ابوحنیفه ـ رحمت الله علیه ـ حکایت خود را چنین زیبا و دلپذیر بیان میکند:
زنی مرا فریب داد، زنی مرا فقیه کرد و زنی مرا عبادتگزار بار آورد!
اوّلی: زمانی که من در راه از او سبقت گرفتم، به سویم اشاره کرد تا چیزی را که در راه افتاده بود، بردارم. فکر کردم آن زن لال است و این چیز مال اوست، هنگامی که آن را برداشته و خواستم به او بدهم، گفت: آن را نگاه دارد تا به صاحبش برسانی.
اما دومی: از من نسبت به مسألهای دربارهی عادت ماهیانه سؤال کرد، من نتوانستم جوابش را بدهم، به من سخنی گفت که به خاطر آن به فراگیری فقه رو آوردم.
اما سومی: روزی در راه میرفتم، که گفت: این همان شخصی است که با وضوی عشاء، نماز صبح را میخواند. پس چنین کردم تا اینکه معمولم همین شد.
(الأشباه والنظائر، لابن نجیم: ۳۶۵)