از کارگرانی که در پیاده روها مینشینند و درآمدشان، فقط به اندازه مخارج روزانهشان است، اما با این حال لبخند میزنند و آسوده خاطرند و بدنهای قوی و سالمیدارند، تعجب مکن؛ زیرا آنها پی بردهاند که زندگی، فقط امروز است و خود را به یاد گذشته و نگرانی برای آینده، مشغول نکرده و بلکه عمرشان را در کارهایشان گذراندهاند.
وما أبـالی إذا نفـسی تطـاوعنی | علی النجاه بمن قد عاش أو هلکا |
«وقتی وجودم برای نجات یافتن، از من اطاعت میکند، باکی ندارم که چه کسی زنده است و چه کسی مرده».
این کارگران را با کسانی مقایسه کن که در کاخها و خانههای مجلل زندگی میکنند، اما ناراحت و پریشان هستند و اضطراب و نگرانی، سراسر وجودشان را فرا گرفته است.
لحـا اللّـه ذی الدنیا مناخا لراکب | فکل بعیـد الهـم فیها معذب |
«خداوند، چه زشت گردانیده است دنیا را برای کسی که بر مرکب دنیاطلبی سوار است؛ چرا که هر کس، در دنیا خواستههای دور و درازی داشته باشد، معذب میگردد».