ﯾﮑﯽ از ﻧﺸﺎﻧﻪ ﻫﺎی ﻇﻬﻮرقیامت رواج ﻧﺎﺳﺰاﮔﻮﯾﯽ و ﻓﺤﺎﺷﯽ اﺳﺖ. رﺳﻮ ل ﺧﺪا ﷺ ﻓﺮﻣﻮد:((واﻟﺬی ﻧﻔﺲ ﻣﺤﻤﺪ ﺑﯿﺪه ﻻ ﺗﻘﻮم اﻟﺴﺎﻋﮥ ﺣﺘﻰ ﯾﻈﻬﺮ اﻟﻔﺤﺶوالبخل ))((ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ذاﺗﯽ ﮐﻪ ﺟﺎن ﻣﺤﻤﺪ در ﻗﺒﻀﻪی اوﺳﺖ، ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺑﺮﭘﺎ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﺷﺪ ﺗﺎ آن ﮐﻪ ﻓﺤﺎﺷﯽ و ﻧﺎﺳﺰاﮔﻮﯾﯽ و ﺑﺨﻞ آﺷﮑﺎر ﺷﻮد.)) المعجم الأوسط للطبرانی بَابُ الْعَیْنِ شماره حدیث: ۳۸۹۳٫
مفهوم ناسزا و دشنام:
دشنام و ناسزا به معنای به کاربردن الفاظ و واژگان رکیک و عبارت های تند و زننده است و آن عبارت از این است که انسان از امور قبیح و مستهجن با عبارات و الفاظ صریح تعبیر کند و کلمات ناشایست و دور از شأن آدمی را برزبان جاری نماید که در اصطلاح به آن سب یا فحش می گویند. فحش مفهوم وسیعی دارد که شامل نسبت های زشت ناموسی نیز می شود.
متأسفانه بددهانی، دشنام گویی و به کارگیری واژه های عامیانه قبیح به گونه فزاینده ای در میان اقشار جامعه و بخصوص کودکان و نوجوانان معمول گردیده است. البته دشنام گویی و بددهانی تنها منحصر به افراد فحاش نیست بلکه به عنوان یک پدیده نابهنجار در تعاملات اجتماعی میان تمام اقشار جامعه رخنه کرده و در همه جا به اشکال و شیوه های گوناگون مشاهده می شود.
روان شناسان اجتماعی بر این باورند که نمی توان دشنام ها را از فرهنگ واژگانی یک زبان به طور کامل حذف کرد، اما می توان کاربرد آنها را در ارتباطات و کنش های ارتباطی تا اندازه ای کاست و آن را تا حد زیادی تحت کنترل و مهار درآورد.
عوامل دشنام گویی:
روان شناسان اجتماعی با بررسی شخصیت اجتماعی افراد برای این پدیده نابهنجار و کاربرد آن از سوی افراد، دلایلی را برشمرده اند که می توان به چند عامل عمده آن اشاره کرد. برخی از این عوامل عبارتند از: دشنام دادن به خاطر یک اتفاق دردناک و غیرمنتظره مانند اصابت سر به یک جسم محکم و یا خوردن چکش به انگشتان دست هنگام کوبیدن میخ؛ دشنام گویی به منظور برقراری هویت گروهی و عضویت در یک گروه خاص و حفظ مرزهای آن گروه؛ ابراز همبستگی، اتحاد و همدردی با دیگران؛ ابراز صمیمیت و اعتماد (به ویژه ناسزاگویی زنان در حضور زنان دیگر)؛ دشنام گویی برای افزایش شوخ طبعی، تأکید و یا غافلگیرکنندگی؛ ناسزاگویی برای مستور ساختن ترس ها و ناامنی های فردی؛ دشنام گویی از روی عادت و یا به منظور برانگیختن خشم دیگران و تحریک آنها و درحقیقت به عنوان ابزاری برای تحقیر،توهین و یا ارعاب، دشنام دادن به منظور جلب توجه، خودنمایی و یا خودشیرینی و یا دشنام گویی به منظور قدرت نمایی و حتی گاه به عنوان شیوه کنار آمدن با استرس و تنش و تخلیه خشم و تسکین استرس.
روان شناسان اجتماعی بر این باورند که مردان بیش از زنان دشنام می دهند. آنان می کوشند تا از راه دشنام، هویت مردانه خود را ایجاد کنند. به نظر آنان اگر زنانی به بددهانی می پردازند و دشنام می گویند تلاش می کنند تا به این روش مانند مردان باشند و دست کم ازآنان کم تر نباشند. البته تحقیقات نشان داده که زنان پس از بددهانی و دشنام گویی، بیشتر از مردان احساس شرمندگی و گناه می کنند؛ به ویژه آن که در جامعه، دشنام دادن و بددهانی در مردان قابل پذیرش تر است.
پژوهش های بالینی نشان داده است که مغز با واژه های زننده، رکیک و قبیح، متفاوت با سایر لغات رفتار می کند. به طور کلی زبان در نیمکره چپ مغز و در قشر مخ، پردازش می گردد. اما دشنام ها در نواحی پایین تر مغز همراه با غرایز و احساسات پردازش می شود. از این رو می توان گفت که دشنام ها و ناسزاها بیش از آن که خاستگاه عقلانی داشته باشد با عواطف و احساسات ارتباط پیدا می کند و به همین سبب می تواند بسیار زیانبار باشد؛ زیرا عواطف و احساسات برخاسته از هیجانات زودگذری است که می تواند پشیمانی و اندوه را به دنبال آورد.
شگفت آن که تحقیقات نشان می دهد که انسان قادر است دشنام و واژه های رکیک را ۴ برابر سریع تر از سایر لغات و واژگان به خاطر بسپارد و یا به کار گیرد. حتی برخی از روان شناسان بر این باورند که دشنام گویی پیش از پیدایش دیگر واژگان زبانی پدید می آید. از این رو می توان گفت که از نظر زمانی و تاریخی نیز دشنام بر زبان مقدم می باشد. چنان که افرادی که اقدام به یادگیری زبان دوم می کنند ابتدا واژه های زشت و رکیک آن زبان را می آموزند که این خود مسئله ای قابل توجه است.
این تحقیقات بیان می کند که بیشتر دشنام ها برگرفته از مسایل جنسی، اعضای تناسلی، کارکردهای بدن و یا مرتبط با مسایل و مباحث مذهب می باشد.
هم چنین دیده شده افراد هر میزان در جمع دوستان خود احساس صمیمیت و راحتی کنند، بیشتر دشنام می دهند. این عمل آنان بیانگر آن است که: «من در این جمع راحت و آزاد هستم و هر چه دلم بخواهد می توانم بگویم».