سلفیت حزب است یا منهج

قبل از اینکه به این سوال جواب دهم بگذارید به شرح چند اصطلاح بپردازم که در لابلای این نوشته زیاد بکار خواهد رفت.

اصطلاح  “سلف” یا  “سلف صالح” …… بین علمای اسلام اندک خلافی در تعریف این کلمه وجود دارد اما قوی ترین و مشهورترین رای این است که منظور از سلف : صحابه ی رسول الله صلى الله علیه و سلم و تابعین و تابع تابعین می باشد.

به عبارت دیگر سلف صالح به صحابه رسول الله صلى الله علیه و سلم و پیشوایان هدایت بشریت در سه قرن اول یعنی قرن های اول و دوم و سوم هجری اطلاق می شود

و مبنای این تعریف همان حدیث رسول الله صلى الله علیه و سلم می باشد که می فرماید – (خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم) یعنی بهترین قرنها قرنی است که من در آن بسر می برم سپس قرنی که بعد از آن می آید و سپس قرن بعد از آن

فرقه ناجیه : منظور گروه و فرقه ای است که در این حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم بدان اشاره شده که می فرماید( افترقت الیهود علی احدی و سبعین فرقه و افترقت النصاری علی اثنتین و سبعین فرقه و ستفترق هذه الامه على ثلاث و سبعین فرقه کلها فی النار الا واحده. قیل من هی  یا رسول الله؟  قال : من کان علی مثل ما انا علیه و اصحابی )   علمای ما به این حدیث مختصرا حدیث افتراق الامه نیز میگویند. یعنی فرقه فرقه شدن امت اسلام .

که ترجمه اش چنین می شود : (یهود به ۷۱ فرقه تقسیم شدند و نصاری به ۷۲ فرقه تقسیم شدند و این امت (اسلام) به ۷۳ فرقه تقسیم خواهد شد (که) تمامی این فرقه ها در آتش خواهند بود مگر یک گروه . سوال شد یا رسول الله : آنها چه کسانی هستند؟ فرمودند : آنها کسانی اند که بر راه و روش من و اصحاب من هستند) و علما به این یک گروهی که از اتش نجات پیدا می کند اصطلاحا می گویند فرقه ناجیه

حدیث متواتر_ به حدیثی گویند که نه یک نفر یا دو نفر بلکه جمع کثیری از اصحاب آن را روایت نموده اند طوری که ما به قطعی بودن  آن یقین پیدا می کنیم و این حدیث را جمع زیادی از تابعین از صحابه نقل نموده اند و این امر ادامه پیدا میکند تا اینکه حدیث را یکی از امامان حدیث در کتاب خود به ثبت می رساند.حدیث متواتر از نظر صحت قوی ترین نوع احادیث است.

اکنون به سراغ جواب سوال می رویم

سلفیت منهجی است که مورد تایید سلف صالح بوده و در تمامی امور خود اعم از امور اعتقادی فقهی تربیتی و تزکیه نفس همه و همه بر این منهج سیر طریق نموده اند.

بر خلاف تصور بعضی ها سلفیت یک گروه یا حزب نیست بلکه سلفیت منهج و راه و روش زندگی است.و انتساب به سلفیت انتساب به منهجی است که سلف صالح آن را سرلوحه خود قرار داده اند –این منهج در برگیرنده تمامی اموری است که انسان به آن نیاز دارد من جمله امور اعتقادی فقهی تربوی تزکیه نفس و امورات دیگر .

شیخ آلبانی رحمه الله علیه می فرماید: ((ما به صراحت با تحزب می جنگیم چرا که تحزب مصداق این آیه می باشد که می فرماید( کل حزب بما لدیهم فرحون) یعنی هر گروهی به آنچه نزد خود دارند خوشحالند. حزبیت در اسلام مردود است و آنگونه که قران می فرماید فقط یک حزب در اسلام وجود دارد. قران می فرماید ( الا ان حزب الله هم المفلحون) یعنی آگاه باشید (و بدانید) همانا حزب الله (جل و جلاله)رستگارانند.  و منظور از این حزب الله ، جماعت پیرو رسول الله صلی الله علیه و سلم می باشد و برای تحقق این امر منهج ما باید منهج صحابه رضی الله عنهم باشد  و این خود می طلبد که به کتاب الله و سنت رسول الله صلى الله علیه وسلم اگاهی داشته باشیم.))

از شیخ آلبانی رحمه الله علیه سوال شد که حقیقت سلفیت چیست؟  با هم قسمتی از جواب ایشان را مرور میکنیم : ((هنگامی که می گوییم “سلف” پس مقصود ما بهترین طائفه و گروهی است که بعد از انبیاء و رسل بر روی زمین گام نهاده اند و و آنها صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم می باشند که در قرن اول زیسته اند سپس تابعینی که در قرن دوم زندگی کرده اند و پس از ان اتباع تابعین که در قرن سوم هجری می زیستند. و اصطلاح “سلف” بر بزرگان این سه قرن اطلاق می شود که بهترین های امت اسلام بوده اند.

هنگامی که امت ما بهترین امتهاست می شود نتیجه گرفت : کسانی که بعد از رسول الله صلی الله علیه و سلم آمده اند بهترین افراد بشر بوده اند باستثنای انبیاء و رسل که قبلا ذکر کردم.

پس هنگامی که خود را به سلف منتسب می کنیم معنایش این است که خود را به بهترین قرنها یعنی قرن اول و دوم و سوم منتسب کرده ایم.

همچنین باید این را در نظر داشته باشیم که این انتساب بدین معنی نیست که خود را به شخصی یا گروهی نسبت داده ایم که بر خطا بوده اند یا گمراه بوده اند خواه گمراهی در تمامی امور یا در بعضی موارد))

همچنین در جایی دیگر می فرماید: ((علامت فرقه ناجیه فقط آن چیزی نیست که گروه های دیگر در این زمان ادعا میکنند – علامت این فرقه ناجیه فقط انتساب به عمل مطابق قران و سنت نیستچرا که این انتساب را هیچ کس از مسلمانان نمی تواند رد کند حتی اگر خارج از فرقه ناجیه باشند چه در گذشته و چه در حال

و دلیل این امر این است که اگر خود را مبرا از این انتساب بدانند پس پرچم خروج از اسلام را بر افراشته اند و(دیگر مسلمان حساب نمی شود).

و برای این تمامی جماعت ها و فرقه های اسلامی که رسول الله صلی الله علیه و سلم آنرا در حدیث معروف ( افتراق الامه) ذکر کرده است یا بدان اشاره نموده همه شان در امری واحد مشترک اند و آن خود را منتسب کردن به پیروی از قران و سنت است. اما کسانی که در ابتدای این نوشته به آنها اشاره کردیم اعم از سلفیین و کسانی که در خط آنها سیر می کنند و ممکن است اسم های دیگری غیر از اسم سلفی داشته باشند پس اینها تفاوتی با دیگر طوائف اسلامی دارند و آن این است که خود را به امر دیگری نیز منتسب می کنند و آن چیزی نیست جز عدم خروج از دائره ی قران و سنت به اسم تمسک و پیروی از قران و سنت.تسمک حقیقی به قران و سنت تمسک به آن چیزی است که اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم از مهاجرین گرفته تا انصار بدان تمسک جسته اند و هچنین تمسک بدان چیزی که تابعین و اتباع تابعین بدان چنگ زده اند.بدرستی که اینها همان اصحاب همان سه قرنی هستند که رسول الله صلی الله علیه و سلم در حدیث صحیح به خیریت آنها شهادت داده و این علاوه بر صحت حدیث به حد تواتر نیز رسیده است آنجایی که رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید (خیر القرون قرنی ثم الذین یلونهم)

پس هر کس که می خواهد از جمله فرقه ی ناجیه باشد باید عملش به قران و سنت مطابق عمل صحابه و نسل بعد از آنها یعنی تابعین باشد که الله در وصف آنها می فرماید ( والذین جاءوا من بعدهم یقولون ربنا اغفر لنا و لإخواننا  الذین سبقونا بالإیمان) که ترجمه اش چنین می شود ( و کسانی که بعد از آنها ( مهاجرین و انصار) می آیند می گویند پروردگارا ما را و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز)    پس سلف صالح اینها هستند که ما بدانها اقتدا می کنیم))

 ادعای عمل به قران و سنت اگر حقیقت تمسک جستن به آنها را در بر نداشته باشد و از حقیقت عمل عاری باشد چیزی جز ادعای دروغ و بدور از صحت نیست.و همین طور انتساب به سلفیت اگر شامل عمل به اصول اهل سنت و جماعت نباشد ادعایی تهی بیش نیست.همانطور که شیخ آلبانی رحمه الله علیه فرمود همه این گروه های ذکر شده در حدیث خود را به قران و سنت منتسب می کنندچه جهمیه باشد چه خوارج چه معتزله باشد چه روافض و چه دیگر گروه ها. همه این گروه ها ادعای انتساب به کتاب و سنت را دارند اما پس از نقد و بررسی و تحقیق و تفحص می بینیم که تمامی این فرقه ها با اصول اهل سنت و جماعت مخالفت دارند.با گروهی مخالفت می کنند که رسول الله صلی الله علیه و سلم امتش را به پیروی از آنها تشویق نموده و آن گروه کسانی نیستند جز اهل فقه و علم و حدیث اعم از صحابه و کسانی که از آنها تا قیام قیامت به درستی تبعیت می کنند.این گروه گروه غالب و اکثریت بوده و راهشان راه مومنین است.کسانی که بدرستی از نصوص قران و سنت تبعیت می کنند.

شیخ سلیم الهلالی می فرماید: (( سلفیت یعنی منتسب کردن خود به سلف و این انتسابی پسندیده و نیکوست که در برگیرنده ی منهجی راسخ و قویست.و سلفیت به معنای به وجود اوردن حزب و منهجی جدید نیست….

بعضی از مردم منهج سلف را می شناسند اما هنگام تعریف مصطلح “سلف” آن را تحریف نموده و بدین صورت معنی میکنند: “سلفیت قالب جدیدی است برای جماعتی اسلامی که تازه قدم به عرصه وجود نهاده اند (خود را تافته ای جدا بافته دانسته) و از صف یکپارچه جماعت مسلمین جدا گشته و مفهومی خاص خود از اسلام ارائه نموده اند و دلیلش این است که احکام و مقاصد و تئوری هایشان فرق است و مزاج نفسی و معیارهای أخلاقی خاص خود را دارند”

چیزی که ذکر شد در منهج سلفیت هیچ مبنایی از واقعیت ندارد چرا که سلفیت در برگیرنده این معانی است : “اسلامی عاری از ناخالصی های تمدن و فرهنگ های قدیم و عاری از میراث فرقه های گوناگون. اسلامی کامل و شامل بر مبنای تعالیم قران و سنت به فهم سلف صالحی که قران و سنت به اهل خیر بودن آنها شهادت داده است.))

هنگامی که از شیخ آلبانی رحمه الله علیه درباره سلفیت سوال شد که أیا سلفیت دعوت به حزب خاصی است یا به طائفه ای خاص یا به مذهبی خاص؟ یا اینکه فرقه ای جدید در دین اسلام می باشد؟  این گونه جواب داد: ((بدرستی که کلمه سلف کلمه ای است که در لغت عرب و لغت شرعی شناخته شده است و نیاز به تعریف ندارد. چیزی که این وسط برای ما مهم است تعریف مصطلح سلفیت از ناحیه ی شرعیست.

در حدیث صحیح آمده که رسول الله صلی الله علیه و سلم در آخرین بیماری خود که منجر به وفاتشان گردید به فاطمه رضی الله عنها ( که بی تاب بود) فرمود 🙁 فاتقی الله و اصبری و نعم السلف انا لک)  تقوای الله پیشه کن و صبر داشته باش بدرستی که من بهترین سلف برای تو هستم.

علما از کلمه سلف زیاد استفاده می کنند . این استعمال بقدری زیاد است که قابل شمارش نیست و ما فقط به یک مثال بسنده می کنیم. مثالی که از آن برای احتجاج بر علیه بدعتها و مخالفت با آنها استفاده می شود :     ((و کل خیر فی اتباع من سلف ….. و کل شر فی ابتداع من خلف )) یعنی تمامی خیر و خوبی ها در اتباع از سلف می باشد و  و تمامی شر ها و بدی ها در بدعت هایی ست که بعد از آنها افراد مبتدع به وجود آورده اند.

 لیکن بعضی از کسانی که ادعای اهل علم بودن می کنند امر انتساب به  سلف را رد می کنند و می گویند برای انسان مسلمان جایز نیست که بگوید من سلفی هستم و این حرف آنها به مانند این است که بگویند جایز نیست که یک مسلمان بگوید من رهرو راه سلف صالح ام در امور عقیده و عبادت و اعمال و رفتار.

شکی در این نیست که انکار آنها اگر از روی قصد باشد لازمه اش تبرؤ جستن از اسلام صحیحی است که سلف صالح بر آن بوده اند و در راس آنها پیامبر صلی الله و علیه و سلم است هماهنگونه که حدیث متواتر در صحیح بخاری و مسلم و دیگر کتب حدیثی بدان اشاره می کند که رسول الله صلی الله علیه و سلم در وصف این اسلام صحیح می فرماید :  (هی التی على مثل ما انا علیه و اصحابی).

و این حدیث شبیه همان آیه ای است که راه و روش مومنین را نشان می دهد( منظور  شیخ آیه ۱۵سوره النساء می باشد که می فرماید: ” و من یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدى و یتبع غیر سبیل المؤمنین نوله ما تولى و نصله جهنم و ساءت مصیرا” یعنی کسی که پس آنکه هدایت ( و راه حق ) برایش روشن شد با پیامبر مخالفت کند و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند ما او را به آنچه پیروی کرده واگذاریم و او را به جهنم در افکنیم و بد جایگاهی است” که مفسرین می گویند منظور از سبیل مؤمنین اجماع امت محمد صلی الله علیه و سلم بر یک امر است و محال است که این امت بر گمراهی و ضلالت اجماع کند.)

همچنین حدیث عرباض بن ساریه که رسول الله صلی الله علیه و سلم می فرماید ( فعلیکم بسنتی و سنه الخلفاء الراشدین المهدیین من بعدی) یعنی از سنت من و سنت خلفای راشدین بعد از من تبعیت کنید- خود تبیین کننده این اسلام صحیح است. و از این حدیث می توان نتیجه گرفت که فقط دو سنت برای تبعیت وجود دارد یکی سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم و دیگری سنت خلفای راشدین یعنی ابوبکر و عمر و عثمان و علی رضی الله عنهم اجمعین.

برای این است که ما متاخرین باید به کتاب و سنت و راه و روش مومنین رجوع کنیم و درست نیست که بگوییم ما می توانیم قران و سنت را به تنهایی درک کنیم و بفهمیم بدون اینکه از فهم سلف صالح کمک بگیریم.

در این عصر باید تعریفی کامل و شامل از هویت خود ارائه دهیم . کافی نیست که فقط بگوییم من مسلمانم و بس. یا مذهب من اسلام است ! چرا که تمام گروه ها و فرقه های اسلامی این را می گویند.  از روافض گرفته تا قادیانی ها و دیگر گروه ها . پس باید چیزی باشد که ما را از اینها متمایز سازد .

همچنین اگر گفتی من مسلمانم مطابق آنچه که قران و سنت گفته باز کافی نیست چرا که فرقه های گوناگون اعم از اشعری ها و ماتریدی ها و احزاب مختلف ادعای تبعیت از این دو اصل را می کنند.

پس واضح ترین چیزی که گویای هویت ماست این است که بگوییم من مسلمانم مطابق آنچه که قران و سنت می فرماید و منهج من منهج سلف صالح می باشد

یا اینکه به اختصار بگوییم ” من سلفی ام” .بنابراین درست آن است که اعتماد تنها بر نصوص قران و سنت کافی نیست بلکه باید از منهج سلف نیز در فهم دین و علم و عمل و دعوت و جهاد استعانت جست.بی شک همه می دانیم که سلف صالح ما به هیچ مذهب یا شخص خاصی تعصب نداشته اند . نمی توان کسی را در میان آنها پیدا کرد که خود را منتسب به ابوبکر – عمر – عثمان و یا علی نموده و بگوید من بکری هست یا عمری هستم یا عثمانی هستم یا علوی هستم بلکه آنها اگر برایشان امکان داشت از ابوبکر و عمر یا ابوهریره( و دیگر علمای صحابه) سوال می کردند . و دلیل انتساب نکردن خود به هیچ یک از صحابه این است که آنها به طور قطع ایمان  داشته اند که تبعیت بی چون و چرا از یک شخص خاص درست نیست مگر اینکه آن یک شخص، رسول الله صلی الله علیه و سلم باشد که قران در وصف ایشان می فرماید ( و ما ینطق عن الهوى ان هو الا وحی یوحى) : از روی هوا و هوس سخن نمی گوید ، این نیست جز آنچه به او وحی می شود ( و بجز وحی چیزی نمی گوید).

و اگر قرار باشد که تسلیم کسانی گردیم که می گویند فقط انتساب به اسلام کافی است بدون اینکه خود را به سلف منتسب کرد ایا آنها راضی می گردند که اسم حزب یا مذهب یا طریقت خود را رها کنند هر چند که غیر شرعی و نادرست باشد ؟! هر چند که انتساب به اسلام بدون انتساب به سلفیت انتسابی شریف و صحیح است اما کافی نیست.))

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …