همچنین حضرت عمر درباره او میفرمود:
«قیصر و کسری و کاردانی و دانش آنها ورد زبان شما قرار گرفته، حال آنکه معاویه در میان خود شما موجود است»(۲).
بارزترین دلیـلـی کـه بیانـگر قـدر و منـزلتش نـزد حضرت عمر است ایـن کـه ایشان او را بعد از وفات برادرش یزید بن ابی سفیان به استانداری شام (سوریه) برگزید.
دنیا میداند که حضرت عمر در مورد انتخاب استانداران و کارگزاران تا چه حد احتیاط و دقت میکرد. و تا زمانی که نسبت به دیانت و امانت افراد، اطمینان کامل پیدا نمیکرد. هرگز آنان را به این سِمت و حتـی سمتهای پایینتر انتخـاب نمیکـرد. و بـاز شخص استاندار تحت نظارت کامل ایشان بود که هرگاه از معیار مطلوب، اندکی مغایرت احساس میکرد فوراً او را معزول و برکنار میکرد.
بنابراین، این که ایشان امیر معاویه را به استانداری برگزید و تا آخر عمر او را بر این مقام باقی گذاشت، دلیل صدقی است بر این مدعا که وی مورد اعتماد و اطمینان کامل ایشان بوده است.
بعد از فاروق اعظم نوبت به حضرت عثمان غنی رسید. ایشان نیز به وی اعتماد کامل داشت و در امور مهم با او مشورت میکرد. و رأی او را محترم میشمرد و مورد عمل قرار میداد. ایشان نه تنها او را به استانداری شام باقی گذاشت؛ بلکه شهرهای دیگری از توابع شام مانند حمص، اردن، فسرین و فلسطین را نیز به ولایت او افزود.
هنـگامـی کـه حضرت عثمان مظلومانـه جـام شهادت نوشیـد و گروهـی از مسلمانـان بـه دست حضرت علی بیعت کردنـد و او بـه خـلافت برگزیده شد. در میان حضرت علی و حضرت معاویه در امـر قصاص از قاتـلان حضرت عثمان اختلافی پیش آمـد کـه منجر بـه جنـگ و خونریزی شـد. و بـدیـن وسیله تفرقه و دو دستگی در صفوف مسلمین راه یافت. امـا همـان گونه که انسان عاقل و خردمند میدانـد، منشـأ اختـلاف هر دو فریق اقامه دین بود، نه اَغراضِ شخصی، به همین دلیل هر دو فریـق قائل بـه مقـام دینـی و امتیازات شخصی یکدیگر بودند و آن را اظهار نیز میکردند.
حـافظ ابـن کثیر نقـل میکنـد: هنـگامـی کـه حضرت علی از جنگ صفیـن بـازگشت، فرمود:
«أیّها الناس! لا تکرهوا إماره معاویه فإنکم لو فقدتموه رأیتم الرؤوس تندر عن کواهِلها کأنها الحنظل»(۳).
«ای مردم! امارت و ولایت معاویه را بد ندانید. زیرا اگر او را از دست دادید خواهید دید که سرهای قلم شده، مانند حنظل (که از بوتـه اش جدا میشود) بر زمین میافتد».
۱ – ابن حجر: الإصابه ج۳ص۴۱۴ چاپ مصر
۲ – حضرت عمر t وقتی وارد شام شد در حق امیر معاویه گفت: «این کسرای عرب است» اسد الغابه ج۵ص۲۲۲، دار إحیاء التراث العربی چاپ اول ۱۴۱۶٫
۳ – حافظ ابن کثیر: البدایه والنهایه ج ۸ص۱۳۱ مصر.