دوستان اهل سنت میشود شجره نامه ی آقای عمر را برایم بگویید؟
الحمدلله،
عمر فرزند خطاب فرزند نفیل فرزند عبدالعزی فرزند ریاح بن عبدالله بن فرط بن رزاح بن عدی بن کعب بن لؤی بن غالب قرشی عدوی است و نسبش در کعب بن لؤی با نسب رسول خدا صلی الله علیه وسلم یکی میشود. “محض الصواب فی فضائل امیر المؤمنین عمربن الخطاب” (۱/۱۳۱).
کنیهاش، ابوحفص؛ و لقبش، فاروق است. زیرا او، نخستین کسی است که اسلام را در مکه آشکار ساخت و بدینسان خداوند متعال، به وسیلهی او میان حق و باطل و اسلام و کفر، جدایی انداخت.
عمر رضی الله عنه سه سال پس از عام الفیل چشم به جهان گشود. ” تاریخ الخلفاء از سیوطی، ص۱۳۳”.
او، چهرهای سرخ و سفید داشت که سرخی چهرهاش بیشتر بود و گونهها، بینی و چشمانی زیبا داشت.
کف دستها و قدمهایش، پهن و درشت بود؛ وی، بلند قامت، تنومند، قوی و شجاع بود و موهایش را با حنا رنگ میکرد و دو طرف سبیلش بلند بود؛ تند راه میرفت و بلند سخن میگفت و هرگاه کتک میزد، دردآور بود.” تهذیب الأسماء (۲/۱۴): نووی، أولیات الفاروق: قرشی ص۲۴ .
خانوادهی عمر رضی الله عنه:
پدر عمر، خطاب بن نفیل؛ و مادرش حنتمه دختر هاشم بن مغیره بود. و گفته شده: دختر هاشم، خواهر ابوجهل بود. البته بیشتر مورخین بر این باورند که او، دختر هاشم، دختر عموی ابوجهل بن هشام بوده است. پدر بزرگ عمر رضی الله عنه یعنی نفیل بن عبدالعزی، یکی از بزرگان قریش بود که برای حل مشاجرات خود به او مراجعه میکردند.” نسب قریش از زبیری، ص۳۴۷”.
عمر رضی الله عنه قبل از اسلام با زینب بنت مظعون، خواهر عثمان بن مظعون ازدواج نمود و از او دارای سه فرزند به نامهای عبدالله، عبدالرحمن اکبر وحفصه گردید. سپس با ملیکه بنت جرول ازدواج کرد واز او صاحب فرزندی به نام عبیدالله شد و آنگاه با ملیکه متارکه نمود؛ ملیکه پس از جدایی عمر رضی الله عنه با ابو الجهم بن حذیفه ازدواج کرد. آنگاه عمر رضی الله عنه با قریبه بنت ابی امیه مخزومی ازدواج نمود، ولی دیری نپایید که با توافق هم، از یکدیگر جدا شدند و پس از عمر، قریبه با عبدالرحمن بن ابوبکر ازدواج نمود. سپس عمر رضی الله عنه با ام حکیم بنت حارث بن هشام ازدواج کرد و این، پس از شهادت عکرمه بن ابوجهل در شام، شوهر سابق ام حکیم بود. و از او صاحب دختری به نام فاطمه شد، سپس بنا به روایتی او را طلاق داد. البدایه والنهایه (۷/۱۴۴).
و پس از او با زنی به نام جمیله بنت عاصم بن ثابت بن ابی اقلح اوسی ازدواج نمود. همچنین با عاتکه بنت زید بن عمرو بن نُفیل ازدواج کرد؛ عاتکه قبل از عمر همسر عبدالله بن ابوبکر بود و بعد از شهادت عمر رضی الله عنه به ازدواج زبیر بن عوام رضی الله عنه در آمد، لازم به ذکر است که در مورد وی گفته شده که ایشان مادر عیاض بن زبیر میباشد.
همچنین عمر رضی الله عنه از ام کلثوم دختر ابوبکرصدیق رضی الله عنه خواستگاری نمود. ولی او که دختری کوچک بود و عائشه به عنوان سخنگوی عمر پیش او آمده بود، خواستگاری عمر را نپذیرفت. عائشه رضی الله عنه گفت: وای بر تو، امیر المؤمنین از تو خواستگاری کرده و تو نمیپذیری؟! گفت: بدین خاطر نمیپذیرم که او زندگی سختی دارد. آنگاه عائشه، عمرو بن عاص رضی الله عنه را نزد خلیفه فرستاد و او را به ازدواج با ام کلثوم دختر علی و فاطمه رضی الله عنهما راهنمایی کرد. پس از خواستگاری، علی رضی الله عنه نیز بی درنگ دختر خود را به عقد عمربن خطاب رضی الله عنه در آورد و عمر هم چهل هزار را به عنوان مهریه او قرار داد. عمر رضی الله عنه از او صاحب دو فرزند به نامهای زید و رقیه گردید. الکامل فی التاریخ (۲/۲۱۲).
همچنین با زنی یمنی به نام لهیه ازدواج نمود و از او دارای فرزندی به نام عبدالرحمن اصغر و بنا به روایتی دیگر عبدالرحمن وسط، شد. البته نظر واقدی این است که لهیه کنیز عمر بوده است. همچنین گفتهاند: عمر رضی الله عنه از کنیزی به نام فکیهه صاحب دختری به نام زینب شد که واقدی در مورد او گفته است: کوچکترین فرزند ایشان بوده است. تاریخ الأمم والملوک: طبری (۵/۱۹۱).
با این حساب تعداد فرزندان عمربن خطاب رضی الله عنه به سیزده نفر میرسد که عبارتند از: زید اکبر، زید اصغر، عاصم، عبدالله، عبدالرحمن اکبر، عبدالرحمن اوسط، عبدالرحمن اصغر، عبیدالله، عیاض، حفصه، رقیه، زینب و فاطمه رضی الله عنهم.
تعداد همسران عمر رضی الله عنه اعم از آنان که قبل از اسلام یا بعد از اسلام با آنها ازدواج نمود و نیز آنان که از آنها جدا شده، در مجموع هفت نفر بوده است؛ البدایه والنهایه (۷/۱۴۴).
عمرفاروق رضی الله عنه علت ازدواج با همسران متعدد را افزایش نسل و داشتن فرزندان بیشتر دانسته است؛ چنانچه میگوید: من، به خاطر شهوت به سراغ همسرانم نمیروم، اگر مسأله فرزند دار شدن نبود، باکی نداشتم که هیچ زنی را نبینم. همچنین میگوید: من، نفسم را بدان امید به همبستری با همسرانم وا میدارم که خداوند به من فرزندانی بدهد که او را به پاکی یاد کنند. فرائد الکلام للخلفاء الکرام، قاسم عاشور، ص۱۱۲٫
بعد از آغاز رسالت پیامبر صلی الله علیه وسلم، عمر رضی الله عنه به برکت دعای رسول خدا صلی الله علیه وسلم ایمان آورد. چرا که رسول خدا صلی الله علیه وسلم، در مورد عمر رضی الله عنه دعا کرده و گفته بود:
(اللهم أعزَّ الإسلام بأحب الرجلین إلیک: بأبی جهل بن هشام، أو بعمربن الخطاب)
«بار خدایا! هر یک از این دو مرد را که خود میپسندی، سبب سربلندی اسلام بگردان: ابو جهل بن هشام یا عمربن خطاب». و فرمود: «پیامبر صلی الله علیه وسلم، از میان آن دو، عمر را بیشتر دوست میداشت» ترمذی (۳۶۸۲)، آلبانی، آنرا در صحیح الترمذی (۲۹۰۷) صحیح دانسته است.
عمر رضی الله عنه مخلصانه مسلمان شد و با تمام توان برای گسترش و تثبیت اسلام گام برداشت.
وی به رسول خدا صلی الله علیه وسلم گفت: آیا ما چه زنده بمانیم و چه بمیریم، بر حق نیستیم؟ رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود:
(بلی، والذی نفسی بیده انکم علی الحق، ان متم، و ان حییتم).
«آری، سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست، شما چه بمیرید و چه زنده بمانید، بر حق هستید».
گفت: پس چرا پنهان کاری نماییم؟ سوگند به ذاتی که شما را به حق مبعوث کرده، حتماً دعوت خویش را آشکار میسازید.
چنانچه از شواهد بر میآید، رسول خدا صلی الله علیه وسلم نیز بدین نتیجه رسیده بود که زمان آشکار ساختن دعوت فرا رسیده و دعوت آن قدر توان و قوت یافته که از خود دفاع نماید. از اینرو رسول خدا صلی الله علیه وسلم با آشکار ساختن دعوت موافقت نمود و دو صف تشکیل داد و عمر و حمزه را پیشاپیش هر یک از صفها قرار داد. بدین ترتیب مسلمانان در حالی وارد مسجد الحرام شدند که در اثر حرکت آنان غبار به هوا برخاسته بود. مشرکان با دیدن عمر و حمزه رضی الله عنهما هراسان و وحشت زده شدند و غم و اندوه بی سابقهای، آنان را فرا گرفت. رسول خدا صلی الله علیه وسلم در آن روز عمر رضی الله عنه را فاروق نامید. ” حلیه الأولیاء (۱/۴۰)؛ صفه الصفوه (۱/۱۰۳-۱۰۴)”.
بدینسان خداوند متعال، اسلام و مسلمانان را با مسلمان شدن عمربن خطاب سربلند نمود؛ چرا که عمر رضی الله عنه شخصی قوی و شکست ناپذیر بود. بنابراین اصحاب رسول خدا صلی الله علیه وسلم با مسلمان شدن عمر و حمزه رضی الله عنهما احساس امنیت و سرافرازی نمودند. عمر رضی الله عنه مشرکان را به مبارزه طلبید و آشکارا در کنار کعبه نماز گزارد و مسلمانان نیز با او نماز گزاردند.
و اما در مورد علم عمر ابن خطاب رضی الله عنه باید گفت که در صحیح بخاری از عبدالله ابن عمر رضی الله عنه روایت شده که او گفت: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم قَالَ: «بَیْنَا أَنَا نَائِمٌ أُتِیتُ بِقَدَحِ لَبَنٍ فَشَرِبْتُ حَتَّى إِنِّی لأَرَى الرِّیَّ یَخْرُجُ فِی أَظْفَارِی، ثُمَّ أَعْطَیْتُ فَضْلِی عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ». قَالُوا: فَمَا أَوَّلْتَهُ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الْعِلْمَ». (بخارى:۸۲)
یعنی: از رسول الله صلی الله علیه وسلم شنیدم که میفرمود: «در عالم رویا و خواب، یک لیوان شیر به من داده شد. شیر را نوشیدم تا آنکه خوب سیر شدم تا جائی که سیری از ناخنهایم بیرون میآمد. سپس باقیمانده آن را به عمر بن خطاب دادم». صحابه عرض کردند: یا رسول الله! این خواب را چگونه تعبیر فرمودید؟ رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: «آن را به علم تعبیر نمودم».
همچنین رسول خدا صلی الله علیه وسلم فرمود: (بینما أنا نائم رأیت الناس عرضوا علی وعلیهم قمص فمنها ما یبلغ الثدی ومنها ما یبلغ دون ذلک، وعرض على عمروعلیه قمیص اجتره).
«در خواب دیدم که مردم در حالی که جامههایی پوشیده بودند بر من عرضه میشدند. جامههای بعضی تا سینه و جامههای عدهای بلندتر بود. عمر را در حالی دیدم که جامهاش مماس با زمین بود». حاضرین گفتند: آنرا چگونه تعبیر نمودی؟ فرمود: تعبیرش دین است. مسلم (۲۳۹۰).
برای آشنایی بیشتر با سیره عمر ابن خطاب رضی الله عنه به کتاب ” عمر بن خطاب رضی الله عنه – بررسی و تحلیل زندگانی خلیفه دوم ” از دکتر محمد علی صلابی مراجعه کنید؛ و مطالب فوق نیز از همان منبع نقل قول شده اند.
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد وعلى آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلى یوم الدین