متکلمین می پندارند ادله ی عقلیِ آنان که از اصطلاحات کلامی شان گرفته شده است، ادله ای قطعی، و اصلی است که رجوع به آن واجب است. و هر گاه دلایل شرعی که از قرآن و سنت برگرفته شده است، با ادلّه ی آنان در تعارض بود، به گمان آنان واجب است نصوص شرعی به گونه ای تأویل شوند که با ادله ی عقلیِ آنان موافق آید. این است همان تأویلی که متکلمین در بحثهای کلامی خود پیرامون مسایل توحید و ایمان به غیب و صفات الهی به آن پناه می جویند. پس در اصطلاح متکلمین، تأویل عبارت از اصل قرار دادنِ عقل و تبعیت نقل از آن می باشد. حال هر گاه شرع با عقل در تعارض شد، به گمان آنان باید نص را تأویل نمود تا با عقل هم خوانی کند. روش متکلمین در تأویلِ نصوص با ادله ی عقلی از چندین زاویه نادرست و مردود است:
۱- تأویل نصوص بدین منظور، که با سخنان متکلمین همسو شود، در حقیقت تحریف و ناکارآمد کردن نصوص است.
-
۲- تعارض کلامِ بسیارآفریننده یِ بی نهایت دانا الله، با مصطلحات وضعیِ علم کلام، که زاییده ی اندیشه ی بشر است، شرعاً ناجایز است. مصطلاحاتی که در واقع از فیلسوفان و علمای کلامِ غیر مسلمان گرفته شده است.
-
۳- موافقتی که زاییده ی افکار آنان است، به توهین و کم ارزش نمودن دلایل قرآن و سنت منجر می شود. چرا که به صورت مستقل به آن دو استدلال جسته نمی شود و باعث نابودی ایمان می گردد. تازه مردم را هم از یادگیری و بررسی قرآن و سنت و درک معانی آن دو باز میدارد.
-
۴- دلیل عقلی صحیح و درست، با دلیل شرعی صحیح و درست در تعارض نیست؛ بلکه تعارض آن دو غیر ممکن است. مگر زمانی که استدلال عقلی نادرست باشد، یا برداشت از دلیل شرعی اشتباه از آب درآید.
-
۵- شریعت گاهاً اموری عرضه می دارد که عقل و اندیشه را به تعجب و دهشت وا می دارد، لیکن از نظر عقلی ناممکن نیست. مثلاً ایمان به ملائکه. این نوع ایمان، ایمان به امور غیب است که از نصوص متواتر اثبات شده است. فرشتگان مخلوقاتی هستند از جنس نور که عقل از درک حقیقت آن متحیّر می ماند. لیکن عقلاً وجود آنان محال و ناممکن نیست. چنانکه مخلوقاتی همانند میکروب و باکتری های ریز با چشم غیر مسلح قابل رؤیت نیست. اما به صورت علمی به وسیله ی میکروسکوب وجود آنان اثبات شده است. یا مثلاً هوا قابل مشاهده نیست؛ لیکن از آثارش پیرامون ما می توان به وجودش پی برد. یا همانند برق و الکتریسیته که قابل دیدن نیست ولی آثارش مشهود است و … .