هاشم در غزه از سرزمین فلسطین درگذشت، و همسرش سلمی، عبدالمطلب را به سال۴۹۷ میلادی به دنیا آورد. نام او را «شیبه» نهادند؛ به خاطر مشتی موی سفید که در میان موهای سرش دیده میشد.
مادر، در خانهٔ پدری خود در یثرب، عبدالمطلب را بزرگ کرد، در حالیکه هیچکس از افراد خاندان وی در مکه از این رویداد خبری نداشتند. هاشم چهار پسر، به نامهای: «اسد، ابوصیفی، نضله، و عبدالمطلب»؛ و پنج دختر، به نامهای:« شفاء، خالده، ضعیفه، رقیه، جَنه» داشت.
عبدالمطلب: پیش از این دانستیم که مقام سقایت و رفادت حجاج، پس از هاشم به برادرش مطلب بن عبدمناف رسید. مطلب مردی شریف و بانفوذ بود، و در میان قوم خود موقعیتی ممتاز داشت، و قریش بخاطر سخاوتش او را «فیاض» مینامیدند. زمانی که شیبه (عبدالمطلب) کودکی نورس یا بزرگتر از آن، نوجوانی هفت ساله یا هشت ساله گردید، مطلب از وجود او باخبر شد، و او را در آغوش گرفت، و او را پشت سرش بر مرکبش سوار کرد.
شیبه از رفتن همراه عمویش امتناع ورزید، مگر آنکه مادرش به او اجازه دهد. مطلب از مادر شیبه درخواست کرد که او را همراه وی بفرستد. مادر نپذیرفت. مطلب گفت: شیبه بسوی خانه و کاشانهٔ پدرش و بسوی حرم امن الهی میرود! مادر اجازه داد. مطلب شیبه را پشت سرش بر شتری که سوار بود سوار کرد و راهی مکه شد. مردمی که او را میدیدند، میگفتند: «هذا عبدالمطلب!» این پسر غلام مطلب است! مطلب میگفت: وای بر شما؛ این پسر، برادرزادهٔ من و فرزند هاشم است! عبدالمطلب نزد عمویش اقامت کرد و نشو و نما یافت تا جوانی برازنده شد.
از سوی دیگر، مطلب درمحل ردمان در سرزمین عرب از دنیا رفت. عبدالمطلب جانشین او شد، و تمامی اموری را که پدران و نیاکانش عهدهدار بودند، و خدماتی را که در میان قومشان برعهده داشتند، وی برعهده گرفت، و از نظر شرافت و مکانت اجتماعی به جایی رسید که هیچکس از پدران و نیاکان وی به آنجا نرسیده بودند، و محبوب همهٔ افراد قوم خود گردید، و نزد آنان موقعیتی والا پیدا کرد.