بی تردید، سنت دومین مصدر از مصادر قانونگذاری اسلامی است که پس از قرآن مجید، مرتبه دوم اهمیت را به خود اختصاص داده است و قرآن، پیروی از سنت رسول الله – صلی الله علیه و سلم – را واجب و لازم می داند و می فرماید: { أطیعوا الله و أطیعوا الرسول } محمد/۲۲
یعنی “از خدا و رسول او اطاعت کنید” و در جایی دیگر، خداوند از کسانی که سنت رسول الله – صلی الله علیه و سلم – را به عنوان داور در اختلافات خود نمی پذیرند و با طیب خاطر تسلیم آن نمی شوند، نفی ایمان می کند و می فرماید: { فلا و ربک لا یؤمنون حتی یحکموک فیما شجر بینهم ثم لا یجدوا فی أنفسهم حرجا مما قضیت و یسلموا تسلیما } نساء/۶۵
” نه ! سوگند به پروردگارت که آنان تا زمانی که تو را در اختلافاتشان حکم و داور قرار ندهند، مومن به شمار نمی آیند (و نیز) پس از داوری تو، هیچگونه ملالی به دل راه نداده و کاملا تسلیم تو باشند”
و در جایی دیگر، خداوند هشدار می دهد که: { فلیحذر الذین یخالفون عن أمره أن تصیبهم فتنه أو یصیبهم عذاب ألیم } نور/۶۳
“مبادا با سنت و دستورات رسول الله– صلی الله علیه و سلم – مخالفت کنید! بیم آن می رود که گرفتار فتنه یا عذابی دردناک شوید.”
بطور کلی قرآن کریم سنت رسول اکرم– صلی الله علیه و سلم – را واجب الاطاعه می داند و می فرماید: { و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا {
” چیزهایی را که پیامبر برای شما – از احکام الهی – آورده است، بگیرید و از آنچه شما را بازداشته، دست بردارید.”
بدین جهت، مسملنان درباره حجت بودن سنت هیچگونه اختلافی ندارند زیرا:
۱- بخشی از سنت به تایید مطالب قرآن می پردازد. مانند خوردن مال حرام، نهی از زنا، نافرمانی پدر و مادر، شهادت دروغ و …
۲- بخشی دیگر از آن، مطالب مجمل قران را به تفصیل بیان می کند. مانند نماز و زکات و غیره که در قرآن بصورت مجمل ذکر شده و سنت، تعداد رکعات و کیفیت نماز خواندن و چگونگی پرداخت زکات را روشن ساخته است.
۳- و نوعی دیگر از سنت، مطلق قرآن را مقید می سازد. مثلا در قرآن بطور مطلق آمده که دست دزد باید قطع شود و در این باره توضیح بیشتری در قرآن نیامده است. ولی سنت، روشن کرده که دست دزد باید از قسمت مچ قطع گردد. [همچنین در مورد دیگر شرایط]
۴- قسمتی از سنت، به بیان احکام جدیدی می پردازد که در قرآن نیامده مثل وجوب خون بها بر قبیله و احکام دیگر.
گفتنی است که این بخش از سنت نیز مانند انواع دیگر آن، واجب الاطاعه است. زیرا رسول الله – صلی الله علیه و سلم – فرموده اند: « ألا إنی أوتیت القرآن و مثله معه » یعنی آگاه باشید که قرآن و مثل آن (یعنی سنت) به من داده شده است » که هر دو واجب الاطاعه اند.
در یک کلام، می توان گفت که تصور کامل و فهم اسلام، بدون سنت رسول اکرم– صلی الله علیه و سلم – ممکن نیست.
با توجه به مطالب فوق و اهمیت سنت رسول خدا– صلی الله علیه و سلم – مسلمانان توجه خاصی به آن نشان می دادند. ولی در زمان حیات آن حضرت – صلی الله علیه و سلم – آنطور که قرآن نوشته می شد و کاتبانی برای این منظور، تعیین شده بود، سنت تدوین نشد. و حتی آن حضرت – صلی الله علیه و سلم – در آغاز رسالت خویش، از نوشتن احادیث به خاطر اینکه با قرآن مخلوط نشود و التباس پیش نیاید، منع کرده، فرمودند: “از من چیزی ننویسید و هر کس به جز قرآن، چیزی نوشته است، باید آن را از بین ببرد”.
اما با گذشت زمان و از بین رفتن احتمالی التباس قرآن با حدیث، رسول اکرم – صلی الله علیه و سلم – در آخر حیات خویش به صحابه اجازه دادند تا احادیث را یادداشت کنند. چنانچه طبق روایت دارمی به عبدالله بن عمرو بن عاص رضی الله عنهما اجازه نوشتن داد. و طبق روایت بخاری، عبدالله بن عمر رضی الله عنهما احادیث آن حضرت – صلی الله علیه و سلم – را یادداشت می کرد. همچنین در بخاری آمده است: هنگامی که فردی یمنی بنام ابوشاه در فتح مکه از صحابه خواست تا سخنرانی آن حضرت – صلی الله علیه و سلم – را بعد از فتح مکه برای وی بنویسند، آن حضرت– صلی الله علیه و سلم – خطاب به صحابه فرمود: “برای ابوشاه بنویسید”
و پس از اجازه رسول اکرم – صلی الله علیه و سلم – بسیاری از صحابه رضی الله عنهم به نوشتن حدیث، مبادرت ورزیدند. بطوریکه تعدادی از انها صحیفه هایی داشتند که احادیث را در آنها یادداشت می کردند.
به عنوان نمونه می توان از صحیفه های علی بن ابی طالب، سعد بن عباده انصاری، ابوموسی اشعری، جابر بن عبدالله انصاری، عبدالله بن عمروبن عاص و سمره بن جندب نام برد.
جریان تدوین و نوشتن حدیث در نسلهای بعد، یعنی تابعین و تبع تابعین نیز همچنان ادامه داشت و بسیاری از آنها نیز صحیفه هایی داشتند که در آنها حدیث می نوشتند. از میان آنها می توان محمدبن مسلم اسدی، زبیر بن عدی همدانی، ایوب سختیانی، یونس بن عبید عبدی و هشام بن عروه را برشمرد.
علاوه بر تلاشهای فردی برای جمع حدیث، عمربن عبدالعزیز؛ خلیفه عادل اموی؛ هم به فرماندارش در مدینه؛ ابوبکر بن حزم نامه ای نوشت و از وی خواست تا احادیث رسول اکرم – صلی الله علیه و سلم – را جمع آوری نماید. همچنین، نامه هایی به علمای سایر بلاد اسلامی فرستاد و از آنها خواست تا نسبت به جمع آوری کامل و شامل احادیث نبوی، اقدام کنند.
چنانچه تلاش بیشتر را در این راستا، امام بزرگوار، محمد بن شهاب زهری؛ رحمه الله تعالی از خود نشان داد. بدین معنی که وی احادیث مدینه را جمع آوری کرد و برای عمربن عبدالعزیز فرستاد. او هم به نوبه خود، احادیث جمع آوری شده را به نقاط مختلف جهان اسلام فرستاد.
این کار در واقع زمینه را برای سایر علما و محدثین قرن دوم هجری فراهم نمود. و جریان تدوین حدیث در آن قرن، از پویایی خاصی برخوردار شد. باید گفت یکی از دلایل آن، پخش و نشر احادیث ساختگی میان مردم بود.
در این قرن (دوم) علمای زیادی در شهرهای مختلف به جمع آوری حدیث مبادرت ورزیدند. به عنوان نمونه می توان از عبدالملک بن عبدالعزیز، جریح و سفیان بن عیینه در مکه، و محمد بن اسحاق، محمد بن عبدالرحمن، و امام مالک بن انس در مدینه، و سعید بن عروبه و شعبه بن حجاج در بصره، و معمر بن راشد در یمن، و اوضاعی در شام، و عبدالله بن مبارک در خراسان و افراد دیگر نام برد که به جمع آوری احادیث، همت گذاشتند.
در قرن سوم، تدوین حدیث به کمال خود رسید. زیرا در این قرن، علمای بزرگ حدیث، مانند محمد بن اسماعیل بخاری، مسلم بن حجاج نیشابوری، ابوداوود سجستانی، محمدبن عیسی ترمذی، ابوعبدالرحمن نسائی، و ابن ماجه قزوینی ظهور نمودند و کتب سته (شش گانه) را تالیف نمودند.
بدینجهت است که علمای اسلام، قرن سوم را درخشانترین عصر حدیث می دانند…
برگرفته از مقدمه “مختصر صحیح بخاری” ترجمه: عبدالقادر ترشابی
انتشارات حرمین چاپ اول ۱۳۸۲