گروهی از اصولیون معتقدند که: آنچه شارع آن را علامتی برای وجود و عدم حکم قرار داده است، یا در حکم دارای تأثیر است، یعنی عقل مناسبت میان آن و حکم را درک میکند و یا این که مناسبت آن با حکم مخفی و پنهان است و عقل نمیتواند این مناسبت را درک کند که در حالت اول، علّت و یا سبب نامیده میشود؛ اما در حالت دوم، فقط سبب نامیده میشود و نه علت. مورد اول، مانندِ سفر، برای اباحهی فطر و مستکننده بودن، برای تحریم خمر و صغرِ سن، برای ولایت بر فرد صغیر که ملاحظه میشود که در این مسایل، عقل مناسبت میان سبب و حکم را درک میکند، چون سفر مظنهی مشقّت است و به همین دلیل با رخصت تناسب دارد و مستکننده بودن موجب فساد عقل میگردد، پس حکم تحریم شراب جهت حفظ عقل افراد از فساد، با آن تناسب دارد و کمسن و سالی و صغر سن فرد چنین ایجاب میکند که فردِ صغیر نتواند به تصرّفات سودمند به حال خود را دریابد؛ پس برای تحقّقیافتنِ مصلحتِ فرد صغیر و دفع ضرر از او، حکم به ولایت بر وی، با حال و وضعش تناسب دارد. بدین ترتیب، میبینیم که در این مسایل، سفر و مستکننده بودن و صغرِ سن، سبب و علّت احکام مربوط به خود محسوب میشوند. مورد دوم- یعنی آنچه مناسبت آن با حکم شناخته نمیشود- مانند رؤیت ماه رمضان برای وجوب روزه که بدیهی است که عقل، وجهِ مناسبت میان سبب- یعنی همان رؤیت (هلال و حلول) ماه رمضان- و بین وجوب روزه را درنمییابد و همین طور، غروب آفتاب سبب وجوب نماز مغرب است، ولی عقل وجهِ مناسبت بین این سبب و بین تشریع حکم به وجوب نماز مغرب را درک نمیکند و به همین دلیل، شهود و فرا رسیدنِ ماه رمضان و غروب آفتاب فقط سبب هستند و علّت نامیده نمیشوند. پس هر علّتی سبب است، اما هر سببی علّت نیست.
گروهی دیگر از اصولیون معتقدند که اسمِ علّت فقط مختص به آن چیزی است که مناسبت آن با حکم شناخته شده است و اسم سبب اختصاص به آن چیزی دارد که مناسبت آن با حکم شناخته نشده است و بنابراین، علّت سبب نامیده نمیشود و سبب هم علّت نامیده نمیشود.
واقعیت این است که این اختلاف، ساده و جزئی است، زیرا گروه اول که قایل به دخول علّت در معنی سبب هستند، هردو را به این اعتبار که هرکدام یک علامت برای حکم هستند، سبب مینامند و به اعتبار مناسبت با حکم، میان آنها فرق میگذارند و مناسب را علّت مینامند، اما غیر مناسب را علّت نمینامند، گرچه هردو اسم سبب را بر خود حمل میکنند.