(۱۱۴) عالم بزرگ شیعه محمد آل کاشف الغطاء در مورد علی رضی الله عنه می گوید: (وقتی علی دید که دو خلیفه قبل از او -یعنی ابوبکر و عمر نهایت تلاش خود را در پخش و گسترش کلمه توحید و مجهز کردن لشکرها و گسترش دادن دامنه فتوحات مبذول داشتند، و خودکامگی ننمودند، با آنها بیعت کرده و راه صلح را در پیش گرفت»[۱].
پس آنها کلمه توحید را گسترش دادند، و لشکرها را در راه خدا مجهز نمودند، و طبق اعتراف یکی از علمای بزرگ شیعه فتوحات زیادی به دست آنها انجام یافت؛ پس چرا شیعیان آن دو را متهم می کنند که سران کفر و نفاق و ارتداد بوده اند؟ این چه تناقضی است؟!
(۱۱۵) شیعیان برای اثبات اینکه اصحاب بعد از پیامبر -صلى الله علیه وآله وسلم- مرتد شده اند از این حدیث استدلال می کنند که پیامبر فرمود: «یرد علی رجال أعرفهم ویعرفوننی، فیذادون عن الحوض، فأقول: أصحابی، أصحابی!، فیقال: إنک لا تدری ما أحدثوا بعدک». «مردانی بر من وارد می شوند که آنها را می شناسم و آنان مرا می شناسند، و آنها از حوض من بازداشته می شوند و آنگاه من می گویم: اصحاب من، اصحاب من هستند!، گفته مى شود تو نمی دانی که چه چیزهایی بعد از تو پدید آورده اند»؟![۲].
به شیعه ها باید گفت: که این حدیث عام است و کسی را به طور خاص نام نبرده است، و عمار بن یاسر و مقداد بن اسود و ابوذر و سلمان فارسی و کسان دیگری که از دیدگاه شیعه مرتد نشده اند در این حدیث استثنا نشده اند.
بلکه خود علی بن ابی طالب هم مستثنی نشده است! پس چگونه شما حدیث را مختص بعضی قرار می دهید و بعضی را می گویید که حدیث به آنها تعلق ندارد؟! هر کسی که با فردی از اصحاب کینه و دشمنی داشته باشد می تواند ادعا کند که این حدیث در مورد همان فردی است که او نسبت به وی کینه دارد!
(۱۱۶) مالک اشتر یکی از یاران بزرگ علی که شیعیان او را بزرگ و گرامی می دارند می گوید: «أیها الناس، إن الله تبارک وتعالى بعث فیکم رسوله محمداً صلى الله علیه وسلم بشیراً ونذیراً، وأنزل علیه الکتاب فیه الحلال والحرام والفرائض والسنن، ثم قبضه إلیه وقد أدى ما کان علیه، ثم استخلف على الناس أبا بکر فسار بسیرته واستن بسنته، واستخلف أبوبکر عمر فاستن بمثل تلک السنّه». «ای مردم خداوند تبارک و تعالی در میان شما محمد صلى الله علیه وآله وسلم را به عنوان مژدهدهنده و بیم دهنده مبعوث کرد و کتاب (قرآن) را بر او نازل فرمود که در آن حلال و حرام و فرائض و سنت ها بیان شده اند، سپس بعد از آن که پیامبر وظیفه اش را انجام داد خداوند او را به سوی خویش برد، و ابوبکر خلیفه پیامبر شد، و او به شیوه پیامبر رفتار کرد، و بعد از ابوبکر عمر به خلافت رسید و او نیز به شیوه ابوبکر عمر کرد»[۳]. مالک اشتر ابوبکر و عمر را می ستاید اما با وجود این شیعیان در برابر این ستایش چشم هایشان را می بندند و در مجالس و حسینیه های خود که از طعنه زدن به ابوبکر و عمر خالی نیست! از آن یادی نمى کنند! پس چرا؟!
(۱۱۷) ابن حزم از شیعه می پرسد که علی بعد از شش ماه با ابوبکر بیعت کرد، یا تأخیر او در بیعت کار درستی بوده است که در این صورت پس بیعت کردن او نادرست بوده است، و اگر بیعت کردن او کار درستی بوده است پس او به خاطر تأخیر در انجام آن اشتباه کرده است»![۴].
(۱۱۸) وقتی به شیعه ها گفته مى شود که چرا علی رضی الله عنه در مورد خلافت بعد از وفات پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم به کشمکش نپرداخت و حال آن که طبق ادعای شیعیان طبق نص الهی خلافت حق او بوده است؟
می گویند چون پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم او را وصیت کرده بود که بعد از او فتنهای ایجاد نکند و شمشیر نکشد!
به آنها گفته مى شود: پس چرا بر اهل جمل و صفین شمشیر کشید؟! و در این جنگ ها هزاران مسلمان کشته شده است؟! و قبل از همه باید بر کدام ظالم شمشیر کشید ظالم اول یا چهارم یا دهم یا ……؟!
(۱۱۹) شیعیان فرق زیادی بین پیامبران و ائمه قائل نیستند، و شیخ آنها مجلسی درباره ائمه می گوید: «ما دلیلی برای متصف نبودن ائمه به نبوت نمى بینیم جز آن که خاتم الانبیاء رعایت شود، و نبوّت و امامت فرقی ندارند»[۵].