(۱۰۰) به اتفاق شیعه و سنی عمر رضی الله عنه در کارهای[۱] زیادی با علی رضی الله عنه مشوره می کرد، اگر چنان که شما ادعا می کنید عمر ظالم می بود با اهل حق مشوره نمى کرد چون ظالم به دنبال حق نمی رود!
(۱۰۱) به اتفاق همه ثابت است که سلمان فارسی رضی الله عنه در زمان خلافت[۲] عمر رضی الله عنه فرماندار مدائن بوده است، و عمار بن یاسر رضی الله عنهما[۳] فرماندار کوفه بوده است، شیعه می گویند این دو نفر از یاران و شیعیان علی بوده اند، پس اگر از دیدگاه آنها عمر مرتد و ستمگری می بود که علیه علی شوریده بود، آنها در زمان او پُست فرمانداری را قبول نمى کردند، چون آنها هرگز ستمگران و مرتدان را یاری نمى کردند، زیرا خداوند متعال مى فرماید: ﴿وَلا تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ﴾. (هود: ۱۱۳). «و بر ظالمان تکیه ننمایید، که موجب مى شود آتش شما را فرا گیرد».
(۱۰۲) شیعه می گویند که امامان شان معصوم هستند و مهدی آنها موجود است و بعضی از علمای مذهبشان با مهدی در ارتباط هستند و گفته اند که ۳۰ نفر با مهدی ارتباط دارند، سؤال این است که با وجود ارتباط با مهدی چگونه شیعه در مذهب خود دچار اختلاف شده اند، اختلافی که تقریباً در هیچ فرقه و گروهی یافت نمى شود، و می توان گفت که هر مجتهد و مرجع تقلید مذهبی مخصوص دارد؟! با اینکه آنها ادعا می کنند که مهدی وجود دارد، و او حجتی برای مردم است! پس چرا آنها با وجود امام و قائم خود و با اینکه با او ارتباط دارند بیش از همه دچار اختلاف و چند دستگی شده اند؟! و از طرفی شما می گوئید که مجلسی حدیثی روایت کرده است که امام غایب دیده نمى شود، و هر کس ادعا کند که او مهدی را دیده است دروغ گفته است، و از طرفی در کتاب های تان می خوانیم که علمای شما بارها مهدی را دیده اند.
(۱۰۳) شیعه ها می گویند که درست نیست که دنیا از وجود کسی خالی باشد که حجت الهی را اقامه می نماید، و همواره قائم به حجت در دنیا هست، یعنی همیشه امام هست، و از طرفی می گویید که تقیه نه دهم دین است و امام که حجت را اقامه مى کند باید تقیه کند چون او پرهیزگارترین فرد است و قطعاً نه دهم دین را ترک نخواهد کرد، پس چگونه بوسیله او حجّت بر خلق خدا اقامه می گردد؟!
(۱۰۴) شیعه می گویند که شناخت ائمه شرطی برای صحت ایمان شخص داشت، آنها در مورد کسانی که پیش از کامل شدن دوازده امام مرده اند چه می گویند؟! اگر امام قبل از کامل شدن دوازده امام مرده است درباره او چه می گویند؟ و بعضی از ائمه شما نمی دانستند که امام بعد از آنها چه کسی است! پس چگونه شما شناخت ائمه را شرطی برای صحت ایمان قرار داده اید؟!
(۱۰۵) صاحب نهج البلاغه روایت مى کند که وقتی به علی خبر رسید که انصار ادعا کرده اند که خلیفه و امام باید از آنها تعیین شود گفت: چرا علیه آنها دلیل نیاوردید که پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم وصیت نموده که با نیکوکارشان نیکویی شود، و از بدکار آنها گذشت شود؟ گفتند: این چه دلیلی علیه آنها می تواند باشد؟ گفت: اگر امامت به آنها تعلق می داشت پیامبر در مورد آنها سفارش نمى کرد»[۴]، به شیعه باید گفت که همچنین پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم درباره اهل بیت خود سفارش نموده که با آنها به نیکی رفتار کنید و فرموده است: «أذکرکم الله فی أهل بیتی». «شما را درباره اهل بیتم سفارش مى کنم».
پس اگر امامت حق ویژهای آنها بود و دیگران در آن بهرهای نداشتند پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم در مورد آنها وصیّت و سفارش نمى کرد؟!
(۱۰۶) اگر به شما گفته شود که رهبری مؤمن و صالح و پرهیزگار سرپرست و حاکم مردمانی است که بعضی منافق اند و بعضی مؤمن اند، و این مرد به لطف و عنایت الهی منافقان را از طرز سخنشان می شناسد، اما با وجود آن این مرد از افراد شایسته و صالح دوری می نماید، و منافقان را انتخاب کرده و پست های مهم و فرماندهی را به آنان داده و در دوران حیات خود آنها را رئیس و سرور مردم قرار داده است، بلکه خودش را با آنها نزدیک کرده و با دختر بعضی ها ازدواج کرده و بعضی داماد او هستند و او در حالی که از آنها خوشنود و راضی بوده از جهان چشم فرو بسته است؛ نظر شما درباره این مرد چیست؟!