رسیدن سلمان (رضی الله عنه) خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه وآله وسلم)(قسمت دوم)

بعد از وفات آن دانشمند سلمان همراه یک کاروان تجارتی به سمت عربستان حرکت کرد. آن ها در میانه ی راه در منطقه ای به نام «وادی القری» او را به عنوان برده به یک تاجر یهودیفرو ختند. پس از مدتی یکی از یهودیان بنی قریظه سلمان را از صاحبش خرید و به مدینه برد .
در آن زمان حضرت رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) در مکه مکرمه مبعوث شده بود؛ اما سلمان از این پیشامد ها بی خبر بود؛ چون شبانه روز مشغول کارهای سنگین و سخت بود و فرصت صحبت کردن با کسی را نداشت تا این که پیامبر به سمت مدینه هجرت کرده و در قبا توقف کردند. در همان روز خبر بعثت پیامبر به گوش سلمان رسید و سلمان مقداری خرما برداشت و مخفیانه به قبا رفت، وقتی نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) رسید گفت من مقداری خرما را به عنوان صدقه برای شما آورده ام تا تناول بفرمایید اما پیامبر آن خرما را نخورد و به یاران خود داد.
سلمان از نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) پیش صاحبش باز گشت تا این که چند روز بعد با خبر شد که پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) به مدینه آمده اند باز هم با مقداری خرما مخفیانه نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) رفت و این بار گفت که این خرماها را به عنوان هدیه قبول بفرمایید. حضرت اندکی از آن خوردند و سپس میان یاران خود تقسیم کردند.
به این طریق دو نشانه از نشانه هایی که راهب عموریه در مورد پیامبر آخرالزمان داده بود برای سلمان ثابت شد و او منتظر بود تا نشانه ی سوم را هم مشاهده کند.
روزی در تشییع جنازه ای، سلمان پشت سر پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) حرکت می کرد پیامبر که متوجه منظور سلمان شد ردایش را کنار زد تا سلمان بتواند مهر نبوت را ببیند سلمان با دیدن مهر نبوت به گریه افتاد و شهادتین را بر زبان جاری ساخت.
سلمان بعد از مسلمان شدن تا آخر سال سوم هجری هم چنان در قید بردگی بود به همین خاطر نتوانست در جنگ «بدر» و «احد» شرکت کند و بعد از جنگ احد با کمک پیامبر از بردگی آزاد شد و در جنگ احزاب نقش مهمی را ایفا نمود.

مقاله پیشنهادی

فضیلت مهاجران و انصار

الله متعال می‌فرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا …