محیط مکه بر اثر اختناق و مظالم قریش بر آن حضرت تنگ شده و از اهل مکه مأیوس گشته بودند، لذا تصمیم گرفتند تا به «طائف» بروند و در آنجا مردم را به اسلام دعوت دهند. در طائف امیران و ثروتمندان بزرگی وجود داشتند، از میان آنان خاندان عمیر، رئیس و رهبر دیگر قبایل بود. آن حضرت نزد سه برادر از سران و متنفّذان آنجا به نامهای: ۱- عبد یالیل. ۲- مسعود. ۳- حبیب، رفت و آنان را به اسلام دعوت داد. پاسخی که آن سه برادر دادند، بینهایت کودکانه و احمقانه بود. یکی گفت: «اگر خدا تو را به پیامبری برگزیده، غلام خانه کعبه را چاک کرده است».
دومی گفت: «آیا برای خدا غیر از تو کسی دیگر میسر نشده بود؟»
سومی گفت: «من با تو سخن نمیگویم، زیرا که تو برگزیده خدا و راستگو باشی ردّ گفتار تو خلاف ادب و باعث عذاب خواهد شد و اگر در این ادعا دروغگو باشی، شایستۀ سخنگفتن نیستی».
آنها به این گفتهها بسنده نکردند، بلکه ولگردان و اوباشان طائف را تحریک کردند تا بر آن حضرت شورش کنند و مورد تمسخرش قرار دهند، چنانکه اراذل و اوباش، پیرامون وی گِرد آمدند و هنگامی که آن حضرت از آنجا حرکت کردند، بر وی شوریده و بر پاهای مبارک سنگ زدند، تا اینکه نعلین مبارک خونآلود گشته و بدنشان مجروح گردید.
وقتی بر اثر جراحات شدید مینشست، آنها بازوی مبارک را گرفته بلند میکردند و چون به راه میافتاد، سنگباران را شروع کرده فحش و ناسزا میگفتند و به طور تمسخر و استهزاء طبل میزدند([۱]).
سرانجام، آن حضرت به یک باغ انگور که متعلق به «عتبه بن ربیعه» بود، پناه برد و آنها از تعقیب وی منصرف شدند. «عتبه» با وجود اینکه از کفار بود، مردی شریف و دارای مناعت طبع بود، وقتی آن حضرت را در آن حال مشاهده کرد، خوشههایی از انگور در سبد گذاشت و به دست غلام خود «عداس» داده، نزد ایشان فرستاد. در این سفر زید بن حارثه آن حضرت را همراهی میکرد([۲]).
رسول اکرم صلی الله علیه و سلم هنگام بازگشت از طائف چند روزی در محل «نخله» توقف فرموده، سپس به «غار حراء» تشریف بردند و برای «مطعم بن عدی» پیام فرستادند تا در پناه و حمایت وی قرار گیرند. عرف و رسم عربها بر این بود که هرگاه کسی از آنان درخواست پناهندگی و حمایت میکرد، گرچه دشمن بود، او را پناه داده و حمایتش میکردند؛ معطم این درخواست را پذیرفت و به فرزندانش دستور داد تا مسلح شوند و به حرم بروند، آن حضرت به مکه آمدند، مطعم در حالی که سوار بر شتر بود به حرم آمد و اعلام کرد: «من محمد صلی الله علیه و سلم را پناه دادهام». آن حضرت به حرم آمده نماز گزاردند و در حالی که مطعم و فرزندانش او را همراهی و حفاظت میکردند، به خانه باز گشتند([۳]).
مطعم در حال کفر و پیش از غزوۀ بدر وفات کرد، حضرت حسان که شاعر دربار رسالت بود در مرگ وی مرثیهای سرود؛ زرقانی این مرثیه را در بحث غزوه بدر نقل نموده و نوشته است: «سرودن این مرثیه درباره معطم که کافر بود، اشکالی ندارد، زیرا عمل مطعم قابل ستایش بود».
[۱]– این مطالب مفصلاً در مواهب لدنیه به نقل از موسی بن عقبه و در طبری و ابن هشام مذکور است.
[۲]– زرقانی ۱/ ۵۱۶٫
[۳]– جای تعجب اینجاست که این واقعه چگونه از دو دید متضاد مورد بررسی و ارزیابی قرار میگیرد؟! «مارگولیوث» این سفر آن حضرت را (نعوذ بالله) بر سوء تدبیر و نسنجیدگی ایشان حمل میکند، او میگوید: طائف نزدیک مکه و تحت نفوذ قریش قرار داشت و اشراف و سران قریش در آنجا باغ و مزرعه داشتند و به آنجا رفت و آمد میکردند، لذا هنگامی که اهل مکه مخالف وی بودند، از مردم طائف امید اجابت دعوت و همکاری غیر معقول بود، ولی «سرویلیام میور» مینویسد: محمد صلی الله علیه و سلم بر اثر ایمان قوی و اعتماد به نفس با وجود ناکامی و عدم موفقیت، یکه و تنها به یک شهر سفر کرد و وظیفه دعوت و تبلیغ اسلام را به انجام رسانید، (والفضل ما شهدت به الأعداء).
ابن سعد /۱۴۲٫ مقداری از مطالب از مواهب لدنیه گرفته شده که روایت ابن اسحق است، تعجب است که ابن هشام این مطلب را ذکر نکرده است!