روز جمعه ۲۳ صفر ۱۳۰۲ هجری قمری مطابق با ۲۲ نوامبر ۱۸۸۴ میلادی از خاندان سادات حسینی و فرزند مولانا حکیم سید ابوالحسن متوفی ۱۳۴۰ تحصیلات ابتدایی نزد برادر بزرگر مولانا سید ابوحبیب مجددی متوفی ۱۳۴۶ فرا گرفت. سپس نزد مولانا محی الدین سجادهنشین خانقاه پهلواری در «تنپه» رفت، تعدادی از کتب درسی نظامی را خواند.
در سال ۱۹۰۱ میلادی وارد مدرسه ندوه العلماء لکنو شد و به مدت ۵ سال در آنجا باقیمانده کتب درسی را به اتمام رساند و در سال ۱۹۰۶ مدرک فراغ از تحصیلات حوزوی را دریافت داشت. در مدت پنج سال تحصیل در ندوه العلماء از محضر ادیب معروف، متکلم و فیلسوف بزرگ، علامه شبلی نعمانی بیشترین استفادهها را برد.
میان علامه شبلی و سید سلیمان ارتباط عمیق و ویژهای قرار داشت و علامه شبلی بر اثر ذکاوت، فهم و درک شاگرد ممتاز علاقه خاصی به وی داشت، داستان ذیل به خوبی بیانگر عمق این ارتباط و علاقه داشت:
در ماه مارس ۱۹۰۷ میلادی مطابق با محرم ۱۳۲۴ هجری در یکی از سالنهای بزرگ شهر لکنو مراسم عمامهگزاری طلاب فارغ التحصیل ندوه العلماء برگزار گردید. در این اجلاس علاوه بر علمای حوزوی جمع زیادی از روشنفکران و تحصیلکردگان دانشگاهی شرکت داشتند. مولانا شبلی چند نفر از شاگردان ویژه خود را برای سخنرانی در آن مراسم آماده کرده بود که یکی از آنان سید سلیمان ندوی بود و در موضوع: علوم جدید و قدیم به ایراد سخن پرداخت. در اثنای سخنرانی یکی از حاضرین بلند شد و اظهار داشت: اگر این شخص به زبان عربی سخنرانی کند ما جایگاه والای علمی و تربیتی ندوه العلماء را باور خواهیم کرد. چنانکه مولانا شبلی نزد شاگردش سید سلیمان رفت و از وی پرسید: آیا میتوانی در مورد موضوعی به زبان عربی سخنرانی کنی؟ شاگرد در پاسخ اظهار داشت: آری، آنگاه شبلی پشت میکروفون قرار گرفت و اعلام نمود: هر موضوعی را که تعیین کنید این آقا به عربی حول آن سخنرانی خواهد کرد. چنانکه غلام الثقلین یکی از وکلای شهر لکنو برای تعیین موضوع انتخاب شد و موضوع: «چگونگی راهیابی اسلام به هند» را انتخاب و اعلام نمود. سید سلیمان ندوی بلادرنگ شروع به ایراد سخن پیرامون موضوع نمود و چنان سخنرانی جالبی ایراد کرد که از هر طرف با احسنت و آفرین مواجه شد. علامه شبلی از فرط مسرّت دستار خویش را از سر فرود آورد و بر سر شاگرد خویش سید سلیمان ندوی بست([۱]).
عشق و علاقه شبلی به سید سلیمان ندوی به حدی بود که برای تکمیل شاهکار بزرگ خویش یعنی کتاب سیره النبی او را برگزید و وصیت نمود که بقیه کتاب توسط وی تکمیل گردد. چنانکه سید سلیمان ندوی میگوید:
سه روز قبل از وفات علامه مرحوم از طریق تلگراف به من اطلاع رسید که فوراً بیاید، بنده رفتم و دیدم که استاد بزرگوار در حال سکرات مرگ قرار دارد. بر بالینش ایستادم، اشک از چشمانم سرازیر شد. استاد چشمانش را باز کرد و به سوی من نگریست، آنگاه دست در دست من گذاشت و فرمود:
«کتاب سیره النبی حاصل عمر من است، تمام مشغولیتها را رها کن و آن را تکمیل بگردان» بنده عرض کردم: حتماً حتماً([۲]).
[۱]– حیات شبلی، سید سلیمان ندوی ص ۴۵۸٫
[۲]– بیست مسلمان بزرگ ص ۸۳۸٫