ابودرداء میگوید: سه چیز را که مردم نمیپسندند، من دوست میدارم؛ فقر و بیماری و مردن را دوست دارم. چون فقر یعنی مسکینی و فروتنی؛ و بیماری، کفاره گناهان میگردد و موت یعنی دیدار با خدا.
اما دیگری فقر را دوست ندارد و آن را مذمت و نکوهش میکند و میگوید: حتی سگها فقر و نداری را دوست ندارند.
اذا رأت یومــا فقیرا معدما | هـرت علیه وکشرت أنیابها |
«هرگاه فقیری را ببیند، بر او پارس میکند و دندان تیز مینماید و میغرد».
یکی به تب خوشامد میگوید:
زارت مکفره الذنوب سریعه | فســألتها بـالله أن لا تـقلـعی |
«تبی که کفاره گناهان است، شتابان از ما دیدار کرد؛ پس از او خواستم که تو را بخدا جدا نشو».
اما متنبی در مورد تب میگوید:
بذلت لها المصارف والحشایا | فعافتـها وباتت فـی عظـامی |
«برای آن پولها خرج کردم و نازبالش فراهم نمودم، اما از آنها گذشت و شب را در استخوانهای من سپری کرد».
یوسف÷ در مورد زندان گفت: ﴿ٱلسِّجۡنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدۡعُونَنِیٓ إِلَیۡهِ﴾ [یوسف: ۳۳] «زندان برایم پسندیده تر از آن چیزی است که مرا به آن فرا میخوانند».
علی بن جهم نیز در مورد زندان میگوید:
قالوا حبست فقلت لیس بضائری | حبــسی وأی مهند لا یغمــد |
«گفتند: زندانی شدی؛ گفتم، زندانی شدنم، برایم زیانی ندارد؛ کدامین شمشیر بران را دیدهاید که آن را در نیام، نکنند»؟
اما علی بن محمد کاتب میگوید:
قالوا: حبست فقلت خطب نکد | أنحی علی به الزمان المرصد |
«گفتند: زندانی شدی؛ گفتم: بلایی رنجباراست که روزگار بر من آورده است».
بسیاری، مرگ را دوست داشته و به آن خوشامد گفتهاند؛ معاذس میگوید: به مرگ خوشامد میگویم؛ دوستی است که در زمان تنگدستی و ناداری آمده است و هرکس که پشیمان شد، رستگار گشت.
حصین بن حمام در این مورد میگوید:
تأخرت أستبقی الحیاه فلم أجد | لنفســی حیـاه مثل أن أتقدما |
«عقب کشیدم به قصد اینکه بیشتر زندگی کنم، اما برای خود حیاتی بهتر از این نیافتم که جلو بروم».
دیگری میگوید: وقتی مرگ آمد، اشکالی ندارد. اما برخی، مرگ را نکوهش کرده و از آن فرار کردهاند.
یهودیان، بیش از سایر مردم عاشق زندگی کردن هستند. خداوند متعال در مورد آنها میگوید: ﴿قُلۡ إِنَّ ٱلۡمَوۡتَ ٱلَّذِی تَفِرُّونَ مِنۡهُ فَإِنَّهُۥ مُلَٰقِیکُمۡ﴾ [الجمعه: ۸] «بگو: مرگی که از آن فرار میکنید، شما را ملاقات خواهد کرد».
شاعری میگوید:
وما لی بعـد هذا العیـش عیش | وما لی بعـد هـذا الرأس رأس |
«من پس از این زندگی، زندگی دیگری نخواهم داشت».
اما کشته شدن در راه خدا، آرزو و آرمان نیکان و شرافتمندان است: ﴿فَمِنۡهُم مَّن قَضَىٰ نَحۡبَهُۥ وَمِنۡهُم مَّن یَنتَظِرُ﴾ [الأحزاب: ۲۳] «برخی از آنها بهره خود را گرفتهاند و برخی چشم به راه هستند».
ابن رواحهس چنین میسراید:
لکننی أسأل الرحمن مغفـره | وطعنـه ذات فـزع تقذف الزبدا |
«اما من از خداوند طلب آمرزش میکنم و از او میخواهم که در راه او، نیزه ای کاری به من اصابت کند که خونم در اثر آن بیرون جهد».
ابن طرماح میگوید:
أیا رب لاتجعل وفاتی إن أتت | علی شرجع یعلو بحسن المطارف |
«بارخدایا! اگر مرگم فرا رسد، آن را چنان مکن که بر تختی بمیرم که با پارچههای زیبا پوشانده شده است».
ولکن شهیداً ثاویـاً فی عصـابه | یصابون فی فج من الأرض خائف |
«ولی دوست دارم شهید شوم و مرا در سرزمین دوردستی به خاک بسپارند».
اما بعضی کشته شدن را ناپسند دانسته و از آن فرار کردهاند. جمیل میگوید:
یقولون جـاهد یا جمـیل بغـزوه | وأی جــهاد غـیــرهـن أریــد |
«میگویند: ای جمیل! در جنگی شرکت نما و جهاد کن و من هیچ جهادی، جز آن زنان نمیخواهم».
بادیه نشینی میگوید: سوگند به خدا که دوست ندارم در خانهام و بر روی تختم بمیرم، پس چگونه در مناطق و مرزهای دوردست، به دنبال مرگ بروم؟! ﴿قُلۡ فَٱدۡرَءُواْ عَنۡ أَنفُسِکُمُ ٱلۡمَوۡتَ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ ١۶٨﴾ [آل عمران: ۱۶۸] «بگو: مرگ را از خودتان دور کنید اگر راست میگویید». ﴿قُل لَّوۡ کُنتُمۡ فِی بُیُوتِکُمۡ لَبَرَزَ ٱلَّذِینَ کُتِبَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقَتۡلُ إِلَىٰ مَضَاجِعِهِمۡۖ﴾ [آل عمران: ۱۵۴] «بگو: اگر در خانه هایتان میبودید، کسانی که کشته شدن برای آنها مقدر شده، به محل کشته شدن خود میرفتند».
وقایع، یکی است، اما مردم با همدیگر فرق میکنند.