اتفاقات سال هشتم هجری
غزوه ی حُنَیْن ۵:
۵۴۲- رسول الله ﷺ از اسب خویش پایین آمدند، و از پروردگار طلب پیروزی کردند، و اینگونه به درگاه او دعا نمودند: “یا الله پیروزی ات را نازل فرما، یا الله اگر اراده کنی، بعد از امروز عبادت نخواهی شد”.
۵۴۳- رسول الله ﷺ به طرف دشمن یورش بردند وصحابه ای که با ایشان مانده بودند نیز ایشان را همراهی کردن، صحابه به خاطر شجاعت و پایداری عجیب پامبر در چنین مواقعی به ایشان پناه می بردند.
۵۴۴- علی بن أبی طالب رضی الله عنه می گوید: وقتی جنگ شدت می گرفت و دو گروه رویاروی همدیگر قرار می گرفتند، به رسول الله ﷺ پناه می بردیم.
• غزوه ی حُنَیْن ۶:
۵۴۵- آنگاه رسول الله ﷺ به عمویشان عباس که صدایی بلند داشت فرمودند: “ای عباس، اصحاب درخت سَمُرَه را صدا کن”.
۵۴۶- عباس رضی الله عنه نیز صحابه ای که در بیعت رضوان زیر درخت بیعت کرده بودند را ندا زد. وقتی آنها صدایش را شنیدند به میدان مبارزه روی آوردند.
۵۴۷- آنان لبیک گویان به طرف عباس می رفتند، حتى شخصی شترش را می زد که حرکت کند. وقتی میدید حرکت نمی کند، شترش را رها می کرد و به طرف عباس می دوید.
۵۴۸- عباس رضی الله عنه می گوید: به خدا قسم به خاطر وفایی که به بیعت رضوان داشتند، وقتی صدایم را شنیدند همانند آمدن گاوی به سوی بچه اش، به سویم آمدند.
۵۴۹- جنگجویان با شمشیر به جان هم افتادند. پیامبر ﷺ از روی قاطرشان سپاه را هدایت می کردند، در این زمان فرمودن: “الان تنور داغ شد”. (روایت مسلم)
۵۵۰- رسول الله ﷺ سنگریزه هایی را به طرف کفار پرتاب کردند، و فرمودند: “چهره هایتان زشت باد “. هیچکدام از آنها نماند مگر اینکه چشم و دهانش پر از خاک شد. (روایت مسلم)