داستانیبسیار زیبا و حکیمانه
سیدنا عمر رضی الله عنه، چون فطرتاً انسانی عادل و رئوف بود، زمامداران را از بین مردم رؤوف بر می گزید، هر گاه احساس می کرد کسی از آنها بی رأفت و نامهربان است او را بر کنار می کرد.
در این باره روایت شده که، امارت جایی را به مردی از قبیله بنی اسد که می دانسته مدبر و کاردان است واگذار می کند، او به مجلس سیدنا عمر رضی الله عنه می آید تا حکمش را گرفته به محل مأموریتش برود، اتفاقاً در همین حین یکی از فرزندان کوچک سیدنا عمر رضی الله عنه به مجلس می آید، سیدنا عمر رضی الله عنه او را به آغوش می کشد و می بوسد.
آن مرد عرض می کند:
یا امیرالمؤمنین شما فرزندتان را می بوسید؟ به الله قسم من هیچ گاه فرزندم را نبوسیده ام.
سیدنا عمر رضی الله عنه می فرماید: پس تو که با فرزندت بی عاطفه و بی مهری، به الله قسم با مردم بی مهرتری.
سپس حکمی را که نوشته و به دستش داده بود، از او پس می گیرد و می فرماید: من هرگز کار مسلمین را به تو و امثال تو نخواهم سپرد.
آری آن خلیفه عادل میدانست، شخصی که به فرزندش که پاره تنش می باشد، محبت ندارد، چگونه می تواند به مردم محبت داشته باشد، شایسه است که از سلف صالح خود الگو بگیریم و در ابتدا با فرزندان و خانواده خود مهربان باشیم.