و از شوخ طبعی و نیک رفتاری ایشان با همسرانشان: حدیث کلثوم بن مصطلق است که گفت:
«کَانَتْ زَیْنَبُ تَفْلِی رَسُولَ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- وَعِنْدَهُ امْرَأَهُ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ وَنِسَاءٌ مِنْ الْمُهَاجِرَاتِ یَشْکُونَ مَنَازِلَهُنَّ وَأَنَّهُنَّ یَخْرُجْنَ مِنْهُ وَیُضَیَّقُ عَلَیْهِنَّ فِیهِ فَتَکَلَّمَتْ زَیْنَبُ وَتَرَکَتْ رَأْسَ رَسُولِ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ-: إِنَّکِ لَسْتِ تَکَلَّمِینَ بِعَیْنَیْکِ تَکَلَّمِی وَاعْمَلِی عَمَلَکِ؛ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ -صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ- یَوْمَئِذٍ أَنْ یُوَرَّثَ مِنْ الْمُهَاجِرِینَ النِّسَاءُ فَمَاتَ عَبْدُ اللَّهِ فَوَرِثَتْهُ امْرَأَتُهُ دَارًا بِالْمَدِینَهِ» [صحیح ابو داود: ۳۰۸۰].
(زینب سر رسول الله صلی الله علیه وسلم را جستجو می کرد، و نزد ایشان همسر عثمان بن مظعون و (برخی از) زنان مهاجرین بودند که از خانه های خویش شکایت داشتند، که از آنجا بیرونشان می کنند و (زندگی) در آن خانه برایشان تنگ می شود ، زینب صحبت کرد، و سر رسول الله صلی الله علیه وسلم را رها نمود، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «تو که با چشمت صحبت نمی کنی، صحبت کن، و به کارت ادامه بده» و آن روز رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمان دادند که زنان از مهاجرین میراث ببرند).
و این شوخ طبعی رسول الله صلی الله علیه وسلم را با همسرش می رساند.
ایشان به مزاح و خوش طبعی همسرش گوش می داد:
از عایشه رضی الله عنها روایت است که گفت:
«قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَرَأَیْتَ لَوْ نَزَلْتَ وَادِیًا وَفِیهِ شَجَرَهٌ قَدْ أُکِلَ مِنْهَا، وَوَجَدْتَ شَجَرًا لَمْ یُؤْکَلْ مِنْهَا، فِی أَیِّهَا کُنْتَ تُرْتِعُ بَعِیرَکَ؟ قَالَ: «فِی الَّذِی لَمْ یُرْتَعْ مِنْهَا». تَعْنِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ – صلى الله علیه وسلم – لَمْ یَتَزَوَّجْ بِکْرًا غَیْرَهَا»[بخاری: ۵۰۷۷].
(گفت که یا رسول الله، اگر به دره ای برسی، که برخی از درختان آن را (حیوانات) خورده اند، و برخی دیگر را نخورده اند، شترت را در کدامیک به چرا می بری؟ فرمود: «درختانی که از آن چرا نشده است». منظور عایشه این بود که رسول الله –صلی الله علیه وسلم- با هیچ دوشیزه ای غیر از خودش ازدواج نکرده است.
و از مثالهای شوخ طبعی ایشان:
از عایشه رضی الله عنها روایت است که گفت:
«رَجَعَ إِلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ یَوْمٍ مِنْ جَنَازَهٍ بِالْبَقِیعِ وَأَنَا أَجِدُ صُدَاعًا فِی رَأْسِی وَأَنَا أَقُولُ وَا رَأْسَاهْ قَالَ بَلْ أَنَا وَا رَأْسَاهْ قَالَ مَا ضَرَّکِ لَوْ مِتِّ قَبْلِی فَغَسَّلْتُکِ وَکَفَّنْتُکِ ثُمَّ صَلَّیْتُ عَلَیْکِ وَدَفَنْتُکِ قُلْتُ لَکِنِّی أَوْ لَکَأَنِّی بِکَ وَاللَّهِ لَوْ فَعَلْتَ ذَلِکَ لَقَدْ رَجَعْتَ إِلَى بَیْتِی فَأَعْرَسْتَ فِیهِ بِبَعْضِ نِسَائِکَ قَالَتْ فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثُمَّ بُدِئَ بِوَجَعِهِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ» [احمد: ۲۴۷۲۰، صحیح ابن ماجه: ۱۴۶۵].
روزی رسول الله صلی الله علیه وسلم از تشییع جنازه ای ذز بقیع در حالی که من احساس سر درد داشتم نزد من باز گشت، گفتم: وای سرم، فرمود: «بلکه وای سر من! برایت مشکلی پیش نمی آید، زیرا اگر قبل از من بمیری، تو را غسل می دهم، و کفن می کنم، و بر تو نماز می خوانم و تو را دفن می کنم»، گفتم: به الله قسم اگر اینگونه باشد و این کار را انجام بدهی (من را غسل و کفن و دفن کنی)، سپس به خانه ام باز گردی، در خانه ام با برخی از همسرانت همبستری می کنی، رسول اللهصلی الله علیه وسلم تبسم فرمود، سپس مریضی و دردی که در آن وفات نمود شروع شد.