حضرت سفیان ثوری از رفتن به دربار شاهان و امیران، به شدت امتناع میورزید، یک دفعه به دربار مهدی فراخوانده شد. هنگام حضور در مجلس، آداب رسمی در حضور پادشاهان را مراعات ننمود، مهدی به عنوان شوخی گفت: خودتان را از ما بسیار دور نگه میداری، فکر میکنید نمیتوانم به شما گزند و یا آسیبی برسانم؟ اکنون در اختیار من هستی، هرطور بخواهم میتوانم با تو برخورد بکنم. حضرت سفیان رحمه الله فرمودند: (این را بدان) هر حکمی را برعلیه من صادر کنی، همین حکم را خداوند علیه تو به اجرا درخواهد آورد. درباریان با شنیدن این پاسخ، خواستار مجازات حضرت سفیان رحمه الله شدند، اما مهدی گفت: میخواهید بزرگان را بکشید و از خیر و برکات آنان، خویشتن را محروم نمائید، فوراً طی حکمی ایشان را به سمت قاضی در کوفه برگزید و اعلان فرمود: کسی حق مداخلت در قضاوتهای ایشان را نخواهد داشت. حضرت سفیان رحمه الله در آن مجلس حکم قضاوت را تحویل گرفت، اما بعد از خارج شدن از آنجا؛ آن را مچاله نموده و در امواج سهمگین دریا انداخت. و خودش را از انظار مردم پنهان داشت. مهدی با توجه به تلاشهای زیادی نتوانست ایشان را پیدا کند[۱].
[۱]– مروج الذهب از مسعودی ج ۶ ص ۲۵۷-۲۵۸٫