عاصم گفته است مردی بر زر بن حبیش گذر کرد در حالی که مشغول اذان بود، پس به او گفت ای ابو مریم همواره مورد احترام من بودهای اما به شرطی که اذان نگویی، زر بن حبیش به او گفت مادامی که این گونه است پس تا آخر عمر کلمهای با تو حرف نمیزنم.[۱]
حاکم گفته است از ابوبکر صبغی شنیدم که خطاب به فقیهی میگفت که از سلیمان بن حرب برایم بگو، آن فقیه در جواب گفت، برایم “بگو” را بس کن. تا کی (حَدِّثنَا وَاخبِرنَا) “برایم بگو” و “برایم خبر بده”، ابوبکر صبغی به آن فقیه گفت: ای فلان از این حرف تو بوی ایمان نمیآید. و نباید از این به بعد وارد خانه من شوی پس تا هنگام مرگ با او حرف نزد.[۲]
اقدمی گفته است، ابراهیم بن جعفر از پدرش نقل کرد که مروان بن حکم در آن هنگام که والی مدینه بود در حضور ابن یامین نضری و خطاب به او گفت: کشتن کعب بن اشرف چگونه بود، ابن یامین در جواب گفت، ظلم بود محمد بن سلمه نیز که در آن مجلس نشسته بود گفت: ای مروان آیا در حضور تو، نسبت غدر و ظلم به رسول خدا صلی الله علیه وسلم داده میشود؟ سوگند به خدا ما کعب بن اشرف را جز به دستور پیامبر نکشتیم و سوگند به خدا ای مروان هرگز با تو زیر سقفی قرار نخواهم گرفت جز در مسجد و تو ای ابن یامین بر من نذر باشد چنانچه توانایی یافتم و شمشیر خوبی دستم باشد، سرت را با آن بشکافم.[۳]
ابو عبدالله مؤذن گفته است: با پسر ابو شریح در درهی عمیقی راه میرفتیم و ناگهان مردی ظاهر گردید و از او پرسید زنم پس از شش ماه فرزندی به دنیا آورده است، پسر ابو شریح به او گفت اشکالی ندارد او فرزند توست چون پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمودند: «الوَلَدُ لِلفِرَاش» (فرزند متعلق به کسی است که زن تحت نکاح او قرار دارد.) آن مرد هم در مقابل گفت اما من اینگونه فکر نمیکنم، پسر ابو شریح که این سخن مرد نامبرده را به منزلهی طعن به حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم تلقی کرد. شمشیر را کشید و به او حمله کرد و گفت جهاد است، ابو عبدالله مؤذن میگوید ما جلو او را گرفتیم و گفتیم این مرد جاهل است و نمیداند چه میگوید و تو دست بکش.[۴]
ابو حسین طبسی گفته است مردی از ابو سعید اصطخری سوال کرد که آیا استنجاء با استخوان درست است؟ ابو سعید در پاسخ گفت نه، آن مرد گفت چرا درست نیست؟ ابو سعید گفت چون رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود استخوان غذای جنیان است. آن مرد پرسید آیا انسان با فضیلتتر است یا جن؟ ابو سعید گفت البته انسان با فضیلتتر است. آن مرد پرسید چرا طهارت با آب درست است در حالیکه آب نیز غذای انسان است، پس ابو سعید به آن مرد یورش برد و گفت ای کافر با حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم مقابله میکنی ابو حسین میگوید اگر ما نمیبودیم ابو سعید آن مرد را کشته بود.[۵]
ابن القیم میگوید آیا در میان اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم کسی بوده است که با رأی و نظر خود یا با قیاس یا با عقل و سیاست به معارضهی حدیث پیامبر برخاسته باشد و آیا در میان آنها کسی بوده است که عقل، قیاس، رأی، نظر و دیدگاه مجتهد را بر نص حدیث پیامبر صلی الله علیه وسلم مقدم دارد؟ قطعاً چنین چیزی هرگز نبوده است و خداوند آنها را از این لغزش خطرناک مصون فرموده بود. بدرستی عمر بن خطاب در مورد کسی که حکم او را بر حکم پیامبر صلی الله علیه وسلم مقدم داشته بود با شمشیر حکم نمود و گفت حکم من در مورد کسی که به قضاوت پیامبر صلی الله علیه وسلم راضی نباشد اینگونه خواهد بود، پس پناه بر خدا، عمر بن خطاب چه میکرد اگر میدید آنچه ما امروز میبینیم و به آن مبتلا هستیم که چگونه قول هرکس و ناکسی بر قول پیامبر صلی الله علیه وسلم مقدم داشته میشود، از خدا مدد میجوییم و بازگشت همه به سوی اوست.[۶]