سرانجام تعصب مذهبی (۱)

۱- تعصب مذهبی اختصاص امر حاکمیت به خداوند متعال را نقض می کند؛

خداوند متعال کسانی را که چون به سوی حکم الله و رسولش فرا خوانده شوند، روی گردانده و به داوری و قضاوت دیگران راضی می شوند، نکوهش نموده است؛ و این عملکرد اهل تقلید می باشد. خداوند متعال می فرماید: «وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُوداً» (نساء: ۶۱) «و چون به آن‌ها گفته شود: به سوی آنچه الله نازل کرده و به سوی پیامبر بیایید، منافقان را می‌بینی که از تو سخت روی می‌گردانند».

بنابراین هرکس دعوت به امر نازل شده الهی و نیز دعوت به قضاوت و داوری الله و رسولش را اجابت نکند و بدان پاسخ مثبت ندهد و از آن روی گرداند، بر حسب زیاد و کم بودن اعراض وی، در این نکوهش سهیم است.

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (حجرات: ۱) «ای کسانی ‌که ایمان آورده‌اید! بر الله و رسولش پیشدستی نکنید و از الله بترسید، بی‌گمان الله شنوای داناست».

و خداوند متعال می فرماید: «إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ وَهُوَ خَیْرُ الْفَاصِلِینَ» (انعام: ۵۷) «حکم و فرمان تنها از آن الله است، حق را بیان می‌کند و او بهترین جدا کننده(ی حق از باطل) است».

و می فرماید: «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ» (مائده: ۴۷) «و هرکس به آنچه الله نازل کرده حکم نکند، او و امثال او متمرّد (از شریعت خدا) هستند».

خداوند متعال در این آیات بر این مساله تاکید می کند چرا که مفسده ی حاصل از حکم به غیر ما انزل الله بسیار زیاد و فراگیر بوده و دامنگیر تمام امت می شود. و می فرماید: «قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّیَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالإِثْمَ وَالْبَغْیَ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَأَن تُشْرِکُواْ بِاللهِ مَا لَمْ یُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَاناً وَأَن تَقُولُواْ عَلَى اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ» (اعراف: ۳۳) «بگو: (الله) فقط کارهای زشت را، چه آشکارا باشد و چه پنهان و (نیز) گناه و سرکشی بنا حق را حرام کرده است و اینکه چیزی را شریک الله قرار دهید که الله دلیلی بر (حقانیت) آن نازل نکرده است و چیزی را که نمی‌دانید به الله نسبت دهید (حرام نموده است)».

و خداوند متعال عمل کسی را که در دینش به اموری استناد می کند که نسبت به آنها علم و آگاهی ندارد، ِانکار نموده و می فرماید: «هَاأَنتُمْ هَؤُلاء حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُم بِهِ عِلمٌ فَلِمَ تُحَآجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَاللهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ» (ال عمران: ۶۶) «هان! شما (اهل کتاب) کسانی هستید که درباره‌ی آنچه نسبت به آن آگاهی و علم داشتید مجادله ومناظره کردید، پس چرا در مورد چیزی که بدان علم ندارید مجادله ومناظره می‌کنید؟ و الله می‌داند و شما نمی‌دانید».

و از اینکه کسی بدون توجه به آنچه الله و رسولش در نصوص شرعی حلال و حرام قرار داده اند، بگوید: این حلال است و این حرام، به شدت نهی کرده است. و خبر داده که عامل چنین رفتاری بر خداوند افترا و دروغ بسته است. خداوند متعال می فرماید: «وَلاَ تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُکُمُ الْکَذِبَ هَذَا حَلاَلٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِّتَفْتَرُواْ عَلَى اللهِ الْکَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللهِ الْکَذِبَ لاَ یُفْلِحُونَ» (نحل: ۱۱۶) «و چیزی را که زبان‌تان به دروغ توصیف می‌کند؛ نگویید: «این حلال است و آن حرام» تا بر الله افترا ببندید، یقیناً کسانی‌که بر الله افترا می‌بندند، رستگار نمی‌شوند». و آیات وارد شده در این معنا، بسیار می باشد.

اما سنت نبوی:

ابن عباس می گوید: «هلال بن امیه نزد رسول خدا همسرش را متهم نمود که با شریک بن سحماء زنا کرده است. و ادامه ی حدیث لعان و رهنمود نبوی را ذکر می کند که فرمودند: «أَبْصِرُوهَا، فَإِنْ جَاءَتْ بِهِ أَکْحَلَ الْعَیْنَیْنِ، سَابِغَ الْأَلْیَتَیْنِ، خَدَلَّجَ السَّاقَیْنِ، فَهُوَ لِشَرِیکِ بْنِ سَحْمَاءَ»: «ببینید اگر این زن فرزندی دارای چشمان سیاه، باسن فربه و ساق های درشت به دنیا آورد، این فرزند از آنِ شریک بن سحماء است». و اگر با چنین و چنان ویژگی هایی بود، فرزند هلال بن امیه می باشد. پس همسر وی با فرزندی نزد رسول خدا حاضر شد که ویژگی های شریک بن سحماء را داشت. رسول خدا فرمود: «لَوْلَا مَا مَضَى مِنْ کِتَابِ اللَّهِ لَکَانَ لِی وَلَهَا شَأْنٌ»:[۱] «اگر قبلا حکم خدا در این زمینه بیان نمی شد، امر میان من و او به گونه ای دیگر بود».

الله و رسولش بهتر می دانند، اما به نظر می آید که منظور رسول خدا از «کتاب الله» این بود که خداوند متعال می فرماید: «وَیَدْرَأُعَنْهَا الْعَذَابَ أَنْ تَشْهَدَ أَرْبَعَ شَهَادَاتٍ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَمِنَ الْکَاذِبِینَ»: «نور: ۸» «و از آن (زن) کیفر (رجم) را دور می‌کند، (به) آن که چهار بار الله را شاهد بگیرد (و سوگند یاد کند) که او (= شوهرش) از دروغگویان است».

و منظور رسول خدا از «شان»- والله اعلم- این بود که بخاطر شباهت فرزند به مردی که به او متهم شده بود، حد را بر آن زن جاری می کرد ولی کتاب الله در این مورد قضاوت کرده و حکم را بیان نموده است و اینگونه هر حکمی جز آن را ساقط و باطل نموده و جایی برای اجتهاد نگذاشته است.

و امام شافعی می گوید: «سفیان بن عیینه از عبدالله بن ابویزید از پدرش روایت می کند که گفت: عمر بن خطاب کسی را به دنبال پیرمردی از قبیله ی زهره که در خانه ی ما زندگی می کرد، فرستاد. پس همراه او نزد عمر حاضر شدیم. عمر بن خطاب از او در مورد فرزندی از فرزندان دوران جاهلیت سوال کرد. وی گفت: همبستری وی با فلان و نطفه از آنِ فلانی می باشد. پس عمر گفت: راست گفتی. اما رسول خدا بر مبنای همبستری قضاوت نمود».

امام شافعی می گوید: «و کسی از اهل مدینه که متهم نیست از ابن ابی ذئب روایت نموده و گفت: سعد بن ابراهیم برای شخصی در مساله ای بر مبنای رای و نظر ربیعه بن ابوعبدالرحمن قضاوت نمود. پس به او خبر دادم که رسول خدا در چنین مساله ای بر خلاف آنچه او قضاوت نموده، قضاوت کرده است. پس سعد به ربیعه گفت: این ابن ابی ذئب است. و او نزد من مورد اطمینان است و به من خبر داده که رسول خدا در چنین مساله ای قضاوتی نموده بر خلاف قضاوت من؛ پس ربیعه به او گفت: من اجتهاد کردم و تو قضاوت نمودی. سعد گفت: عجیب است، قضاوت سعد بن ام سعد را تنفیذ کنم و قضاوت رسول خدا را رد کنم!! بلکه قضاوت سعد بن ام سعد را رد نموده و قضاوت رسول خدا را تنفیذ می کنم. پس سعد قضاوتی را که مکتوب شده بود خواست و آن را پاره کرد و بر مبنای آنچه رسول خدا قضاوت نموده، قضاوت کرد.

و ابو نضر هاشم ابن رسم می گوید: محمد بن راشد از عبده بن ابی لبابه از هشام بن یحیی محزومی روایت می کند که مردی از ثقیف نزد عمر بن خطاب آمده و از او در مورد زنی پرسید که در حال زیارت کعبه در روز قربان حیض می شود، آیا از زیارت کعبه تا هنگام پاک شدن، دست نگه دارد؟ عمر گفت: نه؛ مرد ثقفی گفت: رسول خدا در مورد چنین زنی پاسخ دیگری به من داد. پس عمر برخاست و با شلاق او را زد و به او گفت: چرا در مورد چیزی از من سوال می کنی که رسول خدا پاسخ آن را بیان نموده است؟»[۲]

و امام شافعی می گوید: «کسی به من گفت: حکایتی از عمر برایم نقل کن که عملی را انجام داده باشد اما بخاطر حدیث رسول خدا آن را ترک کرده باشد. به او گفتم: سفیان از زهری از ابن مسیب برای ما روایت کرده  که عمر می گفت: دیه بر عهده عاقله است. و زن از دیه ی شوهرش ارث نمی برد. تا اینکه ضحاک بن سفیان به او خبر داد که رسول خدا به وی نامه نوشته که زن ضبابی از دیه ی وی ارث می برد. پس عمر از قول خود بازگشت».

 

[۱] – بخاری: ۵۳۰۷؛ مسلم: ۱۴۹۶

[۲] – ابوداود مانند آن را روایت کرده است.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …